تولد

اگر ما برای صدور مفاهیم انقلاب، همین جزوه‌ها و کتابها را منتشر بکنیم، کار کمی نکرده‌ایم؛ کار زیادی انجام گرفته است. "امام خامنه ای"

تولد

اگر ما برای صدور مفاهیم انقلاب، همین جزوه‌ها و کتابها را منتشر بکنیم، کار کمی نکرده‌ایم؛ کار زیادی انجام گرفته است. "امام خامنه ای"

جنایت کارانِ خائن نسبت به کشور و ملت ما

tavalod.blog.ir | يكشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۳۲ ب.ظ | ۱۵ نظر

این کسانی که این حقیقت روشن را کتمان میکنند، این دشمنی خباثت‌آلود را در زیر پرده‌های توجیه میپوشانند، اینها دارند خیانت میکنند به این ملّت. کشور ما و ملّت ما احتیاج دارد دشمن را بشناسد، عمق دشمنی را بفهمد.

نظرات (۱۵)

  • فرشاد اشتری
  • کاش بعضیها بفهمند واقعا...
  • محمد عبدالرحمن
  • تحلیلتان از مفهوم حقوق بشر چیست ایا مایل به مناظره در این مورد هستید البته با لحاظ کردن پیش فرض هایتان منتظر جوابتان هستم در فضایی دوستانه و صمیمی باهم بحث می کنیم
    پاسخ:
    سلام
    بله.
  • محمد عبدالرحمن
  • خوب بسم الله شروع کنید اول تعریفتان را از مبادی تصوری مسئله شروع کنید
    پاسخ:

    بسم الله الرحمن الرحیم

    ابتدا باید عرض کنم که مطالبی که اینجا عرض می شود شاید نتواند به صورت کامل حق مطلب را اداء کند ولیکن سعی ام بر این خواهد بود که شناخت درستی از این مطلب ارائه کنم.

    در بدو قضیه بهتر است پیرامون دو واژه حقوق و بشر به صورت اجمال مطالبی را عرض کنم:


    حق چیست؟ حقوق چیست؟

    در لغت نامه دهخدا از نظر لغتی اشاره به این دارد چیزی که ثابت باشد و انکار در آن روا نباشد را حق می گویند البته تعبیر های دیگری نیز آنجا شده است در ارتباط با این واژه که می توان مراجعه کرد و ملاحظه کرد، در فرهنگ معین هم به راستی و درستی و واژگانی از این قبیل آن را ترجمه کرده است.

    حقوق نیز جمع حق است و در فرهنگ معین به وظایف و تکالیف نیز ترجمه شده است.

    این از جهت لغوی، اما از جهت مفهومی نیز می توان گفت که چیزی که هست باشد و وجودی قائم به خودش و یا قائم به وجودی که قائم به خودش است و یا با واسطه به وجودی برسد که در نهایت قائم به خود است را حق گویند. و اگر موجودی در همه ابعاد کامل نباشد لزوما قائم به غیر است و راه فراری هم از این نیست.(نوزاد انسانی که پا دارد ولی نمی تواند بایستد دلیل بر کامل نشدن استعداد او در باب ایستادن است که البته به کمک فرد دیگر و یا تکیه گاهی محکم می تواند بر این امر فائق آید).

    و باید توجه داشت که بعضی چیزها از نبود هست ها است که قابل اشاره و درک هستند و نبود آن است که ما درک می کنیم و بدان اشاره می کنیم و این اشاره ما به آن به معنای بودن آن نیست و این مسئله مهمی است که نباید از خاطر ما بگذرد مانند سایه یک جسم کثیف در مقابل نور که در اینجا هم جسم هست و هم آن نور ولی سایه ای که از قرار گرفتن آن جسم در مقابل نور قابل اشاره است به خاطر هست بودنش نیست بلکه به دلیل نبودن نور و یا کم شدن نور در آن قسمت است و سرد بودن هم از این قِسم امور است که به خاطر اینکه آنچه که باید باشد نیست قابل درک می شود و آن گرما است.


    و اما بشر چیست؟ یا کیست؟

    از نظر لغوی در فرهنگ معین و عمید به عنوان آدمی و آدمی زاده و انسان و مانند آن ذکر شده است، اما از نظر مفهومی آنچه که مد نظر ما است انسانی است سالم دارای قوه عقل، دارای قوه ای که بتواند معرفت کسب کند-هم نسبت به خودش و هم نسبت به غیر خودش- و هم دارای جسمی توانا در ارتباط با برآورده کردن نیاز های مختلف خودش.

    (و البته هر انسانی نسبت به آن مقداری که از این قوا برخوردار باشد یک سری حقوقی نیز به او تعلق می گیرد.)

     

    مراد از نیاز چیست؟

    نیاز در لغت به معنای احتیاج و ضرورت بیان شده است، و از نظر مفهوم در اینجا، مد نظر ما آن چیزی است که در صورت برآورده شدن آن، انسان رشد کند و اگر برآورده نشود انسان از رشد صحیح خودش باز بماند.

    مانند نیاز به تشنگی که برای یک انسان سالم بوجود می آید، خب اگر آب و یا مانند آن که رفع عطش او کند را به جسم خودش ننوشاند مطمئناً موجب زیان به جسمش می شود و اگر این مهم ادامه پیدا کند باعث از بین رفتن جسم او خواهد شد چون به یک نیاز و ضرورت که برای جسمش حاصل شده پاسخ مناسب نداده است.


    منظور از رشد چیست؟

    منظور ما از رشد نیز امری است که در صورت پاسخ گویی به نیاز های صحیح انسان حاصل می شود و نه لزوماً برآورده کردن همه ی آن نیاز هایی که او به آن ها میل پیدا می کند.(مانند جسم یک موجود زنده که اگر به نیاز های جسمی او پاسخ درست داده شود امکان رشد او فراهم می شود و جسم او کم کم به نقطه مطلوبی از کمال می رسد و بعد از آن حفظ آن جسم مورد توجه خواهد بود.)

    حقوق بشر را با در نظر گرفتن مفاهیمی که مختصراً ذکر شد بنده در نظر دارم.

  • محمد عبدالرحمن
  •  بنام خدا
     تشکر می کنم از شما برادر گرامی

    اما به نظرم شما در تعریف حق فارغ از بحث لغوی که مدنظر مانیست دچار یک اشتباه شدی و ان این است که حق را از منظر هستی شناسانه و با تکیه بر نوع خاصی از معرفت شناسی تعریف کردی که پارادایم خاصی برای جهان معرفی می کند

    اما در تعریف حق دانشمندان علم حقوق اتفاق نظری ندارند و هرکدام بنابه پیش فرض های ذهنی خود و بنابر جهان بینی و ایدئولوژیشان تعریفی از حقوق ارائه داده اند این از این جهت که اگر شما خواستید می توانیم درباره معرفت شناسی شما که در تعریف حق جلوه گر است باهم بحث کنیم

     همچنین خوب است بدانیم که امروزه در دنیا مکاتب زیادی در تعریف حقوق کوشیده اند واصولا در تعریف حقوق کوشیده اند بیشتر به دو جنبه از ان بیشتر اشاره کنند که یک مبنای قواعد حقوقی و هدف و وظایف قواعد حقوقی است اما در یک تقسیم بندی کلی باید سالهای این تعاریف را مدنظر داشته باشیم

    که می توان به سال 1789 که سال انقلاب کبیر فرانسه بود و علمای حقوق از این سال به قبل اراده الهی را ملاک تعریف حقوق می دانستند دوره بعد سال های بین 1789 تا سال 1860 میلادی بود که دوران اوج فطرت یا مکتب عقلانین فطری بود و دوره بعد سال های بین 1860 تا1900 بود که دوران اراده مردم یا مکتب وجدان اجتماعی بود

    سال 1900 اندکی قبل و بعد از ان اراده دولت بود و تا سال 1945 ادامه دارد اما در بین سال های 1789 تا سال های 1840 پاسخ در تعریف حقوق و مبنای الزام اوریش مکتب نظم خودجوش بود

