تولد

اگر ما برای صدور مفاهیم انقلاب، همین جزوه‌ها و کتابها را منتشر بکنیم، کار کمی نکرده‌ایم؛ کار زیادی انجام گرفته است. "امام خامنه ای"

تولد

اگر ما برای صدور مفاهیم انقلاب، همین جزوه‌ها و کتابها را منتشر بکنیم، کار کمی نکرده‌ایم؛ کار زیادی انجام گرفته است. "امام خامنه ای"

  • tavalod.blog.ir
  • tavalod.blog.ir

دغدغه‌های 60 حزب فعال ایران برای تداوم فعالیت در عرصه سیاسی

» سرویس: سیاسی - سیاست داخلی

نمایندگان بیش از 60 حزب و تشکل سیاسی، صبح امروز (شنبه) در نشست عبدالرضا رحمانی فضلی - وزیر کشور - با دبیران کل و نمایندگان احزاب و گروه‌های سیاسی شرکت کردند.

19 تقاضای تشکیل حزب در دولت یازدهم وجود داشته است

به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، فهرست اسامی احزاب حاضر در نخستین نشست هم‌اندیشی دولت تدبیر و امید با نمایندگان احزاب و تشکل‌های سیاسی بدین شرح است:

1-انجمن روزنامه نگاران مسلمان، 2- انجمن اسلامی مدرسین دانشگاهها، 3- انجمن اسلامی معلمان ایران، 4- انجمن روزنامه‌نگاران زن ایران (رزا)، 5- جامعه اسلامی دامپزشکان، 6- جامعه اسلامی دانشگاهیان ایران، 7- جامعه اسلامی فرهنگیان، 8- جامعه اسلامی کارگران، 9- جامعه اسلامی کارمندان، 10-جامعه اسلامی مهندسین، 11- جامعه اسلامی ورزشکاران، 12- جامعه زنان انقلاب اسلامی، 13- جامعه زینب (س) 14- جمعیت آبادگران جوان، 15- جمعیت ادوار جنبش دانشجویی کشور، 16- جمعیت اسلامی فرهنگیان، 17- جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی، 18- جمعیت پیشرفت و عدالت ایران اسلامی، 19- جمعیت تولید گرایان، 20-جمعیت حمایت از حقوق بشرزنان، 21-جمعیت رهپویان انقلاب اسلامی، 22- جمعیت زنان جمهوری اسلامی ایران، 23-جمعیت زنان مسلمان نواندیش، 24-جمعیت فدائیان اسلام، 25- جمعیت مستقل ایران اسلامی، 26-جمعیت وفاداران انقلاب اسلامی، 27- حزب آزادی، 28- حزب آیین مردم، 29- حزب اراده ملت، 30-حزب اسلامی ایران زمین، 21- حزب اسلامی کار، 32- حزب اعتدال و توسعه، 33- حزب اعتماد ملی، 34-حزب تمدن اسلامی، 35- حزب توسعه و عدالت ایران اسلامی، 36-حزب جوانان ایران اسلامی، 37- حزب دفاع از قانون اساسی و منافع ملی، 38-حزب زنان جمهوری اسلامی ایران، 39- حزب سبز، 40- حزب عدالت طلبان ایران اسلامی، 41- حزب فرزندان ایران اسلامی، 42-حزب کارگزاران سازندگی ایران، 43-حزب مؤتلفه اسلامی، 44-حزب مردم سالاری، 45- حزب مردم مسلمان ایران، 46- حزب نواندیشان ایران اسلامی، 47-حزب وحدت و همکاری ملی ایران اسلامی، 48- حزب همبستگی ایران اسلامی، 49-خانه کارگر، 50-خانه کشاورز، 51-سازمان دفاع از منافع ملی ایران، 52-کانون تربیت اسلامی، 53-کانون جمعی از زندانیان سیاسی مسلمان دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، 54-کانون دانشجویان ودانش آموختگان بوشهر، 55-کانون فارغ التحصیلان شبه قاره هند، 56-کانون مهستان، 57-کانون نمایندگان ادوار مجلس شورای اسلامی، 58-مجمع جانبازان و ایثارگران انقلاب اسلامی، 59-مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم، 60- مجمع روحانیون مبارز،61-مجمع نمایندگان ادوار مختلف مجلس شورای اسلامی، 62-مجمع نیروهای خط امام (ره)

به گزارش ایسنا، در ابتدای این نشست سیدکاظم میرولد معاون سیاسی وزیر کشور طی سخنانی اظهار کرد: این جلسه به دعوت وزیر کشور از احزاب فعال انجام شده است و باید گفت از ابتدای تشکیل کمیسیون ماده 10 احزاب، 230 حزب مجوز گرفته‌اند که حدود یک چهارم احزاب فعال و نیمه‌فعالند و البته صرفاً فعالیتشان به دوره انتخابات محدود نمی‌شود.

معاون سیاسی وزیر کشور افزود: در دوره آقای روحانی 19 تقاضای حزب وجود داشته که در حال بررسی است.

وی با مورد توجه قرار دادن جلسه امروز وزیر کشور با دبیران کل احزاب گفت: در این جلسه از نمایندگان 60 حزب دعوت شده است و اگر این جلسه مفید باشد، احزاب دیگر را در جلسات بعد دعوت می‌کنیم تا آسیب‌شناسی لازم انجام شود.

هنوز کار حزبی در کشور ارزش به حساب نمی‌آید

در این نشست رئیس جبهه پیروان خط امام و رهبری (تولد: باور کنم؟! باور نکنم؟! پیروان، عجب واژه زیبایی ) نیز گفت: این‌که برخی می‌گویند حزب با نظام اسلامی همخوانی ندارد، تئوری درستی نیست.(تولد: به به پیروان چی میگن! این تئوری نیست حقیقت است، حالا منظورت اینه که امام خمینی اشتباه می کرد میشه دلایلتون را بگین؟!)

محمدرضا باهنر با مورد توجه قراردادن بحث احساسی خانه احزاب گفت: اگر قرار است خانه احزاب احیا شود باید ساختار آن مورد اصلاح قرار بگیرد و جریانات فعال سیاسی کشور در آنجا کرسی داشته باشند، نه این‌که با انتخابات همدیگر را حذف کنند.

وی افزود: من اعتقاد دارم نظام مردم سالاری دینی که جز افتخارات جمهوری اسلامی است، بدون در نظر گرفتن جنبه حزبی، قدرتمند، فراگیر و شناسنامه‌دار ابتر است و اگر بخواهیم حکومت وسیستم را یک سیستم حزبی و چارچوب‌دار کنیم نیاز به اصلاحاتی است که در فاز اول آن اصلاحات همین قوانین لازم است.(آرزو بر جوانان عیب نیست ولی برای شما را نمی دونم میخواهید یک تماس بعداً با شاعر بگیرید سئوال کنید)

(تولد: ببخشید گویا امام و رهبری تا حالا در این مورد حرفی نزدند شما دیدگاهاشون را تا حالا ملاحظه کردید؟ شنیدید؟ یا فقط عکس هاشون یا فیلم بدون صدایشان را دیدید ؟ یا دیدار بدون حضور و قلم و کاغذ داشتید؟(یادش بخیر مثل اون روز ها سر کلاس دینی که معلممان داشت حنجرش پارهه میشد و من تو فکر رئیس بازی توی کوچمون بودم!) شاید چاپ کتاب هایی که ازشون خوندید خوب نبوده مثلا همه صفحاتش سفید بوده؟!   آخه آنها حکومت اسلامی را به عنوان حکومت توحیدی ، بر اساس نظام الهی و متکی به هدایت الهی و ...  تبیین کردند تا حالا ما ندیدیم و نخواندیم و نشنیده ام که بگویند حکومتی متکی به احزاب ... نکنه دوباره از بیت یکی خبر آورده یا خاطره ای جدید یاد کسی اومده؟! راستی کدوم قوانین را اصلاح کنیم نکنه منظورت قسمت ولایت فقیه است؟!)

باهنر گفت: دولت یازدهم وقت مناسبی را برای حرکت جدی در جهت مورد توجه قرار دادن نگاه حزبی در کشور آغاز کرده است.

وی با اشاره به اعتقاد برخی مبنی بر این‌که حزب با نظام اسلامی همخوانی ندارد، گفت: کاملا می‌شود در چارچوب نظام اسلامی ساختار حزبی برقرار کرد و امید ما این است که احزابی داشته باشیم که دولت ساز باشند و نه دولت ساخته؛ چرا که احزاب دولت ساخته پس از پایان یافتن عمر دولت از بین می‌روند.

رییس جبهه پیروان خط امام و رهبری خاطرنشان کرد: در خانه احزاب منشور اخلاقی‌ای وجود داشت که بسیار خوب بود و تفکرات مختلف سیاسی در آن جمع می‌شود، اما متأسفانه در نظر گرفتن آن استمرار نیافت.

باهنر با بیان این‌که بالا بودن هزینه فعالیت سیاسی در کشور از دیگر مواردی است که باید مدنظر قرار داد، گفت: در برخی موارد بحث محاکمه و زندان به عنوان جرم سیاسی در نظر گرفته می‌شود و در ذیل آن هنوز کار حزبی در کشور یک ارزش به حساب نمی‌آید در حالی که بسیار از جوامع حزبی بودن یک ارزش حساب می‌شود.

وی همچنین افزود: باید برای احزابی که ضابطه‌مند هستند هزینه مالی در نظر گرفته شود، تا آنها بتوانند از بخشی از خزانه دولت استفاده کنند وگرنه این‌ها به سمت رانتخواری خواهند رفت.

راکعی: امیدواریم این دولت از احزاب حمایت کند

دبیرکل جمعیت زنان نواندیش نیز در سخنانی گفت: با توجه به امیدهای شکل گرفته در این دولت، امیدواریم این دولت از احزاب حمایت کند.

فاطمه راکعی اظهار کرد: این دولت، دولتی است که ابعاد مختلفی را برای سعادت و توسعه کشور ایجاد خواهد کرد.

وی با اشاره به سخنان رئیس‌جمهور درباره تحزب مبنی بر اینکه مردم‌سالاری بدون وجود تشکل‌های حزبی ناقص است و نمی‌توان بدون آنها به اهداف رسید، تاکید کرد: حزب باید خواست و اراده مردم را به مسئولان برساند.

دبیرکل جمعیت زنان نواندیش همچنین گفت: در دولت‌های گذشته جمعیت زنان نواندیش با محدودیت‌های بسیاری روبرو بود و متاسفانه آخرین مجمع عمومی ما که برای برگزاری آن نامه‌نگاری انجام داده ‌بودیم، برگزار نشد و به ما گفته شد باید اسامی تمام کسانی را که قرار است در این جمع حضور یابند اعلام کنید.

راکعی ادامه داد: ما از وزیر کشور و معاونان سیاسی ایشان انتظار داریم که با توجه به امید بیشتری که در این دولت پیدا کرده‌ایم، بگویند که چه خواهند کرد و برای بازگشایی فضای سیاسی کشور چه راهکارهایی دارند.

این فعال سیاسی اصلاح‌طلب همچنین با ابراز امیدواری نسبت به حمایت وزارت کشور از احزاب، اظهار کرد: از آنجا که وزارت کشور تنها دستگاه متولی احزاب سیاسی است، امیدواریم بتواند از احزاب حمایت کند.

وی افزود: ما هم به دنبال این هستیم که با رعایت مسائل قانونی، از بداخلاقی‌های سیاسی و نگاه‌های سیاسی برخی افراد عبور کنیم و بر این مشکلات فائق آییم.

دبیرکل جمعیت زنان نواندیش خاطرنشان کرد: اگر اعضای یک حزب یا دبیرکل آن مرتکب جرمی شوند، باید جور آن را خودشان بکشد و این ربطی به منحل شدن احزاب ندارد. اگر چنین اتفاقی می‌افتد باید گفته شود که بر اساس چه قانونی آن حزب منحل شده است.

حشمتیان: محل خانه احزاب را به این تشکل برگردانید

در ادامه این نشست، دبیرکل جمعیت مستقل ایران اسلامی نیز گفت: نباید این گفته شود که کشور فقط دو جریان سیاسی دارد.

به گزارش خبرنگار سیاسی ایسنا، قدرت‌علی حشمتیان در نشست مشترک وزیر کشور با دبیران کل و نمایندگان احزاب و گروه‌های سیاسی با مورد توجه قرار دادن ضرورت احیای خانه احزاب گفت: باید سعی شود که محل خانه احزاب را برگردانیم تا دوباره احیاء شود.

وی افزود: اگر هم چنین اقدامی انجام نمی‌شود همینجا در همین جمع 6 نفر از گروه‌های مختلف سیاسی برای تصدی خانه‌ی احزاب انتخاب شوند.

وی همچنین اظهار کرد: باید به مستقل‌ها توجه بیشتری شود و فقط این موضوع گفته نشود که در کشور تنها 2 جریان سیاسی وجود دارد.

شاکری: در کشور ما نظام حزبی شکل نخواهد گرفت

در ادامه این نشست یک عضو شورای مرکزی جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی گفت: در کشور ما نظام حزبی شکل نخواهد گرفت.

مجتبی شاکری در نشست مشترک وزیر کشور با دبیران کل احزاب و گروه‌های سیاسی، اظهار کرد: وضعیت مملکت ما حاصل پیگیری و توجهات چنین جمعی است.

وی همچنین گفت: چه کسی در این جمع است که خواسته حرفی بزند ولی نتوانسته باشد؟ امکان برای همه وجود دارد. برخی روزنامه‌ها هستند که مخاطب خاص دارند و ما هم هرکدام مخاطبان خاص خود را داریم.

شاکری همچنین با بیان اینکه "در کشور ما نظام حزبی شکل نخواهد گرفت"، افزود: احزاب نمی‌توانند در مصدر قرار بگیرند تا بتوانند تعین تکلیف کنند. نباید مسأله‌ای را مطرح کنیم که بعداً نتوانیم از پس آن بر بیاییم.

کواکبیان: مرز بین جرم سیاسی و امنیتی مشخص شود

دبیر کل حزب مردم‌سالاری نیز در نشست مشترک وزیر کشور با دبیران کل و نمایندگان احزاب و گروه‌های سیاسی گفت: 60 درصد مشکلات احزاب به دولت و حاکمیت برمی‌گردد.

مصطفی کواکبیان اظهار کرد: وجوب عقلی و سیاسی و ملی اقتضا می‌کند که احزاب در این کشور نهادینه شوند.

