نمی خوای حواست را جمع کنی؟!

بِسْـــــمِ الـلَّــهِ الرَّ‌حْمَـــٰنِ الرَّ‌حِیـــــمِ

مدام بهم سفارش می کرد که مراقب این بچه ات باش،
یک جوری سرش را به یه کار خوبی گرم کن که خودت هم آسوده باشی،
فکرت راحت باشه و بتونه اوج بگیره، خب من هم مدام سهل انگاری میکردم یک روز، دو روز حواسم بهش بود،
روز سوم چهارم که میشد بی خیالش می شدم  و کمتر ازش مراقبت می کردم ،

تا چشم ازش بر می داشتم بچه همسایه می آمد زنگ خونه را میزد، شاید اندازه یک هزارم بچه من زور نداشت ولی خیلی شیطون بود اصلاً انگار خود شیطون بود می آمد در گوش این بچه ما حرف می زد و تحریکش می کرد،

 یک روز بچه ام را فریب میداد که مار بیاره توی خونه، یک روز یه حیوون وحشی بیاره ، سوسک و عقرب و ... بیاره، آتیش تو خونه روش کنند و ... . بچه ام هم حرف گوش کن اون شده بود، انگار اون باباش شده بود و حرفم براش مهم نبود ، لذت می برد از اینکه این کار ها را انجام بده، با این کاراشون تا حالا چند بار خونه را به آتیش کشیدند، تقصیر خودم که جلوشون را نمی گیرم، تا یه خونه جدید می سازیم میان و یه بلایی سرش میارن، دیگه خیلی داره برام خونه ساختن سخت میشه، بیرون کردن این موجودات هم برام طاقت فرسا شده یک روز گرگ میارن گوسفند ها را می خوره، یک روز حشره ها را میارن و توشه مون را می خورن.

دیگه شاکی شدم از دستشون، از این بچه خودم گرفته که مدام کار های بد میکنه و در خطا کردن از دیگران گوی سبقت را برده، همش دنبال این جور سرگرمی ها ست، تا اون بچه همسایه که این بچه ام را مدام به کار های بی خود دعوت می کند.
خدایا نجاتم بده از این وضع.

محمد علی ابراهیمی
3 بهمن ماه 1392

قوام دهنده:
بخشی از مناجات شاکین (خمسه عشره)
الهی الیک اشکو نفسا بالسوء امارة و الی الخطیئة مبادرة، و بمعاصیک مولعة، و لسخطک متعرضة، تسلک بی مسالک المهالک، و تجعلنی عندک اهون هالک، کثیرة العلل طویلة الأمل، ان مسها الشر تجزع، و ان مسها الخیر تمنع، میالة الی اللعب و اللهو مملوة بالغفلة و السهو، تسرع بی الی الحوبة، و تسوفنی بالتوبة. الهی اشکو الیک عدوا یضلنی، و شیطانا یغوینی، قد ملأ بالوسواس صدری، و احاطت هواجسه بقلبی، یعاضد لی الهوی، و یزین لی حب الدنیا، و ...