    سال 1860 سال انتشار کتاب های اگوست کنت است نقش او این بود که شیوه کسب دانش یا شناخت یا معرفت در همه علوم انسانی که در واقع مطالعه کنش رفتار اجتماعی است را همانند علوم تجربی مانند فیزیک و شیمی دانست

    سال 1900 توری های دولت شکل گیری و اجرائی شد بزرگان این تئوری هابز بنتام اگوستین بوددر سال 1900 دولت نقش ایجاد قاعده حقوقی راپیدا می کند همان که به ان دولت رفاه می گوییمجنگ جهانی اول و دوم میراث تئوری دولت اجرا شده است میراث نازیسم سیاسی و حقوقی است که خودش را مبنای ایجاد هنجارای رفتاری می دانست سال 1945 به بعد سالی است که تئوری های واقع گرایی در کنار تئوری های ارزش گرایانه مطرح می شود

    اما مکاتب مکتب عقلانیت فطری که اگر شما برادر گرامی خواستی می توانیم راجع به الگوی هنجاری هرکدام باهم بحث کنیم

     اما در یک جمله این مکتب حق را واقعیتی مشکک می دانستمکتب نظم خودجوش یا مکتب تاریخیکه در واقع عکس العملی به مکتب قبلی بود و تئوری پردازش ساوینی در فرانسه بودمکتب بعدی وجدان اجتماعی بودکه به ان مکتب جامعه شناسی حقوق هم گویند که پدران اگوست کنت بود بعد از او امیل دورکیم و لئون دوگی و ژرژ برویچ بود و این مکتب از دو واقعیت مادی و معنوی صحبت می کرد و در حقیقت دومین مکتب واقع گرایی حقوقی بود و مکتب اراده دولت از سال های 1880 تا 1945 بهود و بزرگان انافرادی مثل هگل کره دو مالبرگ و نک المانی بود که خود به دو مکتب جداگانه تقسیم شد
    مکتب اراده دولت افراطی و معتدل و در اخر مکتب دینی یا فقهی که البته فقها و حقوق دانان حتی در درون این مکتب اتفاق نظری راجع به نظام حقوقی ندارند

    دقت کردی دوست من هرکدام از این مکاتب متناسب با معرفت شناسی شان تعریفی از حقوق یا به عبارتی تعریف ان در دووجه مبنا و هدف می پردازند که اگر شما لطف کنی و هر کدام از این مکاتب را بررسی کنی و به من بگویی نقاط ضعفش چیست ممنون می شوم

     اما اگر به معرفت شناسی ان اشکالی داشتی جداگانه بحث مفصلی می کنیم اما اگر بخواهیم یک تعریف از حقوق ارائه دهیم که تا اندازه ای باهم اشتراک نظر داشته باشند می گوییم علم حقوق شاخه ای از دانش اجتماعی است که به بررسی استدلالی و روشمند مقررات حاکم بر جامعه و دولت قواعد الزام اور اجتماعی می پردازد و چگونگی پیدایش و سیر تحول وضع و تصویب و تفسیر و استنباط و بالاخره اجرای ان ها را مورد بحث قرار می دهد


    همچنین تعریفی که شما از حقوق به معنای جمع حق ارائه دادی یکی از تعاریف ابتدایی ان است که ا سوی بسیاری از دانشمندان اتفاق نظری بران نیست  اما در تعریف بشر فارغ از بحث لغوی هنوز هیچ تعریفی در دنیا ارائه نشده که بتوان بر ان اتفاق نظر یافت

     تعریفی که شما کردی از چند جهت نقد به ان وارد است اولا مبتنی بر نوع خاصی از معرفت شناسی است ثانیا انسان را موجود متفکر و مختاری فرض کردی که باید اولا عقل را کاملا تعریف کنی و بگویی حیطه و قلمرو ان کدام است ثالثا ایا انسان به تبع عقل خود مختار است یا نه  خوب است بدانی در دنیا هزاران تعریف از انسان و عقل شده است و به همین راحتی نمی توان ان را تعریف کرد

    دقت کن در جواب من نمی توانی بلافاصله بگویی من این تعریف بشر را از قران گرفتم چرا که اولا باید به لحاظ عقلی بشر را تعریف کنی بعد بر اساس ان تعریف نیازهای بشر را احصا کنی  و بعد برسی به این جا که ایا بشر را قوه عقل کفایت میکند یا به نیروی دیگری نیاز دارد  و بحث های طولانی دیگر که در صورت تمایل باهم ادامه می دهیم

     امیدوارم که از بحث من خسته نشده باشی هنوز اول راهیم

     همچنین در پایان یک نصیحت دوستانه هم بکنم سعی کن با تعقل و تفکر خودت جواب دهی این که برای مثال با عرض معذرت مثلا از روی کتابی همه ان چه می خواهیم را کپی کنیم چندان بحث به نتیجه نمی رسد
    پاسخ:

    اولا تشکر می کنم از اینکه بحث را دنبال می کنید

    در ادامه باید بگم که آنچه هم بیان شد در دیدگاه قبلی به قلم خودم و بر اساس دیدگاهی است که تا کنون به آن رسیده ام و بدان باور دارم .

    نکته ای که در تمامی مباحث برایم مهم است این است که مخاطب من چه هدفی از بحث ها دارد و به کجا می خواهد برسد.

    بنده لزوما اعتقادی به رو شهایی که معارف و علوم در آنها به صورت آکادمیک بیان می شوند ندارم و برای بررسی یک دانشمند -اگر قرار باشد بررسی کنم نظراتش را- مطمئنا در ابتدا با اصل نظر یا نظرات وی مواجه نمی شوم و تمامی زندگی او و مبانی اعتقادی او که باعث شده چنان نظری از او بر آید را بررسی خواهم کرد چون هر نظر و کلامی که توسط یک انسان بیان می شود پشتوانه ای در ذهن و فکر او دارد و مبتنی بر قضایایی که در نظر دارد و قواعدی که پذیرفته است ،  بنابر این سطحی عمل نخواهم کرد و موشکافانه او و تمامی نظراتش را مورد بازبینی دقیق قرار خواهم داد.

    اما بعد

    اینگونه نیست که لغات مد نظر ما نباشند و بتوانیم به راحتی از کنار آنها بگذریم زیرا همین لغات هستند که مفاهیم را منتقل می کنند البته من تکیه بیش از حد بر آنان ندارم ولی در حد خودشان حائز اهمیت هستند.

    نکته بعد

    حق و حقوق یک چیز است و علم حقوق چیز دیگری و دانشمندان آن هم به همین ترتیب ، باید متوجه باشیم که چگونه می خواهیم حقوق بشر را به بحث بنشینیم و ضمنا شما از من خواستید که با پیش فرض هایی که در نظر دارم این بحث را انجام دهیم که بنده آنها را در دیدگاه قبلی مختصرا بیان کردم و معتقد هستم برای ارائه صحیح یک منظر به شخص دیگر می تواند کافی باشد.

    اینکه فلان دانشمند نظری داشته درست، اما اینکه شما کدام را پذیرفته اید مهم است، در اینجا مخاطب من شمایید نه آن دانشمند!

    و الان برای شما دغدغه بحث حقوق بشر ایجاد شده و این شما هستید که باید این را برای خودتان مشخص کنید. همینطور که نظاره کردید من در دیدگاه قبلی هیچ اسمی از خدا ، پیامبر، فلان دانشمند و قرآن و... به میان نیاوردم و چیز هایی که بیان کردم دیدگاه من بود متکی بر معارفی که آموخته ام و تفکراتی که در این زمینه داشته ام و مایلم که شما نیز چنین باشید.

    بررسی دانشمندان و نظراتشان فرصت دیگری می طلبد که اینجا مد نظر من نیست.

    مد نظر من در اینجا خودم و شما هستید که به یک نتیجه و یا یک معرفت نسبت به حقوق بشر برسیم.

    در باب حقوق بنده التفات به این دارم که  ابتدا  آمده ام حق را بیان کرده ام و منظور خودم را از آن چون به نظرم این محال عقلی است که انسان از یک چیز جمعی را بسازد و سپس حکمی را بکند که نسبت به بنای اولی آن صادق نباشد.