وی با اشاره به برخی اظهارنظرها در این جلسه مبنی بر این‌که نظام حزبی در کشور ما شکل نمی‌گیرد، افزود: تا وقتی که چنین تفکراتی در کشور وجود دارد، وضعیت ما بهتر از این نخواهد شد.

وی با بیان این‌که 60 درصد مشکلات احزاب به دولت و حاکمیت باز می‌گردد و تنها 20 درصد آن مربوط به خود احزاب و فرهنگ سیاسی مردم است خطاب به وزیر کشور گفت: باید تدارکی ببینیم تا این جلسه خروجی مفیدی داشته باشد.

کواکبیان همچنین اظهار کرد: زمانی من از آقای اژه‌ای پرسیدم چرا مشارکت و مجاهدین را تعطیل کردید و اگر این‌ها جرائم سیاسی مرتکب شده‌اند باید در دادگاه علنی به جرم آنها پرداخت. که به من گفته شد این‌ها جرائم امنیتی مرتکب شده‌اند و با این وجود ما نمی‌دانیم مرز بین این دو جرم چیست و شما به عنوان وزیر کشور متعهد هستید که این موضوعات را پیگیری کنید.

کواکبیان همچنین از این‌که هیچکدام از کاندیداها‌ی انتخابات ریاست جمهوری یازدهم از دبیران کل احزاب نبودند، انتقاد کرد.

منتجب‌نیا: آغوش وزارت کشور برای احزاب باز باشد

قائم مقام دبیرکل حزب اعتماد ملی نیز با اشاره به اهمیت «حزب» در نظام‌های سیاسی، بر لزوم توجه بیشتر وزارت کشور به این مقوله تاکید کرد و گفت: حزب ارزش است و ضد ارزش نیست.

حجت‌الاسلام والمسلمین رسول منتجب‌نیا اظهار کرد: اگر در کشورمان شاهد هستیم که حزب نهادینه نشده است، اگر ملاحظه می‌کنیم که در ایام انتخابات بر روی شایستگان کمتر تکیه می‌شود و پس از انتخابات شایسته‌سالاری آنچنان مورد توجه قرار نمی‌گیرد و فضای امنیتی بجای فضای سیاسی در کشور حاکم می‌شود و اگر تحمل جامعه در رابطه با دیدگاه‌های متفاوت و مختلف پایین است، همه و همه اینها در اثر این است که برخی مسئولان نسبت به وظیفه خود در مورد تحزب و فرهنگ‌سازی تحزب در جامعه عمل نکرده‌اند.

وی در ادامه با بیان اینکه "برخی از احزاب نیز نتوانستند با عملکرد مثبت خود به نهادینه شدن تحزب در جامعه کمک کنند"، گفت: در دولت قبل شاهد این بودیم که با فرهنگ تحزب مقابله می‌شد ولی در دولتی که هدفش را تحقق مردم‌سالاری دینی و توجه به مردم قرار داده، انتظار این است که احزاب که چکیده مردم و عصاره سیاسی مردم هستند مورد توجه بیشتر واقع شوند و وزارت کشور برای آنها برنامه داشته باشد.

این فعال سیاسی اصلاح‌طلب به بخشی از وظایف ذاتی وزارت کشور اشاره کرد و افزود: وزارت کشور ضامن تحقق مسائل سیاسی و دفاع از حقوق حقه آحاد مردم است و باید در ارتباط با احزاب و نهادینه شدن هرچه بیشتر فرهنگ تحزب برنامه‌ریزی کند و از طریق رسانه‌های مختلف برای جامعه تبیین کند که حزب ارزش است و ضد ارزش نیست و جزو نهادهای انقلاب است نه بیگانه با آن.

منتجب‌نیا با بیان اینکه "وزارت کشور باید با آغوش باز در مورد احزاب برخورد کند"، تصریح کرد: وزارت کشور از تأسیس احزاب استقبال کند و باید توجه داشت که از تکثر احزاب و صداها نباید نگران باشیم.

وی با بیان اینکه "جامعه از صدای مخرب و کسانی که بازی و قاعده بازی سیاسی را رعایت نمی‌کنند، ضربه می‌بیند نه از تکثر احزاب و صداها"، تاکید کرد: وزارت کشور باید برای احزاب بعد از تأسیس برنامه‌ریزی کند. در واقع یک برنامه مستمر داشته باشد و علاوه بر اینکه در جامعه تحزب را فرهنگ‌سازی می‌کند برای کادرهای احزاب نیز جهت آموزش بیشتر برنامه‌ریزی کند.

منتجب‌نیا با بیان اینکه "احزاب حلقه وصل بین مردم و حکومت هستند"، گفت: اگر احزاب تقویت شوند، دولت نیز تقویت می‌شود؛ چراکه احزاب در کادرسازی و معرفی نیروهای مفید، مؤثر هستند.

وی با بیان اینکه "وزارت کشور باید در ارتباط با وظایف خود در مورد احزاب تلاش بیشتری کند"، افزود: دولت تدبیر و امید سیاست خارجی خود را به دست وزیر خارجه سپرده و موفقیتی بزرگی نیز تاکنون در این عرصه کسب شده است. ما نیز از دکتر رحمانی فضلی وزیر کشور می‌خواهیم که سیاست‌ داخلی را به گونه‌ای تدوین کند که برخی از بی‌تحملی‌ها، بی‌صبری‌ها و برخوردهای غلط به برخوردهای کرامت‌آمیز که قرآن و اسلام بر آن تاکید دارند تبدیل شود تا مردم بتواند در برهه‌های مختلف از جمله انتخابات، در کنار هم فعالیت کند.

قائم مقام دبیرکل حزب اعتماد ملی همچنین با اشاره به مشکلاتی که برخی احزاب در دولت قبل با آن مواجه شدند، گفت: از وزارت کشور می‌خواهیم که در مورد وضعیت این احزاب، یعنی احزابی که مورد بی‌مهری قرار گرفتند، تعیین تکلیف کند.

منتجب‌نیا در پایان با اشاره به اینکه "یکی از این احزاب دو میلیون درخواست عضویت داشته است"، گفت: تمام اسناد و مدارک آن حزب به تاراج رفته است و هیچ مقام و نهادی مسئولیت این کار را نپذیرفته است.

حبیبی: می‌توانیم به میثاق‌نامه احزاب دست یابیم

به گزارش ایسنا، دبیرکل حزب موتلفه اسلامی با بیان اینکه "تعدد احزاب توانمند در کشور ما می‌تواند عملیاتی شود"، گفت: یکی از لوازم تحقق جمهوریت نظام، تعمیق و گسترش تحزب است.

محمدنبی حبیبی صبح امروز در نشست احزاب با وزیر کشور، با بیان اینکه "برای اینکه بخواهیم یک تشکل را حزب بنامیم، باید ضابطه‌ها و شاخص‌هایی را در نظر بگیریم"، گفت: متاسفانه برخی از احزابی که اکنون در کشور ما مجوز فعالیت دارند، فعالیت نمی‌کنند یا نیمه‌فعال هستند و تعدادی از احزاب به صورت فعال در عرصه‌ حضور دارند.

وی با بیان اینکه "یک تشکل باید دارای سه مشخصه باشد که مجوز حزب بگیرد"، در تبیین این مشخصه‌ها اظهار کرد: مشخصه اول، توانمندی ایدئولوژیک است و همچنین داشتن برنامه برای اداره کشور و توانمندی برای کادرسازی، مشخصه‌های دیگر هستند.

این فعال سیاسی اصولگرا ادامه داد: وقتی احزاب این سه مشخصه را داشته باشند، در رقابت‌های سیاسی از جمله در انتخابات به جای رقابت بین الفاظ و شعارها، شاهد رقابت بین برنامه‌ها و مدیرانی که احزاب برای اداره کشور معرفی می‌کنند و در واقع شاهد پیشرفت کشور خواهیم بود.

وی با بیان اینکه "وقتی حزبی در انتخابات برنده می‌شود، برای ماندن خود سعی می‌کند برنامه‌ها و شعارهایی را که داده است، محقق کند"، افزود: در خانه احزاب قبلی منشوری به تصویب رسید که برخی احزاب نه تنها این منشور را اجرا نکردند بلکه گاه عکس آن را نیز انجام دادند.

حبیبی با بیان اینکه "ما در همین نظام می‌توانیم به سمت تشکیل دولت حزبی، مجلس حزبی و شورای شهر و روستای حزبی برویم"، گفت: این نوع فعالیت‌ها مغایرتی با موازین نظام اسلامی ندارد.

وی با بیان اینکه "احزاب در کنار سلیقه‌های مختلفی که دارند، دارای اشتراکاتی هستند"، اظهار کرد: اینکه تصور شود یک اصلاح‌طلب و یک اصولگرا در هیچ موردی نمی‌توانند در کنار هم بنشینند، تصور نادرستی است و کسانی که اصول نظام را پذیرفته باشند و در این موارد اشتراک نظر داشته باشند، می‌توانند در عین اختلاف سلیقه با هم رفاقت کنند و رقیب با هم باشند و این رقابت به معنای تضاد و کینه‌توزی نیست.

دیرکل حزب موتلفه اسلامی در بخش دیگری از صحبت‌های خود با اشاره به اهمیت تضارب آرا و احزاب و اینکه این زمینه در نظام جمهوری اسلامی ایران فراهم است، گفت: جمهوری اسلامی ایران به دلیل توانمندی ایدئولوژیک از تضارب فکری و آرا ابایی ندارد و تعدد احزاب توانمند نیز می‌تواند در کشور ما عملیاتی شود.

حبیبی با بیان اینکه "ما می‌توانیم به یک میثاق‌نامه که مورد توافق همه باشد، دست یابیم"، تصریح کرد: البته معتقدم در صدر این میثاق‌نامه باید ولایت فقیه باشد؛ چراکه حفظ نظام ما و تمامیت ارضی ما در گرو اعتقاد به این اصل محقق می‌شود.

روح‌الامینی: احزاب دشمن کشور نیستند

در ادامه این نشست، دبیرکل حزب توسعه و عدالت خطاب به مسئولان وزارت کشور و دیگر مسئولان مرتبط با موضوع احزاب اظهار کرد: دست و پای احزاب را باز کنید؛ آنها دشمن کشور نیستند.

عبدالحسین روح‌الامینی در نشست وزیر کشور با احزاب، ضمن گرامیداشت یاد و خاطره حبیب‌الله عسگراولادی، علی‌اکبر پرورش و مریم بهروزی، گفت: امیدوارم که این جلسه به یک جلسه تشریفاتی تبدیل نشود و ان‌شاءالله حضور رسانه‌ها در این جلسه نیز ضمانت می‌کند که این‌گونه جلسات تشریفاتی نباشد.

وی با بیان اینکه "ما پارلمان دانش‌آ‌موزی در کشور داریم ولی پارلمان احزاب نداریم"، به اهمیت تاسیس چنین نهادی از دل برگزاری جلساتی نظیر جلسه امروز اشاره کرد و گفت: من به مسئولان وزارت کشور توصیه می‌کنم که مُر قانون را اجرا کنند و از برخورد سلیقه‌ای بپرهیزند.

روح‌الامینی با بیان اینکه "احزاب در عین رقابت، باید مسیری رو به جلو طی کنند و بر مشترکات تاکید داشته باشند"، تصریح کرد: گلایه‌ها از قبل زیاد است ولی مهم این است که ما در حال حاضر به سمت جلو حرکت و پیشرفت کنیم و به جای اعتمادسوزی، اعتمادسازی کنیم.

دبیرکل حزب توسعه و عدالت با بیان اینکه "ما زبان گفت‌وگو با هم را خوب تجربه نکرده‌ایم"، گفت: هر دستگاهی در کشور باید کار خود را بکند. مثلا وزارت کشور، وزارت ارشاد و دستگاه‌های امنیتی و اطلاعاتی باید کار خود را انجام دهند. متاسفانه گاه دیده‌ایم که خلط وظایف ایجاد شده است.

وی با تاکید بر اینکه وزارت کشور باید به عنوان متصدی امور در ارتباط با احزاب کار خود را انجام دهد، اظهار کرد: دولتمردان باید احزاب و تشکل‌ها را یار خود بدانند و نصیحت‌های آنها را مشفقانه تحمل کنند.

کرباسچی: هیچ حزبی نباید خود را مطلق بداند

به گزارش ایسنا، دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی نیز در این نشست اظهار کرد: تنها شخصی که در مقام ریاست مجلس، با جرأت حزب تشکیل داد، جناب آقای کروبی بود.

غلامحسین کرباسچی در نشست وزیر کشور با نمایندگان و دبیران کل احزاب و گروه‌های سیاسی که صبح امروز در محل وزارت کشور برگزار شد، با اشاره به توجه قرآن به احزاب، گفت: در زمان معصوم و پیغمبر راه روشن است؛ بنابراین اگر اختلافی پیش بیاید احزاب می‌توانند در مسیر حق و عدالت باشند و یک حزب باید تابع معصوم و ولایت باشد اما در زمان غیبت که ما از حضور معصوم، محروم هستیم، مثل دیگر مسائل شرعی که باید به اجتهاد رجوع شود، احزاب می‌توانند زمینه‌ای برای این باشند که مردم از آنها اجتهاد کنند.

این فعال سیاسی با بیان اینکه "ما در هیچ حزبی نباید خود را حق مطلق بدانیم"، تصریح کرد: زمینه تفاهم اساساً این است که ما خود را در هیچ‌یک از احزابی که هستیم، حق مطلق ندانیم.

وی همچنین گفت: ماموریت اصلی وزارت کشور، بحث سیاسی و امنیتی است که در این راستا در موضوع امنیت، دستِ بازی دارد اما در بحث سیاسی، امر انتخابات مدنظر است.

کرباسچی اضافه کرد: در دولت مرحوم مصدق اعلام شد که دو هدف اصلی وجود دارد؛ یکی نفت و دیگری اصلاح قانون انتخابات، به این دلیل که دربار در این مسیر شرکت نداشته باشد.

دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی همچنین از اینکه در مباحث سیاسی کار مطالعاتی نمی‌شود ابراز تاسف کرد و گفت: باید زمینه‌ای فراهم آورد تا مبانی ایدئولوژیک بررسی شود.

وی در ادامه، حضور شخصیت‌های سیاسی و مورد توجه قرار دادن احزاب از سوی آنها را یک ضرورت خواند و اظهار کرد: تنها شخصی که در مقام ریاست مجلس سینه سپر کرد و با جرأت، حزب تشکیل داد، جناب آقای کروبی بود و اصلاً بحث عدم حضور شخصیت‌ها که در شکست یا پیروزی‌ها بحث مورد توجهی است، نیاز به بازنگری دارد.

