تولد

اگر ما برای صدور مفاهیم انقلاب، همین جزوه‌ها و کتابها را منتشر بکنیم، کار کمی نکرده‌ایم؛ کار زیادی انجام گرفته است. "امام خامنه ای"

تولد

اگر ما برای صدور مفاهیم انقلاب، همین جزوه‌ها و کتابها را منتشر بکنیم، کار کمی نکرده‌ایم؛ کار زیادی انجام گرفته است. "امام خامنه ای"

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شاگرد» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

زندگى امیرالمؤمنین، زندگىِ یک مسلمان کامل و یک انسانِ تراز عالى به شمار میرود؛ الگو، امیرالمؤمنین است. دوره‌ى زندگى امیرالمؤمنین، کودکى و نوجوانى او، در آغوش پیغمبر و تحت تربیت پیغمبر بوده است و اصلاً در دامان پیغمبر رشد پیدا کرده و با تربیت او تربیت شده است. در دوران اول جوانى و نوجوانى، مسئله‌ى بعثت و حوادث دشوارى که با بعثت پیغمبر، براى آن بزرگوار پیش آمد و امیرالمؤمنین دائم متصل به پیغمبر بود و همه‌ى این حوادث را امیرالمؤمنین تجربه کرد. از اول بعثت تا آن روزى که بعثت و رسالت اعلام شد، حمله‌ها و سختیها شروع شد. خودِ امیرالمؤمنین میفرماید: «لقد کنت اتّبعه اتّباع الفصیل اثر امه»؛ مثل برّه‌اى که دنبال مادرش حرکت میکند، دائم متصل به رسول خدا بودم. «یرفع لى فى کلّ یوم من اخلاقه علما و یأمرنى بالاقتداء به»؛ هر روز، با عمل و اخلاق خود، یک درس و دانش جدیدى به من مى‌آموخت و از من میخواست که به آن عمل کنم. پیغمبر این شخصیت والا و ملکوتى را تربیت میکرد و میساخت. «و لقد کان یجاور فى کل سنة بحراء»؛ هر سال مدتى را در غار حراء میگذرانید. «فأراه و لایراه غیرى»؛ من میرفتم او را میدیدم؛ هیچ کس غیر از من به سراغ او نمیرفت و او را نمیدید. «و لم یجمع بیت واحد یومئذ فى الاسلام غیر رسول‌اللَّه(صلّى‌اللَّه علیه و آله) و خدیجة و انا ثالثهما»؛ تنها خانه‌اى که اهل آن، مسلمان بودند، خانه‌ى ما بود؛ پیغمبر بود، خدیجه بود و من. «ارى نور الوحى و الرّسالة و اشمّ ریح النّبوة»؛ نور پیغمبرى را میدیدم؛ عطر دلپذیر نبوت را استشمام میکردم. امیرالمؤمنین این چنین پرورش پیدا کرد.

آن وقت قضایاى بعثت و سختیها پیش آمد؛ آن روزى که پیغمبر خدا و مسلمانها را از مکه بیرون کردند و آنها مجبور شدند به شعب ابى‌طالب - آن درّه و شکاف کوه که متعلق به ابى‌طالب بود؛ جاى بى‌آب و علف - پناه ببرند، امیرالمؤمنین هفده سالش بود. جوان هفده ساله وارد شعب ابى‌طالب شد و بیست ساله بودند که با آن روش معجزآسا بیرون آمدند. وقتى پیغمبر به طائف رفتند تا شاید بتوانند در آنجا اثرى بگذارند - که ده روز در طائف ماندند - امیرالمؤمنین همراه پیغمبر بود؛ که آنجا اشراف و ثروتمندان طائف فهمیدند که پیغمبر اکرم به طائف آمده است، غلامان و نوکران و مردم کوچه و بازار را تحریک کردند و آنها به پیغمبر سنگ زدند؛ آنجا امیرالمؤمنین ایستاد و از پیغمبر دفاع کرد. آن شبى که براى اولین بار، چند نفر از بزرگان مدینه مخفیانه به خانه‌ى قدیمىِ عبدالمطلب آمدند و براى بیعت، کنار پیغمبر نشستند و کفار قریش اطلاع پیدا کردند و آمدند اطراف آن خانه را گرفتند تا حمله کنند، آن کسانى که آمدند دفاع کردند، امیرالمؤمنین و جناب حمزه بودند. این جوان - جوان مؤمن، جوان نورانى، جوان متصل به منبع وحى، مؤمن واقعى، پرهیزگار و پاکیزه‌ى کامل - تمام این دوران سیزده ساله و همه‌ى وجودش را وقف دفاع از رسالت و پیغمبر کرد. سخت‌ترین کارها را هم در هنگام هجرت پیغمبر، امیرالمؤمنین به عهده گرفت؛ یعنى منتقل کردن زنان (فواطم) و دادن اماناتى که دست پیغمبر بود و بعد رساندن خود به قوا و مدینه؛ بعد در مدینه، سردار تراز اول، مؤمن تراز اول، شاگرد تراز اول پیغمبر و عبادت کننده‌ى تراز اول در میان همه‌ى مسلمانان، امیرالمؤمنین است. در جنگ، همه‌ى چشمها به اوست؛ در مسجد و هنگام عبادت هم، همه‌ى دلها تحت الشعاعِ دل نورانى اوست. پاى منبر پیغمبر هم، از همه‌ى شاگردان پذیرنده‌تر، داننده‌تر و پرسنده‌تر اوست؛ در یک روایت هست که به حضرت عرض کردند: شما چقدر از پیغمبر زیاد نقل میکنید؟ فرمود: من از پیغمبر سؤال میکردم، جواب میداد؛ وقتى سؤال نمیکردم، خودِ او ابتدا به من مى‌گفت. بنابراین، شاگرد درجه‌ى یک بود. دوره‌ى پیغمبر، این ده سال هم با همه‌ى محنتها، شُکُوه‌ها، شیرینیها و تلخیهایش، این‌طورى گذشت.