    ببینید شما تا حقی وجود نداشته باشد مسلماً حقوقی هم نخواهید داشت پس لازمه بودن حقوق بودن حق است و انتساب آن به انسان.

    مگر می توان جامعه را مثلاً تعریف کرد ولی شناخت درستی از ا فراد آن نداشت حالا فرق نمی کند آن جامعه انسانی باشد یا غیر انسانی.

    این یک قاعده عقلی است به نظر من و راه گریزی از آن نیست.

    برای من ملاک این نیست که چون فلان دانشمند این کار را نکرده یا سر این قضیه اجماع نکرده اند خب من نیز رهایش کنم، خیر  من رها نمی کنم باید کسی که در باره حقوق و بشر نظر می دهد بیاید و تعریفی از حق، انسان و محیطی که انسان در آن قرار دارد ارائه کند. و اینکه عده ای بر سر آن اجماع کرده اند یا نکرده اند برای من لزوما اهمیتی ندارد، اینجا من هستم و شما و دنیایی که پیرامون ماست و نگرشی که من و شما نسبت به آن داریم...
    لطفا بین خطوط در دیدگاهتان اگر امکانش هست فاصله بگذارید که خواندن آن سهل تر شود.تشکر
  • محمد عبدالرحمن
  • به نام خدا 


    جواب اولا این که به دنبال هدف مخاطب از طرح بحث می گردید به نظر من چندان کار درستی نیست چرا که انسان اگر در پی کشف نیات و انگیزه های دیگران باشد ممکن است دچار لغزش و تهمت شود چرا که در کتاب مقدس مسلمانان امده که بسیاری از گمان ها گناه است


    اما این که بیان کرده اید که من به کجا می خواهم برسم ببین برادر عزیز از محتوای سایت و مطالبش هر خواننده ای اگر مطلع باشد می فهمد که در حقیقت سمت و سوی فکری شما چیست و هدف من که پیداست دیدگاهی مشابه شما ندارم ان است که فقط در یک فضایی دوستانه با دیدگاه های هم  اشنا شویم همین اما بهتر است من از شما بپرسم که هدفتان از طرح این وبلاگ و درج مطالبی این چنینی چیست ان وقت هر پاسخی شما دادید من می توانم به ریشه ها و عمق تفکراتتان پی ببرم


    نکته بعدی که به ان اشاره کردید که در پی ریشه و عمق نظرات دانشمندان هستید بسیار خوب این عینا همان مبحث قبلی است که بنده متذکر شدم و گفتم در دنیا تعاریف متعددی از یک واژگان شده است بنا به جهان بینی و ایدئولوژیشان و اگر بحثی دارید تا راجع به مباحث معرفت شناسانه بادهم بحث کنیم از شمت خواهشمندم جواب قبلی مرا با دقت بیش تری بخوانید


    اما این که از بررسی خود مکتب خود را بی نیاز دانسته اید باید بگوییم انسان برای رجحان یک مکتب بر مکتب دیگر از دوراه می تواند وارد شود راهی معرفت شناسانه یا پایه ای و راهی روش شناسانه مثالی برایتان می زنم مثلا مکتب پوزیتیویسم را برای بررسیش اولا می توان از مبانی فکری یا اعتقادی طراحان ان مکتب یا معرفت شناسی ان بحث کرد یا خود مکتب را به طور مستقیم بررسی کنیم و ببینیم چه سودها و زیان هایی یا تالی فاسدهایی از ان به دست می اید

    مثال این مکتب مثلا از محدود کردن قلمرو شناخت به حواس انسان چه محدودیت ها و ضعف هایی ممکن است برای انسان پیش بیاید  و اما راجع به معنای لغات باید بگویم بله لغات از اهمیت به سزایی برخوردارند اما باید توجه داشت که ما باید از عرف علمای هر علم که در اصطلاح به ان دکترین می گویند اگاه باشیم

    مثلا در تعریف  واژه ولایت یک بار معنایی لغوی را بحث می کنیم و بار دیگر به عرف مفسرین و محدثین اسلامی نگاه می کنیم تا بفهمیم ان ها چه تعریفی از این واژه دارند


      اما در صحبت هایتان متوجه خلط مبحثی شدم دقت کنید ببینید برادر عزیزم هنگامی که از حقوق بشر صحبت می کنیم منظورمان قواعد ویژه حقوقی است که ان وجه الزام اور را برای تمام نوع بشر داشته باشد شما با معرفت شناسی خاص و پیش فرضی خاص می گویی باید حقی باشد تا تعریفی از ان ارائه داد و محال عقلی است که انسان در این مورد جمعی بسازد


    دقت کن برادر من می خواهم بگویم در تعریف این واژه هیچ اتفاق نظری در دنیا و نوع بشر وجود ندارد مثالی برای شما می زنم ببنید مثلا راجع به مجازات قطع دست دزد به نظر شما ما می توانیم ان را وارد منشور حقوق بشر کنیم  هرگز چرا چون افراد دیگری از نوع بشر در ان طرف دنیا می گویند اقا ما این را قبول نداریم چون مبتنی بر نه دنیای جدید می دانیم و نه بر طبق کتاب اسمانی ما یک همچو چیزی درست است پس چه کار باید کرد یا باید به زور همه انسان ها را صاحب یک دیدگاه کرد یا باید با پذیرفتن اختلافات فکری و فرهنگی متنی تهیه کرد  فارغ از هر نژاد و دین و اداب و رسوم برای همه انسان ها شان یکسان قائل باشد اگر ما حقوق بشر را بر طبق مکتب اسلام یا هر دین دیگر قرار دهیم ممکن است فرد دیگر بگوید من که مسلمان نیستم چرا باید سازمانی که متولی حقوق بشر است مرا بر طبق مکتب اسلام تعریف و حقوقم را مطابق ان تعیین کند پس باید متنی فراملی و فرامذهبی و جهانی تهیه کرد


    و معرفت شناسی و پیش فرض هایتان در این سایت کاملا مشخص است که شما اولا انسان را مطابق مکتب اسلام تعریف می کنید و بعد در تعریف حقوق و ترکیب حقوق بشر هم به این گونه رفتار می کنید و خوب است بدانید که اگر شما تاریخچه حقوق بشر را مطالعه کنید متوجه می شوید که در تدوین ان از تمتم ادیان و فرهنگ ها شرکت داشته اند حتی از علمای اسلامی


    و اما این که خواسته اید از نظر من راجع به نظرات دانشمندان اگاه شوید من خود را تابع حقوق بشری فراملی و فرا مذهبی  می دانم و از میان این مکاتب خود راپیرو مکتب اراده دولت معتدل می دانم و اگر خواستید می گویم چرا


    اما اگر از دغدغه من  راجع به حقوق بشر مطلع شده اید به شما افرین می گویم چرا که امروزه بیشترین سو استفاده از این کلمه صورت می گیرد و از این واژه که سهل از ادیان اسمانی هم بعضا استفاده هایی به نفع شخص صورت می گیرد


    و این درست است که شما اسمی از خدا و پیامبر و امام نبرده اید ولی هر شخص بالغ و عاقلی با نگاه به محتوای وبلاگتان می تواند از نظر شما در رابطه با معرفت شناسی تان اگاه شود همچنین این که شما می گویید حق باید وجود داشته باشد هر چه در تعریف حق بگویید حاکی از پیش فرضتان است


    و چه الزامی برای سایر افراد بشر دارد که از نظر شما پیروی کنند همچنین در پایان باید بگویم چه خوب شد که نقطه اختلاف من و شما تا اندازه ای روشن شد پیداست که اختلاف ما در مسائل ریشه ای تر است و در نامه قبل گفتم اگر خواستید به ان بپردازیم ولی شمامتاسفانه هیچ جوابی برای جواب قبلی من فراهم نکردید


    ببین دوست عزیز این که من درپایان نامه ام گفته ام انسان را تعریف کن منظرم ان نبوده که برو ببین فرهنگ دهخدا یا معین چه گفته منظرم ان است که از مجموعه معارف خودت تعریفی از انسان و وجه تمایز او از سایر موجودات و قوای او ارائه بده و بعد دلیل معرفت شناسانه ات را بگو تا بتوانیم بحث را جزئی تر پیش ببریم و بعد مطابق این تعریف نیاز های همچو موجودی را تعریف کن تا برسیم به ان جا  که شما وحی رادر تامین نیازها ضروری می دانی و عده ای که ان را لازم نمی دانند


    دلایلشان چیست و به نظر من اساسا تعریف از حق یا حقوق فرع بر ان است که اول انسان بیاید و تعریفی از بشر ارائه دهد تا بعد به حقوقش برسد ولی بحث شما را از ان خالی می بینم و برای همین بود که در بحث قبل من در اخر نامه ام از شما تعریفی در این باره خواستم


    و ادر پایان از شما تشکر می کنم و یک سوال دوستانه هم از شما می کنم فکر کنم شما دانشجوی علوم اجتماعی یا حقوق نباشی درست است

    پاسخ:

    برادر گرامی ام

    اگر از کتاب مسلمان ها منظورتان قرآن است ، در آنجا بیان شده که بعضی از گمان ها گناه است نه بسیاری- والبته من گمانی به شما نبردم جز اینکه دغدغه  شما را در پی مفهوم حقوق بشر یافتم و شما مرا بابت این تحسین کردید.