مافی: برای موفقیت نظام حزبی خیلی راه داریم

در ادامه این نشست سخنگوی جمعیت زنان جمهوری اسلامی ایران گفت: ما خیلی راه داریم تا این‌که بتوانیم در نظام حزبی موفق باشیم.

فرزانه مافی در نشست وزیر کشور با نمایندگان و دبیران کل احزاب و گروه‌های سیاسی تصریح کرد: باید دانست وقتی کسی پاسخگو نیست به سراغش نمی‌روند اما وقتی کسی پاسخگو شد، بیشتر زیر ذره‌بین قرار می‌گیرد.

وی با بیان این‌که ما راه بسیاری داریم تا این‌که بتوانیم در نظام حزبی موفق شویم، افزود: وقتی وزارت کشور در وقت دادن به دوستان موفق نیست چه توقعی داریم که مردم کوچه و بازار ما در مسائل مربوط به حزب موفق باشد. چطور من حزبی با بضاعت کم مالی بتوانم در سطح گسترده ملی و بین‌المللی فعالیت کنم. ما که در تقسیم وقت بالا و پایین می‌کنیم و آقایی را که نماینده مجلس است در اولویت قرار می‌دهیم چطور می‌توانیم همه را با یک چشم ببینیم. این موضوع خطرناکی است و منشاء برخی گرفتاری‌های ما نیز همین است.

مافی گفت: آقای خاتمی جامعه مدنی و فضای سیاسی را مورد توجه قرار دادند، ولی آنچه که فعالیت دوره ایشان مدنظر بود موفقیت اقتصادی بود که در سایه فضای سیاسی ایجاد شد. حالا که دولت تدبیر و امید ناچار است که با توجه به شرایط موجود فضای اقتصادی را مدنظر قرار دهد باید دانست که در سایه فضای سیاسی، فضای اقتصادی می‌تواند رشد کند.

سخنگوی جمعیت زنان جمهوری اسلامی ایران با اشاره به شرایط خانه احزاب، اظهار کرد: تقاضای ما از وزیر کشور و دولت تدبیر و امید این است که این خانه احیا و قوانین مربوط به آن اصلاح شود.

وی همچنین گفت: برخلاف اعتقاد دوستان که می‌گویند ما 100 سال سابقه وجود حزب در کشور را داریم من می‌گویم اینطور نیست. قبل از انقلاب بحث تک حزبی مطرح بود و بعد از امام (ره) که ولایت فقیه مورد توجه قرار گرفت و گفته شد که اگر مردم اقبال کردند ولایت فقیه تثبیت شود حالا باید گفت که ما از چه واهمه داریم؟

مافی همچنین تاکید کرد: روزی ماندلا از امام درس می‌گرفت و روزی هم می‌گفت که ما می‌توانیم در کنار هم باشیم ولی گذشته را فراموش نکنیم.

زاکانی: خود احزاب نباید منشاء بی‌اعتمادی باشند

دبیرکل جمعیت رهپویان انقلاب اسلامی نیز در سخنانی گفت: اگر می‌خواهیم احزاب در کشور پا بگیرند باید از خود شروع کنیم.

علیرضا زاکانی در نشست وزیر کشور با نمایندگان و دبیران کل احزاب و گروه‌های سیاسی با مورد توجه قرار دادن بحث اصلاح قانون احزاب در مجلس شورای اسلامی، افزود: ما در جلسات‌مان نظرات مختلف دوستان را شنیدیم و قانون احزاب هم‌اکنون آماده نوبت ارایه به صحن است.

وی همچنین به بیان برخی ویژگی‌های قانون احزاب پرداخت و اظهار کرد: ما احزاب را به طور رسمی مورد توجه قرار دادیم و در این قانون وظیفه حکومت دانسته شده که امکاناتی را در اختیار احزاب قرار دهد و بحث یارانه احزاب را نیز مدنظر قرار دهد. همچنین مسئولیت‌پذیری احزاب و شفافیت نیز از مواردی است که در این قانون لحاظ شده است.

دبیرکل جمعیت رهپویان انقلاب اسلامی در ادامه با طرح این پرسش که باید ببینیم توقع‌ از خودمان چیست، گفت: آیا توقع‌مان این است که کشور احزاب را به رسمیت بشناسد؟ و آیا ما خودمان را به رسمیت می‌شناسیم؟

زاکانی افزود: آیا ما خودمان قائل به این هستیم که در امور کلان و ملی فارغ از هر گروه سیاسی به تفاهم فکر و خودمان را نقد کنیم و درباره این مسائل با مردم صحبت کنیم؟ فارغ از این‌که راه باید باز و جرم سیاسی باید تعریف شود چقدر در این مسیر می‌توانیم گام برداریم؟

وی همچنین گفت: هم‌اکنون بخش عمده‌ای از قانون شفاف است ولی ما به آن تن در نمی‌دهیم و اگر احزاب می‌خواهند در کشور پا بگیرند باید از خود شروع کنند و با مردم صادقانه حزب بزنند.

دبیرکل جمعیت رهپویان انقلاب اسلامی تاکید کرد: ما نمی‌توانیم از حزب فقط پوسته‌اش را مورد توجه قرار دهیم و با محتوای آن کاری نداشته باشیم. باید خودمان درست حرکت کنیم و منشا بی‌اعتمادی نباشیم.

راه‌چمنی: روزی به نام روز احزاب در نظر گرفته شود

در نشست وزیر کشور با نمایندگان و دبیران کل احزاب و گروه‌های سیاسی، دبیرکل حزب وحدت و همکاری ملی پیشنهاد کرد که روزی با عنوان روز احزاب در کشور در نظر گرفته شود.

به گزارش ایسنا، محمدرضا راه‌چمنی، با بیان این که بحث حزب‌گریزی در کشور از جمله مواردی است که باید در حال حاضر مورد توجه قرار بگیرد، اظهار کرد:‌ بسیاری از موانع در این مسیر را می‌توان ریز کرد و حتی بخشنامه‌هایی برای حل آنها در نظر گرفت. نباید اینطور باشد حزبی که دارای پروانه است به دنبال مجوز گرفتن از اماکن باشد.

وی با بیان اینکه فعالیت‌های احزاب و استفاده از کارشناسان حزبی در صداوسیما نیز باید مدنظر قرار بگیرد، گفت: پیشنهاد می‌کنم یک روزی را به نام روز احزاب در جمهوری اسلامی نامگذاری کنند، تا این‌که در آن روز فعالیت احزاب مورد توجه قرار بگیرد.

حمید قزوینی: وزارت کشور برای فعال شدن خانه احزاب اقدام کند

عضو شورای مرکزی مجمع نیروهای خط امام نیز در ادامه این نشست گفت: وزارت کشور باید در راستای فعال شدن خانه احزاب و پیگیری حقوق فعالان سیاسی اقدام کند.

حمید قزوینی در نشست احزاب با وزیر کشور گفت: ضروری می‌دانم که در اینجا یاد مرحوم آقای عسگراولادی را گرامی بدارم گرچه ایشان در طیف اصولگرایان بودند ولی به عنوان یک اصلاح‌طلب، از سیره ایشان در فعالیت‌های حزبی درس‌هایی آموخته‌ایم و ضروری می‌دانم که از ایشان تجلیل کنم.

وی با اشاره به خاطره‌ای از مرحوم عسگراولادی اظهار کرد: یادم هست که اختلافی در خانه احزاب ایجاد شده بود و دوستان اصولگرا آقای عسگراولادی را به عنوان حکم انتخاب کرده بودند و دوستان ما در جریان اصلاح‌طلب آقای بهزاد نبوی را به عنوان حکم انتخاب کرده بودند و این دو در کمال اعتدال و صبوری با یکدیگر تعامل داشتند و مساله را حل کردند. مرحوم عسگراولادی به شدت از عملکرد دولت قبل در ارتباط با احزاب انتقاد می‌کرد و می‌گفت که رفتاری که دولت در مورد احزاب در پیش گرفته، رفتار خوبی نیست.

وی اضافه کرد: در جلسه امروز مشاهده کردم که وزیر کشور و دیگر معاونان ایشان مطالبی که در این جلسه مطرح می‌شود، یادداشت می‌کنند و به آن توجه دارند. از این موضوع خوشحال هستم و ما در واقع چیزهایی را می‌بینیم که در طول هشت سال گذشته فراموش شده بود.

این فعال سیاسی اصلاح‌طلب همچنین با اشاره به عملکرد وزارت ارشاد در راستای بازگشایی خانه سینما و دفاع از حقوق هنرمندان گفت: وزارت کشور نیز باید در ارتباط با خانه احزاب و پیگیری حقوق فعالان سیاسی، این‌گونه رفتار کند و باید در دوستانمان در وزارت کشور آن احساس مسئولیتی که لازم است مجدداً ایجاد شود.

دبیرکل جامعه زینب: وزیر کشور، معاون یا مشاور امور حزبی تعیین کند

همچنین دبیرکل جامعه زینب(س) اظهار کرد: پیشنهاد می‌کنم که وزیر کشور یک معاون یا مشاور در امور حزبی برای خود تعیین کند.

به گزارش ایسنا، اعظم حاجی عباسی به تشریح برخی از پیشنهادهای خود پرداخت و گفت: پیشنهاد می‌کنم که احزاب دیداری با مقام معظم رهبری و همچنین آقای روحانی رئیس‌جمهور داشته باشند.

وی همچنین به اهمیت افزایش سهم احزاب در دیپلماسی غیردولتی اشاره کرد و افزود: مناسب است که به احزاب یارانه اختصاص یابد و فرصت‌های برابر تحت عنوان نظام صنفی و حزبی برای آنها ایجاد شود.

این فعال سیاسی اصولگرا اضافه کرد: از مسئولان صداوسیما می‌خواهیم برای مناظره بین احزاب در این رسانه برنامه‌ریزی کنند.

وی با بیان اینکه "احزاب می‌توانند به دولت در پیشبرد برنامه‌ها یاری کند و باید از این ظرفیت بهره‌برداری مناسب شود"، در ادامه گفت: هر موقع زنان سهم‌خواهی کرده‌اند، گفته شده که حق، گرفتنی است، ولی من معتقدم که حق نه گرفتنی است و نه دادنی، بلکه حق آموختنی است و این وظیفه نهادهای فرهنگی از جمله احزاب و نهادهای حقوقی است که به افراد جامعه در ارتباط با حق و حقوق خود آموزش دهند.

کنعانی‌مقدم: بدون قانون جرم سیاسی امکان فعالیت سیاسی محدود می‌شود

در ادامه این نشست، دبیرکل حزب سبز گفت: دولت نباید با تغییر در عوامل اجرایی و نظارتی اقداماتی انجام دهد که شائبه دخالتش را در آرای مردم ایجاد کند.

حسین کنعانی‌مقدم در ادامه اظهار کرد: باید این پرسش را مطرح کرد که چرا دولت اصولگرا از دادن مجوز به احزاب جدید خودداری و به قهر سیاسی خود با احزاب و تشکل‌های سیاسی ادامه داد.

وی افزود: آیا زمان آن نرسیده است که احزاب و تشکل‌های سیاسی به عنوان خانواده بزرگ انقلاب اسلامی، منشور سیاسی اتحاد ملی را به منصه ظهور برسانند؟ آیا وقت آن نرسیده است که احزاب در مقابل تهدیدها و تحریم‌ها و تحقیرهای بین‌المللی با وحدت داخلی سد محکم در مقابل دشمن مشترک استکباری و صهیونیستی ایجاد کنند.

دبیرکل حزب سبز در ادامه به بیان چند توصیه به احزاب و تشکل‌های سیاسی و دولتمردان برای تحقق عدالت سیاسی پرداخت و اظهار کرد: دولت جمهوری اسلامی رکن اصلی اجرایی و دستگاه مورد اعتماد رهبری، مردم و مسئول حضور پرشور و بانشاط و آزاد مردم در حماسه سیاسی و اقتصادی است، بنابراین با ارائه لایحه جرم سیاسی به مجلس با نظر قوه قضاییه در جهت جلوگیری از هرگونه شائبه بی‌قانونی و بی‌عدالتی در فعالیت‌های سیاسی و کاهش هزینه مشارکت سیاسی مردم اقدام عاجل کند چرا که بدون این قانون امکان فعالیت سیاسی محدود می‌گردد.

وی افزود: همچنین دولت نباید با تغییر در عوامل اجرایی و نظارتی به لحاظ تعاملات سیاسی مسئولان و یا به منظور اثرگذاری در آرای مردم در آستانه انتخابات اقداماتی را انجام دهد که شائبه دخالت دولت را ایجاد کند.

دبیرکل حزب دفاع از ایثارگران و قانون اساسی: مرکز آموزش سیاسی تاسیس شود

دبیرکل حزب دفاع از ایثارگران و قانون اساسی نیز در این نشست پیشنهاد کرد: مرکز آموزش سیاسی برای احزاب در نظر گرفته شود.

علیرضا متانی با مورد توجه قرار دادن فرمایشات حضرت امام و مقام معظم رهبری راجع به احزاب و گروه‌های سیاسی، گفت: مسائل حزبی و سیاسی در عرصه سیاسی کشور باید نمود خوبی پیدا کند و با تعامل و التزام از اصل مطلقه ولایت فقیه احزاب باید بتوانند راهکار جدیدی را برای هدایت و توسعه کشور پیش بگیرند.

وی همچنین پیشنهاد کرد: در همین راستا یک مرکز آموزش سیاسی، اجتماعی و اقتصادی برای احزاب در نظر گرفته شود و به وضعیت قانون احزاب نیز رسیدگی شود.

سجادی: عدم حضور مردم در بدنه احزاب، آسیب‌شناسی شود

به گزارش ایسنا در ادامه این هم‌اندیشی، دبیرکل جامعه اسلامی کارمندان گفت: اینکه مردم در بدنه احزاب حضور قوی ندارند، باید آسیب‌شناسی شود.

سیدکمال‌الدین سجادی افزود: تکثر احزاب یکی از ویژگی‌های نظام مردم‌سالاری محسوب می‌شود و در متن قانون اساسی که میثاق ملی و اسلامی ماست فعالیت احزاب مورد توجه قرار گرفته است.