۱۳۸۵/۰۷/۲۱

بیانات در خطبه‌‌هاى نماز جمعه‌‌ى تهران‌

  • tavalod.blog.ir

.:بسم الله الرحمن الرحیم:.

در آداب المتعلمین - یعنى آداب احترام شاگرد به استاد - کتابها نوشته شد. شهید ثانى، کتابى تحت عنوان «منیةالمرید فى اداب المفید والمستفید» دارد؛ یعنى استاد و مستفید (شاگرد) آدابشان در مقابل هم چیست. شاگرد بایستى مثل نوکرِ استاد باشد. واقعاً هم ماها در حوزه‌هاى علمیه همین‌گونه بودیم. حقیقتاً اگر استادى اجازه مى‌داد که شاگرد دنبال سرش تا خانه او را بدرقه کند، این شاگرد خوشحال بود. اصلاً شاگرد، استاد را انتخاب مى‌کند. حوزه، براى انتخاب استاد، اجبارى نیست. هنوز هم همین‌طور است. طلبه، این درس و آن درس مى‌رود و بالاخره یکى را انتخاب مى‌کند. بعد سر درس اشکال مى‌کند و هیچ حرفى را از استاد تعبدى قبول نمى‌کند. الان هم همین‌طور است. الان هم هرکس باشد، فرقى نمى‌کند. من وقتى در این‌جا درس مى‌دهم، طلبه‌ها مى‌آیند اشکال مى‌کنند و تا وقتى که باور و قبول نکنند، ساکت هم نمى‌شوند. اگر هم ساکت بشوند، مى‌گویند اشتباه کردیم. یعنى در محیطهاى علمى ما، نسبت به حرف استاد هیچ تعبدى نیست و شاگرد این‌طور با استاد جرى برخورد مى‌کند. اما همین شاگرد با آن استادى که این‌گونه جرى برخورد مى‌کند، مثل نوکر اوست. حالا البته به آن شدت سابق نیست. تا زمانهاى ما واقعاً بود، ولى هنوز هم با محیط دانشگاه خیلى فرق دارد. یعنى شاگردى رد بشود و به استادش احترام نکند، اصلاً چنین چیزى معقول نیست؛ چه رسد به این‌که به استادش اهانت کند. اگر اهانت کند، مى‌گویند چرا اهانت مى‌کنى، به درسش نیا، چه اجبارى دارى؟

غرضم حرف آن آقاست که مى‌گفت: چندین قرن - مثلاً دوازده یا سیزده قرن - علم و دین همراه بود. شاگرد در تاریکى باید جلوتر از استاد برود که اگر چاله‌یى هست، او بیفتد، استادش نیفتد. باید مثل نوکرِ استادش باشد. آن روز مى‌گفتند که پنجاه سال است علم و دین از هم جدا شده است. ...

۱۳۶۹/۰۸/۰۱
بیانات در دیدار با وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکى و رؤساى دانشگاههاى علوم پزشکى سراسر

  • tavalod.blog.ir