    و خدمتتان عرض کنم که من دانشجوی رشته هایی که عرض کردید نیستم.

    و اینکه هدف از طرح بحث مطرح شد و ... بابت این بود که بیشتر با شما و اهدافتان از طرح بحث آشنا بشم که تا حدودی به آن اشاره کردید.

    شما از بنده بواسطه همین وبلاگ پیش فرض هایی دارید و گاهی پیشاپیش ادامه بحث ها را  به گونه ای حدث می زنید که البته من مایل به ادامه به آن روشی که شما پیش بینی کرده اید نیستم بلکه مایل به ادامه به روشی هستم فراتر  از آنچه بیان داشته اید که در طول بحث روشن خواهد شد.

    خوب بود که شما اگر تفکراتتان را در جایی عرضه کرده اید به ما معرفی می نمودید تا ما نیز با شما بیشتر آشنا شویم...

    بنده بسیاری از بحث ها و دعواهای نظری و ... که تا به حال بوده اند را  حاصل بی تدبیری و نقص در نگاه های معرفتی و جهانبینی درست می دانم و از این رو تکیه زیادی بر شناخت صحیح معرفتی از انسان و محیط پیرامون او و... از ابتدای امر دارم و همانگونه که قبلا اشاره کردم بررسی مکاتب را فعلا در اینجا مورد نیاز نمی دانم.

    من می خواهم همانطور که شما هم به دنبال آن هستید نگاهی فرا ملی و فرا مذهبی به عالم هستی بیندازیم و با دیدگاهی وسیع تر ابتدا به عالم بنگریم و روابط و قواعد موجود در عالم که بدیهی هستند و انکار ناپذیرند را مورد توجه قرار دهیم.

    پیرامون واژه حق که می گویید اتفاق نظری وجود ندارد، خب نظرات مختلف مبتنی بر آن را بیان کنید.

    من حرفم این است چگونه حق را تعریف نکرده اند ولی حقوق را تعریف های گوناگونی برایش ارئه داده اند؟ مگر می شود همچین چیزی؟

    مثالی نیز در باب مجازات زده اید و این را من جزء حقوق و قواعد آن نمیدانم.

    و حقوق بشر و منشور حقوق بشر و چیزی که نگاشته شده و مدون شده تا کنون هم مورد بحث خود فعلاً نمیدانم.

    تنها چیزی که الان مورد بحث من است صرفا بشری است که داری یک سری حقوق است و در اینجا بر آن شده ام تا با شما به سر این به بحث بنشینم که این حقوق واقعاً چیست و برای کدام بشر یا به قول شما از نظر معرفت شناسانه!

    که البته فرضم نیز بر این است که دیدگاه هایی شبیه به هم داریم و این در مباحث بعدی روشن خواهد شد.

    من اجمالا تعریفی از انسان و حق کردم در دیدگاه های قبلی، شما نیز نظرتان را اگر موافق هستید بفرمایید در این خصوص و تعریفی ارائه کنید تا بحث را ادامه دهیم، تشکر.
  • محمد عبدالرحمن
  • سلام جواب نکته اول بله در کتاب مسلمین امده ان بعض الظن اثم ولی شما از کجا تشخیص می دهی که گمان شخص وجهی از اشتباه بودن یا تهمت در ان نباشد حتی اگر گفته بود همانا قلیلی از گمان ها گناه است باز انسان تا مطمئن نبود نمی توانست گمانی بر شخصی ببرد این از این اما راجع به نکته دوم از طرز جواب دادنتان پیداست که دانشجوی این رشته هانیستید و با فضای علوم اجتماعی به کلی بیگانه هستید اما خوب است اگر در تهران هستید لا اقل به یک کلاس ازاد علوم اجتماعی بروید اما خوب است بدانید من پیشاپیش بحث اینده را حدس نزدم بلکه معتقدم شما با توجه به محتوای سایتتان پیش فرضی اسلامی و معرفت شناسی مبتنی بران دارید ایا این را انکار می کنید  اما راجع به عرضه تفکراتم در جایی باید بگویم من جرات این کار را هنوز پیدا نکرده ام چرا که به برکت سربازان گمنام امام زمان هر فعالیت وبلاگی که اقایان احساس کنند امنیت ملی را به خطر می اندازد و تشویش اذهان عمومی می کند را به سرعت فیلتر و حساب صاحبش با کرام الکاتبین است من که سهل اقایان سایت مراجع مخالف خود را هم یک سره و بدون دلیل فیلتر کرده اند مانند ایت الله العظمی صانعی پس خواهشا در فضای واقعی اظهار نظر کنید و بهتر است از خود بپرسید همین وبلاگی که من دارم فرد مخالف من هم می تواند داشته باشد مطلب بعدی شما خود را از بررسی مستقیم مکتب بی نیاز دانستید بسیار خوب من از شما می پرسم از شما نوعی شما مگر تعریفی از انسان و نیاز و حقوق او مطرح نکردید خوب بسیار خوب پس من مطابق نظر خودتان از شما می پرسم با چه دلایل معرفت شناختی و جهان شناختی و ارزش گرایانه به این تعاریف رسیدید از نامه دوم به بعد مرتبا من این سوال را دارم تکرار می کنم اما این که گفتید مانند من می خواهید نگاه فراملی و فرامدهبی بیاندازید پیش فرض های تعاریف قبلی تان را بگویید تا به شما اثبان کنم که شما دیدگاهی فراملی و فرا مذهبی ندارید و کاملا تعاریف خود را بر پایه مبانی اسلامی مطرح می کنید  اما ممکن است بگوید خیر من با دیدی فراملی و فرامذهبی به چنان تعاریفی رسیدم که از اتفاق منطبق بر تعالیم اسلامی بود باز به مطالب گذشته خود بر می گردم دوست عزیز من می گویم تعریف من از جهان x است شما می گویی تعریف من از جهان y است بسیار خوب هرکدام هم دلایلی می اوریم بحث اصلی و مطلب اصلی من ان است که چه چیزی الزام می کند که بشریت مطابق دیدگاه من و شما جهان راببینند و بعد بر اساس دیدگاه من و شما حقوق بشر را تنظیم کنند پس به نظر من که می خواستید از ان مطلع شوید حقوقی برای بشریت جنبه جهانی دارد که در حقیقت فرا معرفت شناسی خاص و فرامذهبی خاص باشد چون ما که همه انسان ها را نمی توانیم الزام به عقیده خودکنیم و الا ولابد از حقوق بشر هم بی نیاز نیستیم ولی در دیدگاه اقایان و علما شیعه از جمله محمدتقی جعفری و مرتضی مطهری یک نسخه برای بشریت چیده اند که در حقیقت منطبق بر تعاریف و پیش فرض های ذهنی خود انان است و الزامی برای بقیه ندارد اگر من اسلام را ضامن سعادت دنیا و اخرت خود می دانم چه چیز این الزام را در یک فرد اروپایی ایجاد می کند  پس دیدگاه من حقوق بشری جهانی و فراملی و فرامذهبی با تکیه بر رفع کمبودها و نقص ها و حل تدریجی ان مانند هر علم دیگر و تقویت نهادهای نظارتی بین المللی جهانی و بی طرف اما نظرات مختلف پیرامون حق به تعداد مکاتب موجود در جهان معاصر تعریف وجود دارد که اجمالی از ان را قبل تر ذکر کردم وولی به طور کلی امروزه در تعریف حق مکاتب پسا تجدد گرایی مطرح شده که از جمله ان می توان به مکتب پوزیتیوست های منطقیو اصحاب حلقه وین اشاره کرد و پیروان مکتب واقع گرایی تحصلی و  تحققی و مکتب اراده دولت معتدل  به نامه اولم مراجعه کنید وانگهی شما را چه نیاز از اگاهی به تعاریف حق از دیدگاه مکاتب چون شما خود را بی نیاز دانستید و گفتید بهتر است به بحث های ریشه ای پرداخت من هم ان را فعلا قبول کردم و می گوییم شما در نامه اولتان تعریفی از انسان و نیاز و حقوقش مطرح کردید حال به من بگویید با چه معرفت شناسی به ان رسیدید اما درباره مثال من راجع به قطع دست دزد مثالی بود که خواستم بگویم در قران که چنین مطلبی امده و مبتنی بر جهان بینی توحیدی است الزامی برای پیروان مکتی غیرتوحیدی یا ضد توحیدی ندارد و در مثل مناقشه نیست اما این که ان را جزه قواعد حقوقی نمی دانید خوب است برای من تعریفی از قاعده حقوقی بیان کنید و فرق ان را با اصول مندرجه حقوقی بیان کنید و مورد بحث را که حقوق بشر و اصول مندرجه ان نمی دانید بسیار خب بعدا راجع به ان بحث می کنیم ولی بنده قصدم ان بود که ما در دنیای متکثر از عقاید و نظرات گوناگون لاجرم به متن واحدی چون حقوق بشر فعلی می رسیم و هدفم بیان مطالب ان نبود و اما با عرض معذرت در پایان مطالبتان دچار مغالطه ای شدم که به نظرم ندانسته مرتکب ان شدید و از تعریف حق و انسان و معرفت شناسی ان از من پرسیدید و سوالی را که من در دو نامه قبلی از شما کدم و دلیل معرفت شناسانه از شما خواستم را به خودم برگرداندید برادرم مگر شما تعریفی از انسان ارائه نکردید اگر کردید دلایل معرفت شناسانه ات را بگو و بگو چرا به این جا رسیدی و اگر تعریف مکفی ارائه نکردی خب ارائه کن چرا شما نمی خواهید بحث هرچه جزئی تر شود اما اگر از من این سوال را پرسیدی باید متوجه شده باشی که من نظرم و هدفم ان است که در دنیای امروز این اختلافات را به حداقل برسانم و مقید به تعریف خاصی از حق و انسان بودن نیستم نه این که برای خود تعریفی ندارم بلکه ان را برای بشریت الزام اور نمی دانم در پایان از شما تشکر می کنم و اگر لحن صحبت من قذدری تند شد مرا ببخشید و من چون امروز مشکلی برایم پیش امد نتوانستم زود جواب را بگذارم از این بابت هم عذر می خواهم
    پاسخ:

    سلام
    در ابتدا عرض کنم که شما خودتان در ابتدا در عوض پاسخ و یا روشنگری پیرامون علت پیگیری این بحث این آیه را مطرح کردید و آن را به من نسبت دادید(که البته گمان شما بود) و من فقط به شما اشاره کردم که در ترجمه این آیه به خطا رفته اید و قصد ادامه بحث پیرامون آن را نداشتم و ندارم ولی شما روی آن باز تکیه کرده اید و حتی اگر گفته بود قلیلی هم نیست بلکه حتما گفته شده "بعض"

    من روشم در بحث به همان صورت است که گفتم (فعلاً) که اگر مایل بودید می توانیم ادامه بدهیم.( به آن صورت که شما مایلید کسانی هستند به حتم در فضای مجازی که می توانید با آنها به بحث بنشنید و بنده اصراری به بحث به این روش ندارم).

     
    در ارتباط با فیلتر مطالب علمی و سایت هایی که اشخاص تفکرشان را بیان می کنند بنده هم موافق نیستم به دلایلی... .

    ومغالطه آن چیزی نیست که به آن اشاره کرده اید، من شما خواستم که تعریفی از حق و انسان (آنچیزی که باور دارید) ارائه کنید.
    بعد من دلایلم را خواهم گفت نسبت به آن تعریف هایی که عرض کردم.

    و همانطور که گفتم مخاطب من در اینجا پیرامون این بحث شخص شماست با باور هایی که دارید نه مکاتب گوناگون و من در اینجا بر آن اهدافی و روشی که شما هستید از جمله "هدفم ان است که در دنیای امروز این اختلافات را به حداقل برسانم" نیستم، چون شما " مقید به تعریف خاصی از حق و انسان بودن نیستم نه این که برای خود تعریفی ندارم بلکه ان را برای بشریت الزام اور نمی دانم".

    خب وقتی رسیدن به مبناهای مشترک را که اکثرا بدیهی هستند را برای بشر الزام آور نمی دانید این را عقل حکم می کند که نظرات و جزئیات برآمده از مبناهای غیر مشترک و گاهاً متضاد هیچ گاه به هم نزدیک نمی شوند.
    اگر شما هسته سیب بکارید درخت سیب رشد می کند، اگر هم هسته پرتقال بکارید پرتقال حال که این دو درخت رشد کرد بیاید و اختلاف بین میوه های آنان را(البته اگر میوه ای در کار باشد) برطرف کنید.
    به نظر من در یک صورت می توانید اختلاف آنها را برطرف کنید آن هم در صورتی است که هر دو را تبدیل به خاکستر کنید نتیجه اش این می شود که شما دیگر اختلافی را مشاهده نخواهید کرد...(برای این مثال یک کتاب بحث می توانم ارائه کنم که مجالش نیست).
    ضمناً چند روزی شاید دسترسی به نت نداشته باشم.