وی ادامه داد: یکی از راه‌های مناسب در این راستا فعالیت و حضور سیاسی مردم در احزاب و تشکل‌هاست و اینکه چرا تاکنون مردم در بدنه احزاب حضور قوی نداشته‌اند نیاز به آسیب‌شناسی دارد.

دبیرکل جامعه اسلامی کارمندان همچنین تدوین نظام جامع احزاب را یک ضرورت خواند و خاطرنشان کرد: احزاب کشور صرف‌نظر از تفاوت‌ها می‌توانند در مورد امنیت و منافع ملی در داخل و در سطح بین‌المللی تعاملات و همکاری‌های خوبی داشته باشند.

نجفقلی حبیبی: کشور وزارت مدارک خانه احزاب را به این تشکیل برگرداند

همچنین دبیرکل انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه‌ها گفت: وزارت کشور مدارک دوره قبل خانه احزاب را در اختیار این تشکل قرار دهد. بعد از این همه سال تجربه باید به این نقطه برسیم که چهار تا پنج حزب قوی و سراسری تاسیس کنیم.

نجفقلی حبیبی همچنین اظهار کرد: وزارت کشور تمام مدارک خانه احزاب را در دوره قبل در اختیار گرفته است و امکان برگزاری انتخابات از خانه احزاب سلب شده و هم‌اکنون فرصت خوبی است که مدارک خانه احزاب تحویل داده شود تا ان‌شاءالله هر چه سریعتر خانه احزاب به عنوان یک خانه صنفی مورد توجه قرار بگیرد.

دبیرکل انجمن مدرسین دانشگاه‌ها در ادامه به بیان برخی از موانع فعالیت احزاب در کشور پرداخت و اظهار کرد: عده‌ای به قانون تن در نمی‌دهند و اگرچه جریان‌هایی فریاد می‌زنند که ما حزب نداریم ولی مشاهده می‌کنیم که در انتخابات احزابی بدون شناسنامه به عرصه می‌آیند و کسی هم از آنها نمی‌پرسد شما از کجا آمده‌اید بنابراین لازم است که کمیسیون ماده 10 احزاب در این باره تدابیر لازم را بیندیشد.

حبیبی گفت: برگزاری تجمع‌ها از جمله حقوق شهروندی است و در این باره باید دسته‌بندی‌های لازم از سوی وزارت کشور انجام شود. همچنین وقتی حزبی می‌خواهد کنگره برگزار کند نباید با ترس و لرز مواجه شود.

دبیرکل انجمن مدرسین دانشگاه‌ها همچنین با بیان این‌که کارهای مربوط به خانه احزاب را مسئولین خود این خانه باید انجام دهند، گفت: این پیشنهاد را دارم که چند نفر از خانه احزاب به کمیسیون ماده 10 معرفی شوند و پیگیر مباحث مربوط به خانه احزاب باشند.

محبیان: نبود احزاب پیوند ثروت و قدرت را شکل می‌دهد

دبیرکل حزب نواندیشان انقلاب اسلامی نیز در همین نشست گفت: اگر احزاب شکل نگیرند، پیوند ثروت و قدرت شکل خواهد گرفت. باعث تاسف است که ما در مرحله اثبات ضرورت موجودیت احزاب دچار مشکل هستیم.

امیر محبیان با بیان این‌که مخاطب احزاب به یک مفهوم دولت نیست و بحث حزب حاکمیتی و فرادولتی است، اظهار کرد: باید دید که آیا حاکمیت احزاب را رقیب خود و یا شریک خود می‌پندارد. وقتی احزاب به عنوان شریک مدنظر قرار می‌گیرند بحث تقویت احزاب مورد توجه قرار خواهد گرفت و احزاب نیروی بالقوه‌ای قلمداد می‌شوند که می‌توانند نیروهایی را تربیت و در خدمت نظام قرار دهند.

دبیرکل حزب نواندیشان انقلاب اسلامی همچنین هشدار داد: اگر احزاب شکل نگیرند خطر پیوند ثروت و قدرت شکل می‌گیرد ولی اگر احزاب فعالیت داشته باشند این فسادها کاهش پیدا می‌کند.

رمز ماندگاری، اقتدار و استقلال ما در سایه تبعیت از ولایت بوده است

در ادامه این نشست دبیرکل جامعه انجمن‌های اسلامی اصناف و بازار گفت: باید تمهیداتی انجام شود که طی آن شاهد رها بودن خانه احزاب نباشیم.

احمد کریمی اصفهانی ، اظهار کرد: ما باید بدانیم که رمز ماندگاری، اقتدار و استقلال ما در سایه تبعیت از ولایت بوده است. ما هم باید به این اهداف کمک کنیم و چوب لای چرخ نباشیم.

وی همچنین گفت: در بحث باشگاه احزاب باید تمهیداتی انجام شود که ما اینگونه شاهد رها بودن خانه احزاب نباشیم و اینطور نباشد که با لشکرکشی در باشگاه احزاب مواجه شویم.

توجه جدی به منابع درآمدی احزاب مدنظر قرار گیرد

در ادامه دبیرکل حزب اسلامی ایران زمین گفت: دولت باید سعه صدر داشته باشد و آستانه تحمل خود را بالا ببرد.

ابوالقاسم رئوفیان در نشست وزیر کشور ،اظهار کرد: ما از دولت تدبیر و امید توقعی بیشتر از آنچه که در قانون اساسی وجود دارد، نداریم.

وی داشتن سعه صدر و بالا رفتن آستانه تحمل دولت را یک ضرورت خواند و اظهار کرد: نقش عمده احزاب و گروه‌های سیاسی این است که فعالیت‌های دولت را رصد و دیده‌بانی کنند. دولت هم باید نقدهای منصفانه را بپذیرد.

رئوفیان همچنین گفت: توجه جدی به منابع درآمدی احزاب باید مدنظر قرار بگیرد و در این مسیر پیش‌بینی ردیف بودجه‌ای در قانون ضرورت دارد.

دبیرکل حزب اسلامی ایران زمین جلوگیری از ادامه فعالیت احزاب موسومی و فصلی، همچنین وجود تعریف دقیق از جبهه‌ها را نیز یک ضرورت خواند و در ادامه درباره خانه احزاب، گفت: تاریخ شورای مرکزی خانه احزاب منقضی شده و باید از اعضای شورای مرکزی ادوار یا اعضای هیات رییسه شورای مرکزی احزاب عضو دعوت به عمل آید تا اینها از بین خود تعدادی را برای برگزاری انتخابات انتخاب کنند.

در دولت جدید بهانه‌گیری‌ از احزاب کمتر شود

در ادامه نشست وزیر کشور با نمایندگان و دبیران کل احزاب و گروه‌های سیاسی دبیرکل مجمع فرهنگیان ایران اسلامی گفت: امیدواریم در دولت جدید بهانه‌گیری‌ها نسبت به احزاب کمتر شود.

کمیجانی، اظهار کرد: باید بگویم خانه احزاب هم‌اکنون در حال فعالیت است و جلسات شورای مرکزی‌اش هم تشکیل می‌شود و هیچ وقت هم تعطیل نبوده است.

وی افزود: علیرغم همه بی‌مهری‌ها این جلسات تشکیل می‌شود و وزارت کشور مدارک را به خانه احزاب پس دهد تا انتخابات آن برگزار شود.

دبیرکل مجمع فرهنگیان ایران اسلامی همچنین اظهار کرد: امیدواریم در دولت جدید بهانه‌گیری‌ها کمتر شود.

در نظر گرفتن مشوق برای احزاب زنان یک ضرورت است

سخنگوی حزب جوانان ایران اسلامی در ادامه گفت: نباید نگاه جانبدارانه و تبعیض‌آمیز نسبت به احزاب وجود داشته باشد.

محمد خون‌چمن، اظهار کرد: انتظار ما این است که رویکرد و نگاه وزارت کشور به احزاب تبلیغاتی نباشد و کمیته‌ای خاص تشکیل داده و برنامه‌ریزی‌های لازم در این مورد انجام شود.

وی افزود: ‌باید بپذیریم لازمه تحقق جمهوریت نظام وجود احزاب قوی و شناسنامه‌دار است.

سخنگوی حزب جوانان ایران اسلامی با بیان این‌که نباید در واگذاری مجوز به احزاب جدید سختگیری انجام شود، گفت: نباید نگاه جانبدارانه و تبعیض‌آمیز نسبت به احزاب وجود داشته باشد.

احزاب به لحاظ منابع انسانی پتانسیل بالایی دارند

در ادامه این نشست دبیر کل حزب مهستان گفت: احزاب می‌توانند به احزاب مشروعیت بببخشند.

پورنامداری در نشست مشترک وزیر کشور با نمایندگان و دبیران کل احزاب و گروه‌های سیاسی اظهار کرد: احزاب در توسعه و ثبات نقش بسزایی دارند و به نظام مشروعیت می‌بخشند.

وی با اشاره به تاکیدات هاشمی رفسنجانی مبنی بر این که احزاب به عنوان ضربه‌گیر در نظام هستند، گفت: احزاب به لحاظ منابع انسانی پتانسیل بالایی دارند که می‌توان از آن‌ها به خوبی استفاده کرد.

به احزاب نباید سلیقه‌ای نگاه شود

دبیرکل حزب عدالت‌طلبان ایران اسلامی نیز در نشست مشترک وزیر کشور با نمایندگان و دبیران کل احزاب و گروه‌های سیاسی گفت: به احزاب نباید سلیقه‌ای نگاه شود.

نعمت‌الله حکیم اظهار کرد: در مورد توجه به احزاب و گروه‌های سیاسی فرمانداران، استانداران و مسوولان وزارت کشور اول از همه باید توجیح باشند و برای این‌ها کارگاه آموزشی در این راستا برگزار شود.

وی افزود: ما 200 مکاتبه برای ایجاد دفتر داشتیم، ولی فقط به ده تای آن رسیدگی شده است که این نشان می‌دهد خود مسوولان به اهمیت حزب توجهی ندارند.

وی با ابراز تاسف از وجود احزاب فصلی گفت: کتک‌ها را ما باید بخوریم و ما باید بازداشت شویم و برخی دیگر فعالیت سیاسی کنند، بنابراین می‌خواهیم که سلیقه‌ای عمل نشود.

حکیم همچنین با مورد توجه قرار دادن بحث تامین منابع احزاب، تصریح کرد: ما هزینه‌های بالایی برای حزبمان پرداخت می‌کنیم، اما در مواقعی مثل انتخابات احزاب خلق‌الساعه می‌آیند و جبهه تشکیل می‌دهند و کسی نمی‌پرسد که از کجا آمده‌اند.

عضو انجمن اسلامی معلمان: مسئولان بپذیرند که حزب از ضروریات است

در ادامه، یک عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی معلمان اظهار کرد: ساختار نظام و قانون اساسی ما احزاب را پذیرفته است و ما نیز باید حزب را بپذیریم.

داوود محمدی در نشست هم‌اندیشی وزیر کشور با دبیران کل و نمایندگان احزاب و تشکل‌های سیاسی، با بیان اینکه "احزاب به عنوان پلی بین دولت و مردم فعالیت می‌کنند"، به ضرورت ایجاد نظام حزبی در کشور اشاره کرد و گفت: ما باید فرهنگ نظام حزبی را در جامعه ایجاد کنیم و دولتمردان و مسئولان نیز بپذیرند که حزب از ضروریات است و اگر حزبی دچار مشکل شد، بر اساس قانون در ارتباط با آن رفتار شود و نباید یک حزب را به دلیل اینکه انتقاد می‌کند یا حرفی می‌زند از صحنه حذف کنیم.

نماینده انجمن اسلامی معلمان در این جلسه تاکید کرد: دولتمردان باید جایگاه حزب در کشور را ارتقا دهند؛ چراکه حزب پایه‌های نظام را محکم می‌کند.

وی همچنین گفت: مسئولان باید نسبت به انتقاداتی که احزاب مطرح می‌کنند، صبور باشند و از ظرفیت احزاب استفاده کنند.

این فعال سیاسی در پایان با تاکید بر اینکه "باید جرم سیاسی تعریف و در چارچوب آن فعالیت احزاب مشخص شود"، از برخی مشکلاتی که در گذشته در ارتباط با احزاب وجود داشته است، انتقاد کرد.

عضو جمعیت فداییان: یک مرکز پژوهشی با همت احزاب و وزارت کشور تشکیل شود

همچنین، نماینده جمعیت فداییان انقلاب اسلامی در نشست با وزیر کشور، با اشاره به سابقه فعالیت این جمعیت گفت: این جمعیت از جمله اولین جمعیت‌ها و احزابی بود که بعد از انقلاب از وزارت کشور مجوز گرفت.

این فعال سیاسی در نشست هم‌اندیشی وزیر کشور با دبیران کل و نمایندگان احزاب و تشکل‌های سیاسی، با اشاره به برخی اظهارنظرهای مطرح شده در این جلسه مبنی بر اینکه مردم از حزب استقبال نمی‌کنند، گفت: حزب لازمه جمهوریت نظام است و اینکه ما می‌بینیم در انتخابات ریاست جمهوری هرکسی می‌آید و ثبت‌نام می‌کند و مشکلاتی نیز در این ارتباط ایجاد می‌شود یکی از دلایل آن عدم نهادینه شدن فعالیت‌های حزبی در کشور است.

وی پیشنهاد داد که یک مرکز پژوهشی با همت احزاب و وزارت کشور تشکیل شود و با انجام کار فرهنگی ذهنیت مردم در مورد احزاب را تغییر دهد.

همچنین در این مراسم عزت‌الله دهقان نماینده جامعه اسلامی فرهنگیان گفت: یکی از مهترین آسیب‌های احزاب در کشورمان این است که احزاب فقط منافع خود را می‌بینند و فقط به آنها فکر می‌کنند در حالی که باید نگاه آنها وسیع‌تر از این موضوع باشد.

میرمحمدی: مدرسه‌ای برای آموزش سیاسی ایجاد شود

به گزارش ایسنا، دبیرکل حزب تمدن اسلامی نیز در ادامه این جلسه، پیشنهاد ایجاد مدرسه‌ای برای آموزش سیاسی احزاب را مطرح کرد.

سیدمحمد میرمحمدی در نشست هم‌اندیشی وزیر کشور با دبیران کل و نمایندگان احزاب و تشکل‌های سیاسی، با اشاره به اهمیت احزاب و استقابل از برگزاری چنین نشستی از سوی وزیر کشور و استمرار چنین جلساتی با حضور مسئولان مختلف گفت: مناسب است که مدرسه‌ای برای آموزش سیاسی احزاب ایجاد شود.

وی همچنین با بیان اینکه "احزاب برای فعالیت‌های خود نباید فقط به انتخابات بسنده کنند و باید در عرصه‌های مختلف فعال شوند"، اظهار کرد: فراگیری حزبی امر خوبی است به نحوی که اقشار مختلف در آن حضور داشته باشند.

این فعال سیاسی ادامه داد: ما می‌توانیم با قانون احزاب و خانه احزاب شاهد هماهنگی و همفکری بیشتر بین احزاب باشیم.

میرمحمدی ابراز امیدواری کرد که در دولت جدید تعامل بین احزاب،‌ مردم و مسئولان به صورت جدی‌تر دنبال شود.

انتهای پیام

منبع:http://isna.ir

  • tavalod.blog.ir
بِسْـــــمِ الـلَّــهِ الرَّ‌حْمَـــٰنِ الرَّ‌حِیـــــمِ

در هر سنی و در هر جایی از دنیا که باشید می توانید به تنها حزب حقیقی جهان بپیوندید


در این اطلاعیه آمده است:

هر مسلمانى که موازین و اصول اسلام را پذیرفته است و در اعمال و رفتار از انضباط دقیق شیعى برخوردار است یک عضو از اعضاى حزب اللَّه است؛ و تمامى دستورات این حزب و خطمشى آن را قرآن و اسلام بیان کرده است. این حزب غیر از حزبهاى متداول امروز دنیاست. امروز تمام مردم ایران- در هر سِنى که هستند- از زن و مرد که با شعارهاى اسلامى مبارزه میکنند جزء حزب اللَّه هستند.

امام خمینی

صحیفه امام،ج‏۵، ۴۰۸

شرح:

این عضوگیری تا روز قیامت دایر می باشد

دلسوختگان اسلام بسم الله

 خب معلوم میشه که اگر کسی دلش واقعاً برا اسلام بسوزد وارد این حزب می شود ولاغیر

امام در همین جلد می فرمایند:

چرا در یک نهضت اسلامى اینقدر هواى نَفْس دارید شماها که نمیگذارید با هم مجتمع بشوید و نمیتوانید باهم مجتمع بشوید؟ یک قدر کنار بگذارید این هواهاى نفسانیه را.



  • tavalod.blog.ir
بِسْـــــمِ الـلَّــهِ الرَّ‌حْمَـــٰنِ الرَّ‌حِیـــــمِ
هدف از تشکیل احزاب سیاسى در شرق.
در ممالک ما، و خصوصاً در مملکت ایران، از اول که احزاب درست شده است، اینها- هر جمعیتى یک حزبى درست کردند دشمن با احزاب دیگر. یک صحنه مبارزه بین احزاب. و این از باب این بوده است که چون خارجیها مى‏خواستند از اختلاف ملتها، از اختلاف توده‏هاى مردم استفاده کنند، یکى از راههایى که موجب این مى‏شود که اختلاف پیدا بشود و مردم با هم در یک مسائلى مجتمع نشوند، قضیه احزاب بوده است. حزب درست مى‏کردند. این حزبْ حزبِ مثلًا «دموکرات»، این حزبْ حزبِ «توده»، آن حزبْ حزبِ چه «عدالت»- نمى‏دانم چه. در آن وقتها یک اسماى دیگر داشت، کم کم اسما هم اروپایى شد! اینها در ممالک خودشان یک چیزى درست مى‏کنند، صورت است، واقعیت ندارد؛ به واسطه آن صورتْ ممالک دیگر را به دام مى‏اندازند، که آنها وقتى که احزاب درست مى‏کنند واقعاً با هم دشمن مى‏شوند. حزب کذا با حزب کذا، اینها با هم دشمن هستند و تمام عمر خودشان را صرف مى‏کنند در دشمنى کردن با هم. وقتى بنا شد که آن اشخاصى که مؤثر هستند، آن اشخاصى که امید این است که مملکت به واسطه آنها اصلاح بشود، اینها تمام قوایشان را صرف کنند در اینکه خودشان به جان هم بیفتند، دعوا کنند خودشان با هم، تمام نوشته هایشان بر ضد هم، هر کدام دیگرى را رد کند، هر کدام دیگرى را طرد کند و اینها، یا بعضى آنها دانسته این کارها را مى‏کردند، و از عمال ابتدایى خارجیها بودند، و [یا] بعضى آنها هم ملتفت قضیه نبودند که دارند آنها را مى‏کشند به یک راهى که مخالف با مصلحت کشور خودشان است.
اساساً باب احزاب، از اول که پیدا شده است و اینها با هم جنگ و نزاع کردند، به نظر مى‏رسد که با دست دیگران [بوده‏] براى اینکه اینها با هم مجتمع نشوند. و آنها از اجتماع یک توده‏اى مى‏ترسند، از این جهت به واسطه اینکه اینها مجتمع با هم نشوند و مربوط با هم نباشند، این امر را کردند و خودشان هم یک چیزى، صورتى آنجا درست کردند که اینها ببینند که مثلًا در مجلس انگلستان حزب کارگر داریم و حزب مثلًا کذا؛ خوب ما هم خوب است داشته باشیم! اما آنها یکجور دیگر فکر مى‏کنند، اینهایى که از آنها اخذ مى‏کنند یک جور دیگرى فکر مى‏کنند. اینها وقتى که با هم دو حزب تشکیل دادند، دو جبهه مخالف و دو جبهه دشمن تشکیل مى‏دهند! این دشمن اوست، او هم دشمن اوست، و آنها استفاده‏اش را مى‏کنند! آنها بازى مى‏دهند اینها را که البته مملکت متمدن باید حزب داشته باشد، احزاب داشته باشد؛ خوب پس ما هم باید احزاب داشته باشیم! اما احزابى که ما درست مى‏کنیم اینطورى است که این حزب با آن حزب تمام عمرش را صرف مى‏کند در اینکه این او را بکوبد و او این را بکوبد.
از اول اینطورى زاییده شد احزاب در ایران- به حَسَب نظر من. حالا هم که به صورتهاى دیگرى درآمده است؛ حالا هم انسان مى‏بیند که اینها باز با هم همین طور دشمنى مى‏کنند و مخالفت مى‏کنند. و این را هم من احتمال مى‏دهم که یک دستى از خارج در کار باشد. همین دیشب دو- سه نفر، چند نفرى که از یک جایى آمده بودند، شکایت از این مى‏کردند که در فلان جا که ما هستیم دستجات با هم مخالفند؛ این از او بدگویى مى‏کند، او از او بدگویى مى‏کند. و این موجب تأسف است که شمایى که یک جمعیتى هستید در خارج، یک ثروتى هستید از مملکت ما در خارج، و باید اسلام، کشور شما از شما استفاده کند، فردا که وارد در کشورتان مى‏شوید باید استفاده بدهید به کشور، کشور خودتان را آباد کنید، الآن با هم در اینجا به جنگ و گریز هستید؛ و به قول‏ آن شخص هر فردى که از ایران وارد مى‏شود در مثلًا فرودگاه، یک دسته‏اى مى‏روند او را مى‏برند و بر ضد دیگرى تبلیغات مى‏کنند تا او را بکشند طرف خودشان ..
اجتناب از اختلاف.
شما مى‏دانید دارید چه مى‏کنید؟
مى‏دانید دارید چه ضررى به خودتان و به کشور خودتان مى‏رسانید؟ شما مى‏بینید که الآن در ایران که یک وحدت کلمه- فى الجمله- پیدا شده است چطور لرزانده است همه تختها و تاجها را و همه ابرقدرتها را؟ همه به دست و پا افتاده‏اند؟ این را مى‏بینید؟ مى‏بینید که الآن در ایران که جناحها با هم نزدیک شدند یک قدرى، دانشگاه با روحانیت نزدیک شده، روحانیت با دانشگاه نزدیک شده، بازار با دانشگاه و با روحانیت یکى شده‏اند- در صورتى که باز اختلافاتِ فى الجمله‏اى هست و بعد عرض مى‏کنم- شما مى‏بینید که الآن یک وحدت فى الجمله‏اى که در ایران پیدا شده است، امریکا را آنجا متزلزل کرده و شوروى را آنجا متزلزل کرده؛ و این قلدرها هم در خود ایران به دست و پا افتاده‏اند و همین آدمکشیها و همین تشبثاتى که این مرد (1) مى‏کند براى همین است که مى‏بیند که مردم با هم مجتمع شده‏اند و چه بکنیم که این اجتماع رفع بشود، چه بکنیم که به هم بزنیم این را!.
آفات اختلاف و تفرقه.
شما بدانید که این کارهایى را که مى‏کنید یا از دست غیر دارید، اتّباعِ (2) از غیر مى‏کنید و دیگران شما را وادار مى‏کنند به اینطور کارها، براى اینکه این وحدتى که الآن در ایران پیدا شده [و] در این جناحهاى خارجى، که اینها هم اشخاص مؤثرى هستند، در خارج هستند، در اینها هم اگر یک وحدتى پیدا بشود ضرر زیاد مى‏شود براى خارج، دنبال این افتادند که جناح داخل را به یکجور با هم مخالف کنند، جناح خارج را هم به یکجور با هم مخالف کنند، اینها را هم با آنها با یکجور دیگر مخالف کنند. شما مى‏دانید که دارید به نفع دیگران فعالیت مى‏کنید [و] خودتان متوجه نیستید؟ مى‏دانید که این مخالفت امروز در یک وضعى که ایران واقع شده است، در یک وضع حساسى که بین موت و حیات الآن ایران واقع شده، این مخالفتهاى شما با هم چه ضررى به این نهضت اسلامى ایران مى‏زند؟ اگر شما با هم اجتماع کنید، این جبهه‏ هاى مختلفى که دارید، هر ده تاى شما، صدتاى شما با هم جمع شدید یک اسمی روى آن گذاشتید، این اسمها را کنار بگذارید و همه با هم بشوید و یک اسم داشته باشید، و اتفاق کلمه داشته باشید، همان طورى که مى‏بینید ایران متزلزل کرده است این ابرقدرتها را، این قدرت شما هم در خارج به ایران مُنْضَم مى‏شود و بیشتر آنها متزلزل مى‏شوند لکن آنها از شما مى‏خواهند الآن استفاده کنند. استفاده از شما این است که شما را به جان هم بیندازند. این کى است؟ جبهه ملى! آن کى است؟ نهضت آزادى! آن کى است؟ جوانانِ چه! آن کى است؟ گروهِ کذا! آن کى است؟ گروهِ کذا! گروههاى مختلف، متعدد؛ پیش هرکس که بروى از دیگرى تکذیب مى‏کند؛ هر جناحى دشمن جناح دیگر است. این چه معنا دارد بین یک توده هایى، که اینها با هم در یک مقصد عالى شریکند و آن اینکه باید ریشه این ظلم کنده بشود، باید دست این ابرقدرتها از مملکت ما کوتاه بشود؛ همه‏تان موافقید با این.
این اختلاف شما که الآن هست و هر روز هم ریشه دارتر مى‏شود و من در این سه ماهه که بودم نتوانستم که این معنا را از بین ببرم و مأیوس شدم از شماها، شماها مى‏دانید چه ضررى دارید به اسلام مى‏زنید، چه ضررى دارید به کشور خودتان مى‏زنید و چه خدمتى دارید به امریکا مى‏کنید و شوروى یا انگلستان؟ خدمت لازم نیست که شما بیرق آنها را به دوش بکشید و دور بیفتید؛ همین خدمت است که شما خودتان را از ارزش مى‏اندازید، خودتان را از فعالیت مى‏اندازید، تمام قواى شما صرف اختلافات بین خودتان مى‏شود، صبح تا عصر با هم دعوا دارید. شما با هم یک کلمه بشوید به ضد دیگرى، بعدها فرصت هست از براى اینکه شما یک مقاصد شخصى- اگر خداى نخواسته داشته باشید- اعمال بکنید. چرا مقاصد شخصى خودتان را داخل مى‏کنید در این امور؟ چرا در یک نهضت اسلامى اینقدر هواى نَفْس دارید شماها که نمى‏گذارید با هم مجتمع بشوید و نمیتوانید باهم مجتمع بشوید؟ یک قدر کنار بگذارید این هواهاى نفسانیه را.
__________________________________________________
 (1)- شاه..
 (2)- تبعیت و دنباله‏روى کردن..
                        صحیفه امام، ج‏5، ص: 278
  • tavalod.blog.ir

بِسْـــــمِ الـلَّــهِ الرَّ‌حْمَـــٰنِ الرَّ‌حِیـــــمِ



مگر انقلاب میتواند صاحب معجزه باشد؟!

پرورش امثال شهید باقری و شهید باکری

-امام خامنه ای در بیاناتی (۱)  به شکوفا شدن استعداد‌های نیروهایی مانند شهید حسن باقری و شهید باکری و ...در 8 سال دفاع مقدس  و به رشد چشمگیر این شهدا در زمینه دانش و طراحی نظامی در حدود مدت ۲ سال از ۸ دفاع مقدس اشاره می کنند که در صورت عادی یک شخص نظامی حداقل حدود ۲۰ سال نیاز به آموزش و یادگیری اینگونه فنون دارد و این‌ شکوفایی ها را معجزه انقلاب می دانند.

ایشان می فرمایند:"مثلاً مهر ماه سال ۵۹ شهید باکرى یک چنین حالتى دارد. بعد شما نگاه کنید در عملیّات بیت‌المقدّس، در عملیّات خیبر، قبل آن در عملیّات فتح‌المبین، این جوان یک فرمانده‌ى زبده‌ى نظامى است که میتواند یک لشکر را، در بعضى جاها یک قرارگاه را حرکت بدهد و هدایت کند و کار کند. این عجیب نیست؟ این معجزه نیست؟ اینها معجزه‌ى انقلاب است.