  • محمد عبدالرحمن
  • با این حساب در این چند نامه رد و بدل شده بین من و شما احساس می کنم که شما از بحث فرار می کنید و مایل به پاسخ گویی سوالات من نمی باشید پس من دیگر مایل به ادامه ان نیستم و همین جا بحث را مختومه اعلام می کنم با تشکر
    پاسخ:
    سلام
    من از بحث فرار نمی کنم بلکه حرفم این است که به گونه ای دیگر هم می توان بحث کرد و البته بحث را باید از مبنا شروع کرد...
     به گونه باید بحث باشد که موجب دانستن نکاتی شود که گاهی از توجه انسان دور می ماند...
    والبته باید بحث دو طرفه باشد و مبناهایی که به آن باور دارید را حتی به صورت مختصر باید اشاره می کردید تا کم کم بر سر دلایل آنها می رفتیم...
    اینکه بنده مبناهای فکری ام را بگویم بعد شما دلیل بخواهید و در ضمنش از تاریخ نظرات دانشمندان برای من بگویید کارایی ندارد، این ها را در کتب تاریخ اندیشه و تفکر دانشمندان نیز نوشته اند ولی اینکه چرا آنها اینگونه اندیشیده اند و تفکر کرده اند مهم است، اینکه مبناها و جهانبینی آنها و دید آنها نسبت به انسان، خدا، طبیعت بر چه اساسی بوده مهم است و بعد باید نظرات آن ها واکاوی شود.
    مهم این است که شما به عنوان یک شخصیت مستقل نیز دارای اندیشه و تفکر باشید(و شاید هم باشید)؛خودت چون آب باشی نه مانند برگی بر روی آب و اگر آب بودی برگ و چوبی نیز اگر بر جریان فکری تو قرار گرفت مطمئنا قادر به حرکت دادن آن هستی؛ بر روی دریای آب یک کشتی با آن همه وزن سنگینش را می توان حرکت داد ولی بر روی خشکی خیر...
    این تو هستی که مهم هستی و بودن توست که اهمیت دارد واین که با استفاده از این بودنت به چه هدفی می خواهی برسی وگرنه این نظرات همیشه در طول تاریخ بوده اند، عده ای با آنها همراه شده اند، عده ای رد کردند، و خود آن دانشمندان هم گاهی در آخر عمر از گفته های خود پشیمان می شدند و رو به سمت دیگری می بردند، به راستی تکلیف آن کسانی که یک عمر به دنبال فلان دانشمند راه می افتند بدون تدبر و بعد در پایان آن دانشمند را پشیمان از گذشته خود می یافتند چیست؟
    آیا آنجا برای آن پیرو، فرصت یافتن تفکر دوباره هست؟ آیا مجال تحقیق و پژوهش برایش هست؟
    تمام قصد من در این چند بحث این بود که خودت را وارد میدان کنی نه اینکه من را در مواجهه با فلان دانشمند یا نظریه قرار دهید که البته در فرصت مناسب خودش و در جای خودش حتما به آن خواهم پرداخت...
    ولی اینجا شما مهم بودید برادر عزیزم؛ شما...
    و اندیشه شما
    وآنچه برای من ارزشمند بود این بود که به دنبال این هستید که دنیایی آرام و پیرو یک نظام واحد البته تا جایی که امکانش هست دارید و این خیلی ارزشمند است، آرزو دارم که به این مهم دست یابید ولی نظر من این بود و هست که با روشهای بهتری نیز می توان به این مهم دست یافت و دیگر اینگونه بحث کردن ها دارد به تاریخ انقضای خودش نزدیک شده است البته اگر تاریخ آن نگذشته باشد...(وقت بسیار تنگ است...باورت می شود؟)
    به هر حال از اینکه وقت گذاشتید و در این پست مطلبی را ارائه کردید خوشحالم...
    امیدوارم به آنچه که به دنبال آن هستید روزی به بهترین نحو پاسخ بدهید و ذهن و قلبتان در پی آن آرامشی را کسب کند که تا به حال کسب نکرده است...
    خوب و خوش سلامت باشید.
  • محمد عبدالرحمن
  • با سلام و ارزوی بهروزی برای شما علت ان که من دوباره به بحث برگشتم ان بود که روحیه حقیقت جویی را پس از اقرار خودتان در شما یافتم و پس از چند روز فکر کردن مبنی بر ان که ایا دوباره به بحث برگردم یا نه تصمیم گرفتم که برگردم چون اولا بحث ناتمام نماند ثانیابرای افرادی که به وبلاگ شما سر می زنند حجت تمام شود و همچنین وقتی به وبلاگتان نگاه کردم و دیدم این بحث را به طور مستقل اوردید خرسند شدم و در تصمیمم جدی شدم ولی برای چندمین بار از شما خواهش می کنم که مطالب را با دقت بخوانید وان وقت جواب دهید و دقت در جواب گویی را فدای سرعت نکنید اما بحث خودمان شما از من در باب حق و بشر تعریف خواستید ببینید دوست عزیزم ما داریم راجع به مجموعی به نام حقوق بشر حرف می زنیم و حقوق بشر مفهومی فرا مذهبی و فرادیدگاهی خاص دارد حال من بیایم برای شما بگویم که حق از دیدگاه من فلان معنا را دارد و بشر بهمان معنا را دارد تعریف من و شما چه الزامی برای بقیه ایجاد می کند و این بزرگ ترین اشتباه کسانی چون محمد تقی جعفری و مطهری است حقوق بشر باید مفهومی جهان شمول داشته باشد یعنی در حقیقت برای تمام افراد بشر باشد ببنید مثلا من می ایم و حق را مطابق اندیشه الهیون تعریف می کنم ایا این برای مادیون الزام اور است یا نه خوب پس یا باید بیایم ان ها را به زور به اندیشه خود بخوانم یا باید حقوقی تدوین کنم که فرا مکتبی باشد در تعریف انسان هم به همین صورت حال شما این تکه را با دقت بخوان و فکر کن و جواب بده بلافاصله نگویید بشریت مبناهای نزدیک به هم دارد یا فطرت مشترک دارد که همان فطرت هم از دیدگاه مکاتب گوناگون مختلف تعریف شده و الزامی برای بقیه ایجاد نمی کند این جا خلط مبحثی در بحث شما صورت گرفت که متذکر می شوم شما از من تعریف خواستید من گفتم که حقوق در میان مکاتب مختلف تعریف شده و نظر شخصی من در تعریف حقوق مکتب اراده دولت معتدل است ولی شما بدون توجه به تقدم و تاخر بحث بلافاصله خواستید بحث مبنایی شود که بر خلاف رویه خودتان بود برگردیم به بحث اما تعریف شخصی باز با تاکید تعریف شخصی بنده از حقوق بشر با ذکر نکاتی متاسفانه حقوق بشر در کشور ما با یک پیش داوری منفی همرا است عده ای می گویند حقوق بشر یک تحفه غربی است و ریشه های سکولاریستی دارد و اهل دین و دیانت باید با ان مخالفت کنند این یک القای ناصواب و زیانبار است این جانب معتقدم در چالش فکری نیرومندی که میان تفکر دینی و مسائل و موضوعات مهم زندگی انسان در جهان حاضر درگرفته خدمت بزرگ به این چالش این است که چنین موضوعی را مطرح کنیم و ابهامها و تشویش ها موجود را برطرف کنیم منظور از حقوق در این بحث حقوق تشکیل دهنده نظام سیاسی و اجتماعی است نه حقوقی که به لحاظ اخلاقی به عهده هرکس است مثلا این که فرزند چه حقوقی بر عهده پدر دارد و برعکس ربطی به مسئله حقوق بشر ندارد تمام ان چه در حقوق انسان ها بر یکدیگر در کتابهای اخلاق شمرده شده بیرون از بحث حقوق بشر است ان حقوق یک نظام اخلاقی صرف است و اصلا این کاربرد را ندارد که جایگاه انسان ها را در زندگی اجتماعی مشخص کند و حد و مرز هرکس را به گونه ای تعیین کند که ضامن اجرا داشته باشد دقت کن نکته اساسی در این باب این است که زبان بیان ان حقوق اخلاقی در متون دینی ما زبان بیان تکلیف است و نه حقوق به ان معنا که در فلسفه حقوق امده مثلا معنای حقوق پدر بر عهده فرزند یا حقوق فرزند بر عهده پدر که در متون دینی امده عبارت است از تکالیف پدر و فرزند در قبال هم و تمتم حقوق اخلاقی از همین قبیل است برخی گمان می کنند که مثلا به کلمه حق و حقوق که در فرمان علی به مالک برخوردند این همان معنا ی حق به کاررفته در فلسفه حقوق و حقوق بشر است در حالی که ان متن بیان کننده تکالیف راعی و رعیت نسبت به هم است گرچه از کلمه حق استفاده شده حقوق در اعلامیه حقوق بشر سه پایه و مقوم دارد پایه اول دارنده حق همه افراد جامعه پایه دوم مخاطب حق مثلا در مثال ازادی بیان دارنده شهروندان و مخاطب در درجه اول دولت به معنای عام است پایه سوم موضوع حق است مثلا ازادی بیان نکته اگر هر سه پایه بود در این صورت می توانیم از حقوق بشر سخن بگوییم پس حقوق بشر در جایی معنا دارد که جامعه ای است و انسان هایی زندگی می کنند اگر جامعه نباشد حق برای انسان مفهوم نداردمثل ازادی بیان که در جایی است که مخاطبانی باشند حقوق بشر در جایی معنا می یابد که نظام اجتماعی و سیاسی معنا پیدا کند و به همین علت است که کسانی چون من که به حقوق بشر باور دارند به لزوم نظام سیاسی اجتماعی تمام دموکراتیک نیز باور دارند و این دو از هم جدانیست در عصر حاضر افراد جامعه باید این مسئله را حل کنند که بنیاد زندگی سیاسی و اجتماعی خود را با چه اصول و قواعدی می خواهند بسازند در گذشته دور مردم با سنتهای سیاسی زندگی می کردنددنبال معیارهایی برای نظام اجتماعی سیاسی خودشان نبودند ما هم تقریبا صدسال پیش همین طور بودیم همه جا یک زندگی سنتی جریان داشت این زندگی سنتی بر اتوریته ها یعنی مراجع و اقتدار سنتی مبتنی بود یکی پادشاه و حاکم بود و سلسله ای تشکیل می داد و سپس می مرد بعد از او هم نسل او حکومت می کرد مقدرات و سرنوشت مردم در دست حاکمان بود این زندگی سیاسی سنتی بود اما تقریبا همه جوامع امروز این مرحله را پشت سر گذاشتند ما هم دهه های زیادی است که از این مرحله رد شدیم زندگی سیاسی مردم ما تا اواخر دوره قاجار زندگی سنتی بود با شروع مشروطه در کشور ما قانون اساسی نوشته شد قانون اساسی نوشتن یعنی وارد یک دوره کاملا جدید از زندگی سیاسی شدن کلمه قانون اساسی چند دهه ای بیش نیست که وارد ادبیات سیاسی و حقوقی ما شده امروزه زندگی با قانون اساسی معنایش ان است که ساختار سیاسی زندگی را خودمان تعیین کنیم و اگاهانه ان را بپذیریم و به ان رای دهیم و در ان تکلیف نهادهای سیاسی و حدود اختیارات را مشخص کنیم این یک شما و دورنمایی از وجه ضرورت حقوق بشر اما این که مفاد حقوق بشر مطلوب از نظر من چیست برای بحث بعد و این که چه چیز مرا به این ضرورت رساند یعنی معرفت شناسی ام هم برای جلسه بعد تا این جا در بحث موضع هردو یکسان شد شما تعریفی از حقوق ارائه دادی و من هم دیدگاهم را بیان کردم که عبارت بود از گذز کردن انسان ار انسان مکلف به انسان محق حال بپردازیم به پیش فرض هایی که منجر به تعریف من و شما شد پس مطابق درخواست شما مبنی بر دوطرفه بودن بحث من حق را نه حق فلسفی بلکه حق سیاسی و اجتماعی معنا کردم و اساسا برای حقوق بشر باید از حق سیاسی و اجتماعی حرف زد پس حال که بحث هم جهت شد به من بگویید شما بر مبنای چه معرفت شناسی و الگوریتمی به این تعریف رسید و پس از جوابتان من هم مبانی ام را می گویم اما یک نکته را از یاد بردم و ان تعریف انسان بود من انسان را حیوانی دوپا می دانم که با کمک عقل و وجدان و احساساتش می تواند را سعادت را در پیش بگیرد و احتیاج به منبع دیگری را من صادق نمی دانم با تشکر
    پاسخ:

    سلام بر شما دوست گرامی البته اگر بنده را به عنوان یک دوست قبول کنید...

    در اینجا چیز هایی را بیان می کنم که شاید تا کنون به صورت مدون هیچگاه به آنها نپرداخته بودم و این به برکت بحث با شماست و از شما تشکر می کنم و امید من این است که از این بحث ها استفاده بشود و شاید من را مجنون و دیوانه خطاب کنی و گمان ببری که از بحث دارم فرار می کنم ولی خب اینگونه نیست بلکه همانطور که گفتم بنده  اعتقاد راسخ به بحث کردن با شیوه های قدیمی را ندارم،‌بحث باید در همان حین انسان را رشد دهد و باعث فراغت ذهن آدمی  و توجه او به حقایق عالم شود و بعد بر مبنای آنها تصمیم گرفت که حال باید چه کار کرد و چگونه باید جلو رفت! و کدام روش را باید اتخاذ کرد.

    من مجبور نمی کنم که حتماً با من همراه شوی ولی مایلم که با من  و در کنار من مشغول قدم زدن در عالم بشوی و کمی در همین حین با هم بحث و تفکر نیز بپردازیم.

    من حرف ها و بیانات جنابعالی را می خوانم ولی تلاش ام این بوده که شما را با خودم همراه کنم و این را صریحاً می گویم، چون معتقدم روش هایی فرامذهبی(به قول شما) وجود دارد که می توان عالم بشریت را از وضع فعلی به وضع مطلوب سوق داد ولی اینکه چگونه و از چه روشی؟ ناچارم شما را چند قدمی حتی کوتاه اگر مایل باشید با خودم همراه کنم.


    من چند سالی است (شاید از دوره نوجوانی) که ذهنم مدام در گیر این است که این همه خشونت و ... ای که در دنیا وجود دارد برای چیست و چگونه باید با آن برخورد کرد و اینکه چگونه جهان می تواند طعم آرامش را به خود بگیرد... و چند سال اخیر جهت دهی و نظم فکری ام سامان یافته به لطف خدا و شاید بتوان گفت دوران طلایی زندگیم را این 4-5 سال اخیر تشکیل می دهد.
    به شدت با برخوردهای تند مذهبی مخالفم و راه نجات بشر را در یافتن مسیر توسط خود بشر می دانم و نه به زور چماق و ... .(که البته جای خودش باید این جمله تبیین گردد و این شامل این نمیشود که اگر یک گرگ به گوسفندان شما حمله کرد برید و با نازی کردن و خواهش کردن گرگ را از دام های خود جدا کنید و این حرف دیگری است) مثال این شاید این باشد که بخواهی به زور چماق یک آهو را وادار کنید که از یک آبی که البته مورد نیازش هست و اگر نخورد تلف می شود بنوشد، خیر به زور نمی شود این کار را کرد و اگر این کار را بکنید ممکن است آب وارد مسیر تنفسش بشود و اگر قرار بود مدت بیشتری عمر کند تا از تشنگی تلف بشود شما با  این عمل ناشایست موجب مرگ زودرس او نیز می شوید خب باید چه کار کرد؟!

    شاید به یک روش بشود عمر او را طولانی تر کرد و اینکه بیایید و به او سرم وصل کنید و آب و مواد مورد نیازش را اینگونه به صورت مستقیم وارد خونش کنید خب این خوب است ولی کافی نیست.

    بیا یک روش دیگر هم هست که بتوان او را از این امر نجات داد و آن این است که با درد دل کردن و حرف زدن با او به او به گونه ای بفهمانی که باید این آب را بنوشی، ولی مسلماً او از تو خواهد پرسید که برای چه؟

    خب تو چه جوابی می دهی؟

    شاید بگویی که اگر این آب را نوش نکنی خواهی مرد و نمی توانی به زندگی ادامه دهی!

    اگر در جواب به تو گفت که مردن و زنده بودن چه تفاوتی برای من می کند و اگر زنده باشم قرار است چه اتفاقی برای من بیفتد چه پاسخی به او می دهی؟

    این که مرا گرگ بدرد با اینکه از تشنگی بمیرم چه تفاوتی برای من می کند؟

    در حین همین بحث ها با او هستی که یک دفعه می بینی جان داد و تلف شد!

    خب حالا چه کاری از تو بر آمد؟ چه سودی برای او داشتی غیر از اینکه در دم مرگ توجه او را از طبیعتی که هرچند ناخوشایند برایش بود به خودت جلب کردی و فکر او را کمی مشغول ساختی ولی نتوانستی به او کمکی بکنی!

    شاید اگر به فکر او فشار نمی آوردی بیشتر زندگی می کرد و این همه انرژی برای درک حرف های تو و پاسخ گویی به تو نمی گذاشت!

    و اما روش چهارم...

    که البته وقتی ادامه می دهم که بدانم شما با من همراه میشوید یا نه و آیا مایل به ادامه بحث به این روش هستی یا نه!

    باور کن اغلب این بحث ها و روش هایی که موجوده و خشونت ها و دعوا های فکری و نظامی و ... فقط به خاطر خود پسندی عده ای بوده و هست و دوست داشته اند دیگران را زیر سلطه خودشان بیارن، نه به خاطر اینکه به آنها کمکی کنن بلکه مثلا چون گمان می کرده حرف او برتره و یا نسبت به کسی حسادت می کرده و یا می خواسته به قول خودمان پوزه ی  فلان دانشمند یا حاکم و یا ... را به خاک بمالد...