 و یا در جاهای دیگر می فرمایند:


پیروزى بر رژیم سر تا پا مسلح شاه
- رهبر ما (امام خمینی) پیش از پیروزى انقلاب آن را اعلام کرد، و اولین معجزه‌ى آن پیروزى بر رژیم سر تا پا مسلح شاه بود، که کاملاً حمایت امریکا و غرب را نیز با خود داشت؛ و پس از آن نیز پیروزیهایى داشت که برخى حتى از غلبه بر رژیم شاه نیز بزرگتر بوده‌اند.(۲)


پروبال گشودن اسلام در قلب میهن اسلامى
- امروزه گرچه مغزهاى علیل تحلیلگران مادّى، هنوز عاجز از فهم و تحلیل حوادث اسلامى در ده‌سال اخیر است و آنان بدرستى نمى‌توانند بفهمند، که چه شد که پس از تلاش دویست‌ساله‌ى استعمار در کشورهاى اسلامى و پس از هزاران شیوه‌ى موفق براى راندن اسلام از صحنه‌ى زندگى و حتّى از صفحه‌ى ذهن و دل مردم در این کشورها و مهمتر از آن، پس از قرنها بدآموزىِ قدرتهاى استبدادى و ایادىِ آنان و پس از تحریفهاى بى‌شمارى که به وسیله‌ى وعاظ السلاطین و آخوندهاى دربارى در دین پدید آمده و صفا و خلوص آن را مخدوش ساخته و به دارویى بى‌اثر و جسمى بى‌جان بدل کرده بود، امروز دوباره اسلام در قلب میهن اسلامى پروبال گشوده و سایه‌ى رحمت خود را بر سرتاسر جهان اسلام گسترده و چون خورشیدى روشنگر در دل همه‌ى مسلمین تافته و به آنان روح و نشاط و امید بخشیده است؟ و چگونه اسلام که بتدریج به دست فراموشى سپرده مى‌شد و هرگز هیچ امیدى را در دل جستجوگر انسانهاى دردمند و بى‌تاب بر نمى‌انگیخت، اکنون به یگانه امید روشن ملتهاى مسلمان، مخصوصاً جوانان و بیداردلان و دردمندان تبدیل یافته است؟ آرى، فهم و تحلیل درست این حوادث شگفت‌آور، اگرچه براى مغزها و ذهنهاى بیگانه از حقیقتِ اسلام و بى‌خبر از سرگذشتِ واقعى اسلام ناممکن است، لیکن براى صاحبان بصیرت،پاسخ در یک کلمه است: معجزه‌ى انقلاب.

نهضت اسلامى در ایران به رهبرى منجى بزرگ دوران، حضرت امام خمینى (رضوان‌اللَّه‌علیه)، به پیروى از شیوه‌ى نبى اعظم و رسول خاتم و قله‌ى آفرینش عالم و آدم، حضرت محمّد مصطفى(صلّى‌اللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم)، در قالب یک انقلاب تمام‌عیار ظاهر شد و این طبیعت انقلاب است که اگر بر پایه‌یى درست و منطقى استوار باشد، همچون آتشفشان، زلزله در تمام ارکان محیط پدید مى‌آورد و همه چیز و همه‌جا و همه‌کس را از گرمى و اشتعال خود متأثر مى‌سازد.(۳)


ایجاد نظام جمهوری اسلامی
- ایجاد چنین نظامى(نظام جمهوری اسلامی) در دنیاى مادّى، با این همه دشمنى علیه اسلام، واقعاً معجزه است. این معجزه باز هم اتّفاق خواهد افتاد و یک بار دیگر امّت اسلامى تشکیل خواهد شد. این هم معجزه بزرگى است که انجام خواهد شد.(۴)

- نظر علمای کلامی پیرامون معجزه و تفاوت آن با کرامت:
چنان که دانشمندان بزرگ علم کلام بیان کرده‌اند کرامت و معجزه از هم جدا نیستند و تفاوت آنها فقط در نام‌گذاری آنهاست. یعنی کرامت معجزه‌ای است که از غیر انبیاء صادر می‌شود مثل ائمه اطهار و اولیاء صالح خداوند. خواجه نصیر الدین طوسی با تمسک به حضور غذای بهشتی در نزد حضرت مریم ـ سلام الله علیها ـ وجود کرامات را ثابت می‌کند و علامه حلی در توضیح خود بر کلام خواجه، داستان انتقال تخت ملکه سبأ و کرامات امیر المؤمنین را نیز به دلایلی اضافه می‌کند.(۵) هر چند خواجه طوسی در کتاب دیگرش کرامت را با این قید آورده که تحدّی و مبارزه طلبی نداشته باشد و همین نکته را فخر رازی از علمای اهل سنّت نیز بیان کرده است.(۶)
از نظر آیت الله سبحانی تفاوت کرامت و معجزه در واقع در ادعای نبوت و عدم ادعای نبوت است. یعنی معجزه از نبی صادر شده و برای اثبات نبوت است ولی کرامت چنین نیست(۷) هر چند هر دو از طرف خدا بوده و خارق العاده می‌باشند.
تعریفی که مرحوم آیت الله خویی از معجزه ارایه می‌دهند می‌تواند شامل کرامت هم باشد. ایشان می‌فرمایند: معجزه آن است که کسی که مدعی یکی از مناصب الهی است عملی انجام دهد که خارق نوامیس و قوانین طبیعت باشد و دیگران از انجام آن عاجز باشند و این عمل را شاهدی بر صدق ادعای خویش قرار دهد.(۸)
به نظر می‌رسد نظر آیت الله سبحانی و آیت الله خویی در این مورد صحیح‌تر باشد، چرا که در کرامات صادره از ائمه نیز به نوعی تحدی وجود دارد. چنان که در داستان شهادت حجرالاسود به امام سجاد آمده است و ایشان در مقابل محمد حنیفیه از او خواست تا به شهادت حجر الاسود گردن نهند و هر که را که سنگ امام خواند،‌به عنوان امام بپذیرند.(۹)و لذا تفاوت بین معجزه و کرامت همان صدور از نبی و غیر نبی است.


-مطالبی که عرض شد حکم بر قدرت بالای وجودی و معنوی انقلاب می کند و اینکه انقلاب یک موجود زنده است و همانند یک نبی جامعه ها را به سمت الله پیش میبرد، همانطور که در این چند سال اخیر شاهد موج بیداری اسلامی هستسم که این واقعه از برکات انقلاب اسلامی است.انشاءالله به شرط توفیق در آینده به ادامه این بحث خواهیم پرداخت...

محمد علی ابراهیمی۱۲ دیماه ۱۳۹۲


--------------------------------
پینوشت:
۱- ۱۳۹۲/۰۹/۲۵- بیانات در دیدار اعضاى ستاد برگزارى بزرگداشت سرداران و ده هزار شهید استان مازندران
۲- ۱۳۶۶/۰۶/۳۱- بیانات در مجمع عمومی سازمان ملل
۳- ۱۳۶۹/۰۳/۱۰- پیام به مناسبت اولین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینى(ره)
۴- ۱۳۷۸/۰۴/۱۰- بیانات در دیدار کارگزاران نظام
۵ . حلی، حسن بن یوسف بن مطهر (علامه)، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تحقیق جعفر سبحانی، موسسه امام صادق ـ علیه السّلام ـ ، قم، ۱۳۷۵، ص ۱۵۹.
۶ . طوسی، نصیر الدین، قواعد العقاید، تحقیق: علی ربانی گلپایگانی، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۴۱۶ هـ .ق، ص ۸۹.
۷ . سبحانی، جعفر، محاضرات فی الالهیات، تلخیص: علی ربانی گلپایگانی، موسسه للنشره الاسلامی، قم، ۱۴۱۸ هـ .ق، چ ۶، ص ۳۷۶.
۸. موسوی خویی، سید ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، دار الثقلین، قم، ۱۴۱۸، چ ۳، ص ۳۵.
۹ . مجلسی، محمد باقر (علامه)، بحار الانوار، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، ۱۹۸۳، چ ۳، ج ۴۶، باب ۳، ص ۲۲.

--------------------------------------------------
منابع :

بیانات رهبری
andisheqom.com


  • tavalod.blog.ir
  • tavalod.blog.ir

بِسْـــــمِ الـلَّــهِ الرَّ‌حْمَـــٰنِ الرَّ‌حِیـــــمِ

به هرکی که میرسم از خوشحالی می خواد از حال بره آخه خیلی من خوش رفتارم، خب خودم تلاش کردم خوب باشم تا مردم ازم خوششون بیاد و یک سری هم میون سر ها در بیاریم این که بد نیست آخه آدم باید حداقل به یک چیزی معروف بشه حالا به پول نشد به خوش برخوردی که میشه، به شاگرد اولی که میشه اینقدر درس می خونم که نمرم از همه بهتر بشه و شاگرد درس خون کلاسمون بشم بعدش هم یک جایی ایشاالله دستمون بند میشه پولی هم به جیب میزنیم به رفقا هم یه حالی میدیم که مارا یادشون نره البته باید بیشتر از اون ها خرج کنم که یک وقت آبروریزی نشه و پیش اونها کم نیارم.

بذار، بذار حالا برم خونه دوتا سئوال از این بابا و مامانم می پرسم که بلد نباشن جواب بدن یکم بفهمن که من چقدر چیز بلدم، آخه مدام ازم ایراد می گیرن قدرمونم که نمیدونن فکر می کنن من بچم، بابا بچتون بزرگ شده ناسلامتی!

ادامه دارد....

محمد علی ابراهیمی11 دیماه1392


  • tavalod.blog.ir
  • tavalod.blog.ir

بِسْـــــمِ الـلَّــهِ الرَّ‌حْمَـــٰنِ الرَّ‌حِیـــــمِ


باید من متأسف باشم از این مسائل که گرفتارش هستیم. من نمى‏خواهم که شماها هم‏ به سر نوشت دیگران مبتلا بشوید. من نمى‏خواستم که آنها هم این سرنوشت را داشته باشند. من در حالات همه‏تان مطالعه کردم و مى‏کنم و نمى‏خواهم که منتهى بشود آن رأیى که من دارم به اینکه شما- خداى نخواسته- دیگر در فکر اسلام نیستید، و همه فکر خود هستید. مگر من و شما چند سال دیگر هستیم؟ مگر شماها چه قدر مى‏خواهید عمر بکنید؟ مگر شما هر مقامى هم پیدا بکنید از مقام رضا خان و محمدرضاخان بیشتر مى‏شود؟ عبرت بگیرید! عبرت بگیرید از این حوادث تاریخ. تاریخ معلم انسان است.

تعلیم بگیرید از این حوادثى که در دنیا واقع مى‏شود. شماها چند سال دیگر نیستید در این عالم، چمران (1) هم نیست؛ چمران با عزت و عظمت و با تعهد به اسلام جان خودش را فدا کرد و در این دنیا شرف را بیمه کرد و در آن دنیا هم رحمت خدا را بیمه کرد؛ ما و شما هم خواهیم رفت. مثل چمران بمیرید. مثل این سربازهایى که در مرزها کشته مى‏شوند بمیرید. این وصیتنامه‏هایى که این عزیزان مى‏نویسند مطالعه کنید. پنجاه سال عبادت کردید، و خدا قبول کند، یک روز هم یکى از این وصیتنامه‏ها را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید. این جوانهاى ما که علیل شدند الآن هم وقتى مى‏آیند از من مى‏خواهند که دعا کنم که اینها شهید بشوند؛ پایش را از دست داده، عصا زیر بغلش هست، لکن گریه مى‏کند و مى‏خواهد که دعا کنیم که شهید بشود. از اینها یک قدرى تعلم پیدا کنید ..

چرا من به شما عرض کردم که یک مطلبى که بر خلاف ضرورت اسلام است و بر خلاف نص قرآن است، و از یک گروهى صادر شده است با اسم و رسم، (2) من دعوت کردم که از اینها حسابتان را جدا کنید، نکردید؟ آن آقا، (3) من کراراً به او گفتم که حسابت را از این منافقین جدا کن و اعلام کن به اینکه شماها از اسلام نیستید و شماها به من ارتباط ندارید، نپذیرفت، و دید آنچه دید. و من امیدوارم که توبه کند تا خداى تبارک و تعالى او را بیامرزد و در آن عالم روسیاه نباشد. شما الآن وقت دارید. وقت توبه باقى است وقت‏ جدایى از گروههایى که به ضد اسلام قیام کرده‏اند باقى است. یک قدم روى هواى نفس بگذارید، یک قدم روى خواستهاى شیطانى خود بگذارید، و اعلام کنید به اینکه این کسانى که اعلامیه «جبهه ملى» را داده‏اند و بر ضد اسلام اعلامیه دادند، و ارتداد براى آنها- هر کدام ثابت بشود که به اطلاع آنها بوده است این مطلب- مرتد شدند، شما از آنها تبرّى کنید. شما از اینهایى که دیروز پریروز ریختند در خیابانها و آن همه جنایت کردند و اعلام کردند که ما بر خلاف جمهورى اسلامى مسلحانه جنگ مى‏کنیم، شما از اینها تبرّى کنید. من صلاح شما را مى‏خواهم. من علاقه دارم به بسیارى از شما و شما توجه ندارید. من باید بگویم که شماها با اینکه در سیاست بزرگ شدید، شمّ سیاسى ندارید. چنانچه آقاى بنى صدر هم شمّ سیاسى نداشت ..

__________________________________________________

 (1)- شهید مصطفى چمران.

 (2)- اشاره به «جبهه ملّى ایران».

 (3)- آقاى ابوالحسن بنى صدر.

منبع:
بیانات امام خمینی(رحمه الله علیه)
صحیفه امام، ج‏14، ص: 492


  • tavalod.blog.ir
  • tavalod.blog.ir

به سر طویله ی حزب خران نوشته به زر.....که نیست حزبی ازاین حزب, در جهان بهتر 

اساسنامه

  1. اتحاد و همبستگی کلیه خران ایران و جهان
  2. ایجاد روح خرپروی در دنیا
  3. رفع ظلم از عموم خرهای بارکش و سیخونک خورده و پاره کردن همه پوزبندها و افسارها.
  4. ابراز علاقهٔ جدی به امور خرکی
  5. ایجاد دنیایی که در آن خرها به راحتی زندگی کنند و هیچ
کس خر دیگری نباشد.
  6. پشتیبانی از دهقانان جوکار، یونجه
کار و شبدرکار
  7. پشتیبانی از تاسیس بانک علوفه
  8. جمع
آوری و مخالفت با هرگونه افسار و سیخونک و پالان و انهدام اصول خرکچی
بازیهای مستبدانه
  9. ایجاد محیطی که هر خری بتواند در آن آزادنه به عرعر و جفتک
پراکنی بپردازد.

شعار حزب خران، این بیت سعدی بود:

گاوان و خران باربردار
به زادمیان مردم آزار


حزب خران اصطلاحی است برای یک حزب فرضی که در کرمانشاه توسط نشریه توفیق ایجاد شد به کار می رود. نشریه توفیق از طریق بیانیه‌های این حزب بطور غیر مستقیم انتقادات خود را مطرح می‌کرد. در سال 1326 نشریه توفیق این سوژه را دستمایه کار خود قرار داد و به یکباره این تشکل محلی به یک حزب ملی بدل شد که با افت و خیز در نیمه دوم دهه بیست و اوایل دهه سی، اعضای آن به فعالیت پرداختند.

به نوشته سید فرید قاسمی به دلیل توقیف توفیق و مسایل سیاسی کشور، دفتر دوره اول حیات این حزب در اوایل دهه سی بسته شد، تا اینکه سال 1346 به همت گردانندگان مجله توفیق، حزب خران تجدید حیات یافت و روزنامه حزب خران از 14 شهریور 1346 تا 1 تیر 1350 منتشر شد.


ما خران از فرط دانش خر شدیم
وارد یک عالم دیگر شدیم
هر که راحت خواست باید خر شود
تا به  وادی سعادت در شود



  • tavalod.blog.ir

بِسْـــــمِ الـلَّــهِ الرَّ‌حْمَـــٰنِ الرَّ‌حِیـــــمِ

در راه پیشرفت یک انسان و یا یک جامعه به سمت الله موانع متعدد خارجی و داخلی وجود دارد چه زیباست اگر مایک جامعه را مانند یک انسان فرض کنیم .

خب این انسان ادراکاتی دارد، روحی دارد، جسمی دارد، نیاز هایی دارد که باید به درستی به آن ها پاسخ داد که این پاسخ ها منوط به شناختن صحیح نیازها است که سر جای خودش باید این نیاز ها و چگونه پاسخ دادن به آن ها مورد بررسی قرار گیرد.

سمت و جهت حرکت را وقتی رو به بالا رو به سمت یک هدف رفیع وسیع قرار می دهیم دشواری ها و مراقبه هایی را باید تحمل کنیم ولی در مسیر خلاف آن این دشواری ها صادق نیست.

همیشه برای برطرف کردن تشنگی آب را باید جست و جو کرد و یا برای طلب علم باید به دنبال عالم و راهنما بود ولی برای تشنه شدن و جهل نیازی به تلاش کردن نیست، همینکه بدون حرکت بایستیم کفایت میکند حال این سکون ممکن است در باب عمل باشد و در حیطه دنیای مادی و یا در حیطه فکر و عقل و عالم مجردات،به هر حال نام آن سکون است، گاهی کسی تلاش بیهوده می کند، مدام سراب در جلوی جشمانش پدیدار می شود و برای رسیدن به آن تلاش میکند حال این سراب مادی باشد یا غیر مادی فرقی نمی کند نتیجه آن این است که شخص را زودتر به آن سر حد تشنگی و ضعف میرساند.

در این مرحله باز انسان ها به دو گونه میشوند گاهی یک نفر از فرط  تشنگی حاظر میشود که سوسماری را در آن بیابان شکار کند و خون آن را برای رفع تشنگی و گوشت آن را برای رفع گرسنگی بنوشد و بخورد و دیگری مقداری خار را در چاله ای کرده روپوشی بر در چاله بگذارد و کاسه ای بر زیر روپوش تا بخار خارها در زیر روپوش مجتمع شود و اندک آبی در کاسه چکه کند و صبر می کند و امید خودش را ازدست نمی دهد تا فرجی حاصل شود، و چون امید دارد، به گنده خوری روی نمی آورد.

آن که گنده خورد گنده بعدی را قبل از اینکه دوباره به آن وضعیت ماقبلش دچار شود شکار کند و پیوسته در همان حال باشد مگر اینگه دیگری به او تذکر دهد و او نیز آن تذکر را به جان بخرد.

آن دیگری نیز به خاطر استقامتی که کرده مدام و لحظه به لحظه بر استقامتش افزوده شود و زود عنان خود را از کف ندهد.

حال بر فرض حاصل شدن فرج که حتمی برای دیگری است و فرضی بر گنده خور:

دیگری قدر آن فرج بداند و گنده خور به آنکه در این چند مدت خورده عادت کرده و ترک آن بر او سخت آمده پس سوسمار های بعدی را در آب زند و بلکه تطهیرکند و میل کند، نوش جان.

از بحث خودمان زیاد دور نشویم:

مراد اینکه در خودمان به جنگ مشغول می شویم، حال با چه کسانی و یا به چه حالاتی؟!

برای پاسخ باید ملاحظه کرد که مقرب شدن ما در کام چه کسانی تلخ و زهرآگین خواهد بود در اینجا دو مورد در نظرم هست که اینها شاید فرماندهان و تنظیم کنندگان لشکریان مخالفان هستند: یک:رئیس بزرگ به نام نفس   دو:دلقک، وزیر و یا کاردان رئیس به نام شیطان.

گاهی آنقدر این رئیس بزرگ بیچاره می شود که دلقلک او بر روی سر او می رود و جای او زبان باز می کند و فرمان می دهد این علاوه بر فرمان هایی است که در مقام خود می دهد.

دشمنی شیطان با ما که برایمان آشکار است و دلایلش تا حدودی واضح اما نفس چرا؟

شاید یکی از جواب های آن این است که برای سالک به سمت الله نفس باید زحمت ها و مشقت هایی را تحمل کند حال آنکه او حاضر نیست به این آسانی ها تن به این کار دهد و سر تعظیم در قبال دستورات شرعی الهی فرود آورد تا هم مطیع شود و هم شیطان از سر او به زمین افتد البته اگر بر کمر او سوار نشود که اگر سوار شود فقط با سجده کردن نفس در قبال الله، شیطان منصرف می شود زیرا در سجده هر آنچه بر پهلوی نفس بکوبد دیگر نه پایی هست که در راهی که او رهنمون کند حرکت میکند و نه دستی هست که چیزی را طلب کند و نه چشمی در طمع آرزو های دست یافتنی مادی که آن سراب های دور را مشاهده کند و حرص او را برانگیزد و در طلب آن او را حرکت دهد و اگر سر از سجده بلند کند فقط به طلب سجده بعدی خواهد بود.

هر کدام از این دو (شیطان و نفس) لشکریانی دارند که باید با آنها برای رسیدن به مقصود مبارزه کرد.

خب بیا تا ما هم برای لشکریان آنها که با برنامه ریزی قدم از قدم بر میدارند، پا در ره نهیم و به مصاف آنها شمشیر ها را تیز کنیم و لشکریانی را آماده کنیم و سلاح های از بهترین نوع ممکن در اختیار آنها قرار دهیم.

سلاح هایی از جنس قرآن ، ذکر ، دعا ، توسل، مبارزه با رذایل اخلاقی (که هرکدام سلاح هایی را در خود جای میدهند مثل حب به دوستان خدا و بغض نسبت به دشمنان خدا و ..) زیارت، یاد مرگ و...

از اینجا به بعد وارد مرحله های پیچیده تر و ظریف تر می شویم؛ و سئوال های زیر ممکن است مطرح شود؟!

کدامین لشکر خود را به کدامین سلاح مجهز کنیم؟!

چند لشکر بوجود آوریم؟!

از کدام لشکر ابتدا استفاده کنیم؟

در مراحل بعد به کدامین لشکرمان اجازه پیشروی بدهیم؟

با یک لشکر به جنگ برویم و یا با بخشی از قوا و یا با همه نیرو ها؟

از کدامین جهت پیشروی کنیم؟

با چه نظام ها و ترفندهایی مبارزه کنیم؟

برای مداوای جراحت های لشکریان کدام اطبا و کدام نوش دارو ها را به کار بگیریم؟

چگونه به سلاح هایی مافوق سلاح های دشمن دست پیدا کنیم؟

آیا می شود گاهی برای یک حمله پر قدرت کمی نرمش به خرج داد؟

آیا می شود سپاه دشمن را فریب داد؟

و ...

باید منتظر ماند و از خدا مدد گرفت تا راهنمایی مان کند. انشائ الله روزی بتوانم جواب این سئوال ها را بنویسم.

ای رفیق شما هم فکر کن و جواب ها برایم بنویس شاید بتوانی در پاسخ به این سئوالات کمکم کنی.

محمد علی ابراهیمی 7 دیماه 1392






  • tavalod.blog.ir

بِسْـــــمِ الـلَّــهِ الرَّ‌حْمَـــٰنِ الرَّ‌حِیـــــمِ

الحمدالله رب العالمین. . . 


   ما میتوانیم برای تشکیل حکومت اسلامی به معنای واقعی خودش جدیت کنیم و در این راه از تبلیغات دست نکشیم و مدام فکر خود را برای دیگران تبیین کنیم.

یک فکر خوب را باید تبیین کرد و در تبلیغ آن از هیچ روش صحیحی نباید فروگزاری نکرد.

نباید از حرف چند آدم سرسپرده به غرب یا شرق امید خود را از دست بدهیم، اتفاقاً هنگامی که حرف حقی زده می شود دشمنی ها تازه با آن شروع می شود، این نشانه قدرت کاری است که در حال انجام است، این مسئله هم در حیطه فردی و هم در حیطه اجتماعی جلوه میکند، حیطه شخصی برای یک مجاهد که خود را برای خدا خالص کرده آن است که اطرافیان محیط پیرامون شخص را برای او در حد توان و ضعف ایمانشان نابسامان خواهند کرد و در حیطه اجتماعی می توان به مخالفت هایی که با انقلاب اسلامی در این سی و چند سال شده است و یا تلاشی که برای ناکام کردن بیداری اسلامی میکنند اشاره کرد، به هرحال جهاد سختی هایی نیز دارد که به شرط تحمل، کام انسان و جامعه شیرین خواهد شد و  باطنش مصفا تر از گذشته او را به سمت خدا یاری می کند.

تبلیغ کنیم، هم فکر بسازیم تا جریان اجتماعی انقلاب اسلامی قوی تر شود و زود تر در دریای بی کران حکومت اسلامی جاری شود.

تبلیغات و تعلیمات دو وظیفه اساسی ماست...


محمد علی ابراهیمی 6 دی 1392


منبع:

1- کتاب ولایت فقیه امام خمینی

  • tavalod.blog.ir
  • tavalod.blog.ir

دریافت
حجم: 4.21 مگابایت
از مقدمه کتاب:
"ایران زمین به واسطه تاریخ کهن و اصیل خویش نقش به سزایى در ظهور و پیدایش بازى هاى ریشه دار بومى در جهان دارد.
این بازی ها که از آبشخور فرهنگى این مرز و بوم سیراب شده اند ارتباطى درهم تنیده با لایه هاى بومى و قومى سرزمین مینونشان ایران دارد. 
تنوع اقلیمى و زیستى بى نظیر ایران در بستر تاریخ فضاى مناسبى را براى ظهور انواع بازیهاى مختلف فراهم آورده است. نکته حائز اهمیت در این میان پیوند میان جسم خاکى با روح افلاکى در تکوین بازى هاى ایرانى است که خود موقعیتى ممتاز را در مقایسه با بازی ها و تفریحات سایر کشورها به وجود آورده است."

تحلیل بازی های بومی در ایران صدا ( صوتی )

  • tavalod.blog.ir


 فدراسیون ورزش روستایی و بازیهای بومی و محلی

http://roostasport.ir


با توجه به تاکیدات رهبری در مورد بازی های محلی و بومی انتظار است که انشاء الله فعالیت های بیشتری بکنند و  سایت قویتری را نیز راه اندازی کنند.

  • tavalod.blog.ir

بیانات امام خامنه ای در دیدار اعضای شوراى عالى انقلاب فرهنگى/۱۳۹۲/۰۹/۱۹


بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم‌
اوّلاً خوشامد عرض میکنیم به برادران عزیز و خواهر محترممان(۱) و خداقوّتى عرض میکنیم به شماها به خاطر تلاش و کار و پیگیرى و اهتمامى که در زمینه‌ى مسائل مربوط به این جمع مهم به کار بردید. و از خداوند متعال مسئلت میکنیم که به شما توفیق بدهد و کمک کند. هم احتیاج داریم به کمک الهى و هدایت الهى در رسیدن به اندیشه‌ى درست، هم احتیاج داریم به کمک پروردگار در زمینه‌ى توانایى بر اجراى آنچه درست میدانیم و تصمیم میگیریم. بایستى توسّل کرد، توجّه کرد به خداى متعال و از خدا کمک خواست. ما وظیفه داریم همّت خودمان و تلاش خودمان را به صحنه بیاوریم و برکت از آنِ خدا است و کمک از آنِ پروردگار است؛ ان‌شاءالله کارهاى مهمّ فرهنگى‌اى که در پیش داریم با همّت شما و تلاش شما پیش خواهد رفت.
 من چند نکته را یادداشت کرده‌ام که به دوستان عرض میکنم.


اهمّیّت موضوع فرهنگ در جامعه
 مسئله‌ى اوّل مسئله‌ى اهمّیّت موضوع فرهنگ در جامعه است. خب بحمدالله همه‌ى شما عناصر فرهنگى هستید و این موضوع براى شما گفتن و باز گفتن و شکافتن لازم ندارد. مسئولین ما بحمدالله همه اهل فرهنگند، مردان عرصه‌ى فرهنگند در درجه‌ى اوّل. آقاى دکتر روحانى که رئیس جمهور ما هستند، قبل از اینکه یک عنصر سیاسى باشند، یک عنصر فرهنگى هستند؛ خب ما از سالهاى متمادى است که ایشان را به این عنوان و به این شکل شناخته‌ایم؛ از اوائل دهه‌ى ۵۰ تا حالا ایشان را به‌عنوان یک عنصر فرهنگى شناخته‌ایم. بحمدالله رؤساى سه قوّه و مسئولان کشور همه از این قبیلند و شما مردان فرهنگید؛ در واقع فعّالان عرصه‌ى فرهنگ هستید قبل از هر عنوان دیگرى. لذا در مورد اهمّیّت مسئله‌ى فرهنگ و ارزشهاى فرهنگى یک کشور لازم نیست ما با شما مطلبى را عرض بکنیم؛ لکن اهتمام ویژه‌ى شما را در برجسته کردن این موضوع میطلبیم. چون شما هرجا هستید، بحمدالله همه‌تان جایگاهى براى گفتن و تأثیرگذارى دارید و منبرهایى در اختیار شما هست؛ از اینها استفاده کنید براى اینکه در جامعه و در چشم نخبگان کشور مسئله‌ى فرهنگ را در جایگاه واقعى و شایسته‌ى خود بنشانید؛ این خیلى مهم است. فرهنگ هویّت یک ملّت است. ارزشهاى فرهنگى روح و معناى حقیقى یک ملّت است. همه چیز مترتّب بر فرهنگ است. فرهنگ حاشیه و ذیلِ اقتصاد نیست، حاشیه و ذیلِ سیاست نیست، اقتصاد و سیاست حاشیه و ذیل بر فرهنگند؛ به این باید توجّه کرد. نمیتوانیم فرهنگ را از عرصه‌هاى دیگر منفک کنیم؛ همین‌طور که اشاره کردند،(۲) [اینکه‌] ما گفتیم مسائل اقتصادى و مسائل گوناگون مهم پیوست فرهنگى داشته باشد،(۳) معناى آن همین است؛ معناى آن این است که یک حرکت اساسى که در زمینه‌ى اقتصاد، در زمینه‌ى سیاست، در زمینه‌ى سازندگى، در زمینه‌ى فنّاورى، تولید، پیشرفت علم میخواهیم انجام بدهیم، ملتفت لوازم فرهنگى آن باشیم. گاهى اوقات انسان در یک کارى وارد میشود، یک کار اقتصادى انجام میدهد، [امّا] لوازم آن و تبعات فرهنگى آن را توجّه ندارد. بله، کار کار بزرگى است؛ کار اقتصادى بزرگى است، منتها بر آن مترتّب میشود لوازمى و تبعاتى که براى کشور ضرر دارد؛ فرهنگ این‌جورى است. باید در همه‌ى مسائل آن نکته‌ى فرهنگى را در نظر داشت و نگذاریم که این از یاد برود.