    برای همین دوست دارم از یک فضایی که یک سری انسان غالبا خود خواه کمی بیرون بیایی و از بیرون به آنها بنگری و بفهمی درد عالم بشریت چیست؟

    اگر تو خودت عین درد باشی هیچگاه درد را احساس نمی کنی!

    باید از درد بودن و دردشدن فاصله بگیری تا درد کشیدن را حس کنی!

    مبانی من شبیه به اون جمله آخرت هست که بعداً اگر بحث ادامه پیدا کرد می گویم...

    موفق باشید...

  • محمد عبدالرحمن
  • سلام کماکان منتظر جواب شما به نامه قبلم هستم دوست عزیز این جواب من نبود
    پاسخ:

    سلام

    شاید بهتر باشه به شیوه دیگری که هم قابل فهم تر باشه و هم مختصر  و مدون باشه بحث را ادامه بدیم، این طوری که تا به حال بحث کردیم بحث خیلی کلی و گسترده و دارای حواشی فراوانی میشه و دچار تکرار و دور شاید بشویم.

    پس اگر موافق باشید چند تا نکته را به عنوان اصول بحث مان قرار می دیم و سعی می کنیم تا جایی که میشه آنها را رعایت کنیم:

    من نکاتی را می گم شما هم نظراتتون را بگید تا به یک جمع بندی برسیم و بحث را ادامه بدیم.

    1-      در هر نظر مباحث به صورت خلاصه و کوتاه بیان شوند.

    2-     هر بحث پیرامون یک موضوع بیان شود.

    3-    تا مشخص نشدن دیدگاه دو طرف پیرامون یک بحث به بحث دیگر وارد نشویم.

    4-    سلسله بحث تا حدودی مشخص شود که مثلا بحث ابتدایی پیرامون چه موضوعی باشد و بحث های بعدی چه باشد؟

    5-    از پرداختن به حواشی خودداری شود.

    6-    قصد از بحث کردن درک موضوع از دیدگاه طرف مقابل و تقابل صحیح بین دیدگاه ها برای رسیدن به جمع بندی مناسب جهت کمک به رفع دغدغه های بشریت باشد.

    7-     آداب گفتاری و نوشتاری تا حد امکان حفظ شود.

    8-    اگر در یک بحث موضعی نسبت به یک موضوع توسط یک نفر مشخص شد در بحث های بعدی بر سر موضع خودش بماند.

     

    برای سیر بحث اینکه دقیقا از کجا شروع بشود و مباحث بعدی چی باشد من نظرم را می گم شما هم بفرمایید بعد یکی یکی جلو میریم.

    1-      حق و مشخص شدن ابعاد آن

    2-      حقوق و ابعاد مختلف آن

    3-      انسان و بشر و ابعاد مختلف آن

    4-      اهمیت نیاز به برنامه ریزی فردی

    5-      اهمیت نیاز به برنامه ریزی اجتماعی و قوانین و حقوق اجتماعی

    6-      تعریف حقوق بشر

    7-      اهمیت نیاز به حقوق بشر در جامعه جهانی

    8-      تاثیر اجرا کردن یا  اجرا نکردن حقوق بشر

    9-      چگونگی حقوق بشر و بررسی مفاد آن

    10-  حقوق بشر چگونه هست و چگونه باید باشد

    11-  نحوه اجرای حقوق بشر

    12-  رابطه حقوق بشر با ادیان

    13-  رابطه حقوق بشر با حکومت ها

    14-  رابطه حقوق بشر با مردم

    15-  تاثیر اجرا کردن یا  اجرا نکردن حقوق بشر

    16-  نقش حقوق بشر بر زندگی انسان ها، حکومت ها و...

  • محمد عبدالرحمن
  • اخوی تو فکر کردی من چه کسی هستم فکر کردی مثلا من بچه ام من تمام شگردهای شما را از بر هستم در ذهن هم داشته باش که جواب ندادنت مصداق بارز بی ادبی به من است  تهمت هم به من زدی که اصلا درست نبود و مصداق بارز مغالطه است تو که بلد نیستی بحث کنی از اول قبول نکن
    پاسخ:
    این گونه حرف زدن من جواب ندادن نبود اتفاقا من با در نظر گرفتن صحبت های شما این متن را نوشتم و نمی دانم شما از کدام جمله من به تهمت برداشت کرده اید.
    و شاید به قول شما من بلد نباشم بحث کنم من هم هیچ اصراری نکردم و گفتم در پاسخ نظرات قبلی(16تیر) که"من روشم در بحث به همان صورت است که گفتم (فعلاً) که اگر مایل بودید می توانیم ادامه بدهیم.( به آن صورت که شما مایلید کسانی هستند به حتم در فضای مجازی که می توانید با آنها به بحث بنشنید و بنده اصراری به بحث به این روش  ندارم)."
    موفق باشید.

  • محمد عبدالرحمن
  • پس در این صورت این بحث را به کلی از وبلاگت حذف کن


    پاسخ:
    دوست گرامی من این همه وقت نگذاشتم مطلب بنویسم بعد هم حذفش کنم.
    تازه در نظر دارم در یک پست جدید کل مطلب را بذارم و شاید هم اگر یک موقع بتوانم تکمیلش کنم و کتابش بکنم خیلی بحث زیبایی است...
  • محمد عبدالرحمن
  • مطمئنی  کلی وقت گذاشتی در جواب دادن ثانیا شما بدون اجازه بنده حق انتشار ان را ندارید و این کار به لحاظ قانونی و اخلاقی و شرعی اشکال دارد چون حاوی مطالب من می باشد و فقط برای فضای مجازی مطلب نوشتم و به هیچ وجه حق چنین کاری نداری
  • غلام امام حسین
  • یه زمانی زیاد بحث میکردم با بچه های وبی راه به جایی نداره به خدا باور کنین...:)
    کسی که عقیده خودش رو داره عمرا عوض نمیکنه اگه هم بحثی رو باشما شروع کرده برای بیان عقایدخودش بوده انقدر سخت نگیر
     مدیر وب،اگه کسی دنبال حقیقت بود تو وب دنبالش نمیگشت برادر!!!
    مثل من دود چراغ میخورد چهار تا کتاب میخوند به جوابش میرسید
    نه اینکه برای وقت پرکنی بیاد بحثی رو تو یه وب شروع کنه و...
    بیخیال
    بای

  • محمد عبدالرحمن
  • امام حسین غلام نمی خواد ادم می خواد برو ادم شو تا بفهمی همه را به یک چوب نباید راند و پی نیت خوانی نباید رفت و تهمت نباید زد ولی بدان من از تو نمی گذرم و امیدوارم خدا روزی سزایت را بدهد وبدان من به اندازه قد خودت و همپالگی هایت کتاب خوانده ام ولی متاسفانه از جواب دادن همفکری هایت مایوس شدم و تصمیم گرفتم ان را با بقیه به بحث گذارم
  • غلام امام حسین
  • سلام اقا محمد چه خبرا؟؟؟
    خوبی اقا یواش تر چه تند میری!!!
    اولا غلام امام حسین یه کد بین من وخدام که یادآور یه خاطرست
    ودلالتی به غلام بودن من نداره شما ناراحت نشو:)
    دوما من منظورم به شما نبودکه برام ابراز تاسف کردین !!!
    کلی یه نصیحت بود به مدیر وب
     ایشون وقت زیادی رو به بحث تو وبشون تخصیص دادن منم خواستم یه تلنگری بهشون بزنم نه چیزی بیشتر ....
    وگرنه من کی باشم که بخوام دستور بدم ادمی مثلا اقای عبدالرحمن سوال بپرسن یا مدیر وب جواب ندن ...
    خواستی نگذری هم نگذر من ناراحت نمیشم اصلا منظورم باتو نبود باورکن....
    هههه :)
    ادبیات درستی نداریا!!!!:
    (من به اندازه قد خودت و همپالگی هایت کتاب خوانده ام ولی متاسفانه از جواب دادن همفکری هایت مایوس شدم و تصمیم گرفتم ان را با بقیه به بحث گذارم)
    خو اینطور حرف زدن یعنی چی ؟؟؟من چه همفکری با شما کردم که مایوس شدی جناب؟؟؟!!
    موفق باشی
    بای





    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">