 فرهنگ، برنامه‌ریزى لازم دارد؛ معارضه‌ى با مزاحمات فرهنگى
فرهنگ، برنامه‌ریزى هم لازم دارد؛ نباید انتظار داشت که فرهنگ کشور - چه فرهنگ عمومى؛ چه فرهنگ نخبگانى، دانشگاه‌ها و غیره و غیره - به خودىِ خود خوب بشوند و پیش بروند؛ نه، این برنامه‌ریزى میخواهد. حالا مسئله‌ى نظارت و رصد و این چیزها را عرض خواهیم‌کرد؛ نمیشود مسئولین کشور مسئولیّتى احساس نکنند در زمینه‌ى هدایت فرهنگى جامعه. همان‌طور که اشاره کردند آقاى رئیس جمهور،(۴) دولت و مسئولان موظّفند که توجّه کنند به جریان عمومى فرهنگ جامعه؛ ببینند کجا داریم میرویم، چه دارد اتّفاق مى‌افتد، چه چیزى در انتظار ما است؛ اگر چنانچه مزاحماتى وجود دارد، آنها را برطرف کنند؛ جلوى موانع را، عناصر مخرّب را، عناصر مفسد را بگیرند. ما اگر چنانچه به یک باغبان و بوستانبان ماهر و زبده میگوییم که علف‌هرزه‌هاى این باغ را جمع کن، معناى آن این نیست که از رشد گلهاى این باغ میخواهیم جلوگیرى کنیم یا به آنها دستور بدهیم؛ نه، شما اجازه بدهید گلهاى معطّر و خوشبو طبق طبیعت خودشان، طبق استعداد خودشان، از آب و از هوا استفاده کنند، از نور خورشید استفاده کنند، رشد کنند؛ امّا در کنار آنها علف‌هرزه‌ها را هم اجازه ندهید که رشد کنند؛ اگر این بود، مانع رشد آنها میشود. اینکه ما گاهى با بعضى از پدیده‌هاى فرهنگى بجد مخالفت میکنیم و انتظار میبریم از مسئولان کشور - چه مسئولان فرهنگى، چه غیر فرهنگى - و از این شورا که جلوى آن را بگیرند، به‌خاطر این است؛ یعنى معارضه‌ى با مزاحمات فرهنگى هیچ منافاتى ندارد با رشد دادن و آزاد گذاشتن و پرورش دادن مطلوبات فرهنگى؛ این نکته‌ى بسیار مهمّى است. من، هم به وزراى ارشاد و به وزیر ارشاد محترم خودمان در این مضمون مطالبى را گفته‌ام، هم با جناب آقاى روحانى در این زمینه‌ها صحبت کرده‌ام، به شماها هم عرض میکنم؛ یکى از وظایف نظارتى و مراقبتى دستگاه حکومت این است که متوجّه مزاحمها باشد. شما فرض کنید در فرهنگ عمومى یک عامل و یک آسیب مهمّى به نام طلاق مثلاً وجود دارد. حالا اگر چنانچه فرض کنیم در مجموعه‌ى کشور یک تبلیغاتى شروع بشود که بنیان خانواده را سست میکند و به طلاق مى‌انجامد، خب شما مجبورید جلوى این را بگیرید؛ یعنى اگر چنانچه میخواهید طلاق در جامعه رواج پیدا نکند، بایستى به این معنا توجّه بکنید؛ یعنى باید جلوى این چیزى که به‌طور طبیعى مردم را، جوان را، دختر را، پسر را میکشاند به بى‌میلى به خانواده و بى‌اعتنایى به کانون خانواده و بى‌اعتنایى به همسر، بگیرید؛ قهراً معارضه وجود دارد، مزاحمت وجود دارد. این هم یک مطلب.
 بنابراین ما مسئولیّت شرعى داریم، مسئولیّت قانونى داریم در قبال فرهنگ کشور و فرهنگ عمومى کشور. و البتّه مى‌بینیم در بعضى از مطبوعات، نوشته‌ها، گفته‌ها، بعضى‌ها با عنوان[کردن‌] "دین دولتى" و "فرهنگ دولتى" میخواهند نظارت دولت را محدود کنند و تخریب کنند و به‌اصطلاح یک اَنگ غلطى و مخالفتى به آن بزنند که آقا، اینها میخواهند دین را دولتى کنند، فرهنگ را دولتى کنند! این حرفها یعنى چه؟ دولت دینى با دین دولتى هیچ فرقى ندارد. دولت جزو مردم است؛ دین دولتى یعنى دین مردمى؛ همان دینى که مردم دارند، دولت هم همان دین را دارد. دولت، وظیفه براى ترویجِ بیشتر [دین] دارد. هر کسى هر توانى که دارد، باید خرج کند؛ یک روحانى باید توانش را خرج کند؛ یک دانشگاهى باید توان خودش را صرف کند؛ یک انسانى که داراى یک منبرى است، داراى یک حوزه‌ى نفوذى است در تأثیرگذارى روى مردم، باید توان خودش را خرج کند. از همه‌ى اینها پرتوان‌تر هم دستگاه حکومت یک کشور است؛ خب، طبعاً باید توان خودش را صرف کند در راه ترویج فضائل و جلوگیرى از آنچه مزاحم رشد فضائل است. پس بنابراین فرهنگ جامعه متولّى میخواهد؛ مثل اقتصاد.
 شما در زمینه‌ى اقتصاد هم معتقدید که اقتصاد دست مردم باید باشد؛ ما هم عقیده‌مان همین است و در تفسیر اصل ۴۴ این معنا را تبیین کردیم.(۵) خب، معناى آن این نیست که دولت اجازه میدهد یک نفرى فعّالیّت اقتصادى بکند و یک انحصارى را در اختیار بگیرد که این انحصار در نهایت به ضرر مردم است؛ جلوى او را میگیرید شما؛ جلوى انحصارات را میگیرید، جلوى تجاوز را میگیرید، جلوى فساد مالى را میگیرید، جلوى سوءاستفاده از منابع دولتى و عمومى را میگیرید؛ یعنى جلوى این مزاحمات را میگیرید. درحالى‌که اقتصاد را معتقدیم که [نباید دولتى باشد] - بنده از قدیم معتقد بودم، یعنى همان زمانى هم که دولتى‌هاى ما دنبال اقتصاد دولتى بودند، بنده عقیده‌اى نداشتم؛ برایشان براى این معنامثالهایى هم میزدم -(۶) امّا درعین‌حال نظارت دولت را همه قبول دارند؛ [حتّى‌] یک جاهایى دخالت دولت هم لازم است. فرض بفرمایید شما مى‌بینید که به فلان کار اقتصادى و فعّالیّت اقتصادى رغبتى وجود ندارد، سرمایه‌دار نمیخواهد در این زمینه سرمایه‌گذارى کند؛ شما به‌عنوان دولت چه کار میکنید؟ سرمایه‌گذارى میکنید دیگر. فرض کنید یک مادّه‌اى در کشور مورد نیاز است، سرمایه‌گذار - به‌عنوان یک تاجر، با نگاه اقتصادى - دنبال این کار نمیرود؛ برایش زحمت دارد، صرف نمیکند. شما چه‌کار میکنید؟ شما وارد میکنید، شما تولید میکنید. بنابراین مثل همه‌ى جاها که نواقص را دولت تکمیل میکند، کجى‌ها را دولت راست میکند، انحرافها را جلوگیرى میکند، البتّه در زمینه‌ى فرهنگ این معنا بمراتب بیشتر از مسئله‌ى اقتصاد [است‌]؛ من اقتصاد را به عنوان مثال عرض کردم. پس بنابراین ورود دستگاه حکومت به مسئله‌ى فرهنگ به معناى سلب فعّالیّت مردم نیست. همان‌طور که آقاى دکتر روحانى بدرستى اشاره کردند،(۷) فرهنگ به مردم متّکى است؛ این همه مجالس عزادارى، این همه مجالس سخنرانى، این همه انجمنهاى ادبى، این همه انجمنهاى علمى، اینها را اصلاً کِى دولتها میتوانند به‌وجود بیاورند؟ کجا ممکن است؟ این همه نمازهاى جماعت، این همه کارهاى گوناگون فرهنگى که در سطح کشور انجام میگیرد، اگر فرض کنیم دولتها بخواهند هم این کارها را انجام بدهند، نمیتوانند انجام بدهند؛ کار مردم است. امّا این موجب نمیشود که اگر شما یک‌جا دیدید که فرض بفرمایید یک حرکتى دارد در همین کارهاى مردمى انجام میگیرد که داراى آسیب اجتماعى است، داخل نشوید و بگویید من دخالت نمیکنم؛ نه، اینجا لازم است دخالت بشود، هدایت بشود، کار بشود. حالا بعضى اوقات انسان نگاه میکند، میبیند متأسّفانه در بعضى از حرفهاى آدمهایى که مسئولیّتى هم ندارند در دستگاه‌ها و مانند اینها، بعضى غیر مسئولانه گاهى حرف میزنند؛ نگاه میکنند به ادّعاهایى که در کشورهاى غربى هست در مورد آزادى‌هاى فرهنگى و فلان؛ درحالى‌که این‌جورى نیست. غربى‌ها اصرارشان و مقاومتشان برروى ارزشهاى فرهنگى خودشان از ما کمتر نیست و بیشتر هم هست؛ از ما بیشتر است. فرض بفرمایید رسم و فرهنگ فلان کشور این است که حتماً باید در مجلس میهمانىِ رئیس جمهور، مشروب مشخّصى مصرف بشود. اگر چنانچه یک رئیس جمهورى بگوید که من حاضر نیستم، اصلاً مجلس را منتفى میکنند؛ اصلاً مجلس میهمانى را برگزار نمیکنند؛ که این اتّفاق افتاده دیگر، این را ما در زمان حیات خودمان و زندگى خودمان [دیدیم‌]؛ شماها هم شاید همه‌تان یا بیشترتان میدانید، اطّلاع دارید. اگر کسى فرض بفرمایید کراوات نزند، بخواهد وارد یک مجلس رسمى بشود، میگویند این خلاف پروتُکل است، نمیشود؛ باید حتماً شما یا پاپیون بزنید یا کراوات بزنید! خب اینها چیست؟ اینها همان فرهنگ است دیگر؛ این‌قدر متعصّبند، این‌قدر پایبندند.


 مسئله‌ى اختلاط زن و مرد
  مسئله‌ى اختلاط زن و مرد که اسمش را گذاشتند تساوى - که متأسّفانه تساوى نیست، اختلاط زن و مرد است؛ اختلاط مضر و بشدّت زهرآگینى است که وجود دارد و امروز جوامع را و بیشتر از همه هم خود جوامع غربى را مبتلا کرده و حالا اندیشمندانشان فهمیده‌اند که این مسیر یک مسیرى است که اصلاً پایان ندارد؛ یعنى همین‌طور [این‌] حرکت ادامه دارد و سیرى‌ناپذیرىِ طبع انسانى این حرکت انحرافى را تا ناکجاآباد خواهد برد - یکى از اصول خودشان میدانند؛ اگر قبول نداشته باشید، شما را طرد میکنند، رد میکنند، مذمّت میکنند؛ یعنى آنها بیشتر از ما، متعصّبانه‌تر از ما پایبندند به یک چیزهایى که غیر معقول است. یا از این قبیل کارها، این بالماسکه‌هایى که در کشورهاى غربى معمول است که چقدر هم فجایع حاصل میشود که حالا داستانش سرِ دراز دارد. غرض، آنها بیشتر از ما متعصّبند، بدتر از ما لجاجت میکنند بر سر ارزشهاى فرهنگى خودشان که در واقع ضدّ ارزش هم هست. ما چرا بر سرِ فرهنگ خودمان پافشارى نکنیم؟ بنابراین اهمّیّت فرهنگ و اهتمام به فرهنگ یک مسئله است که مسئولیّت آن هم در درجه‌ى اوّل با مسئولین کشور است و این شورا عالى‌ترین جا است.



شوراى عالى انقلاب فرهنگى 
مسئله‌ى دوّم، مسئله‌ى این شورا است؛ شوراى عالى انقلاب فرهنگى یکى از آن ابتکارات واقعاً بابرکت امام بزرگوار بود. اوّل ستاد انقلاب فرهنگى بود، بعد مسئله‌ى شوراى انقلاب فرهنگى که به ایشان پیشنهاد شد، بدون هیچ گونه لِمَ‌و‌بمَ‌اى(۸) پذیرفتند و حکم مستحکمى دادند. بعد من از ایشان - رئیس جمهور بودم - سؤال کردم مصوّبات ما [قانون باشد]، ایشان گفتند بایستى به مصوّبات عمل بشود؛(۹) یعنى حکم قانون به مصوّبات دادند. یکى از آن کارهاى مهمّ امام بزرگوار این بود. و بدرستى آقاى دکتر روحانى گفتند که اینجا عالى‌ترین مرکز و بهترین مرکز است؛ یعنى واقعاً هیچ دولتى از یک چنین مجموعه‌اى بى‌نیاز نیست که خب بحمدالله سرمایه‌ى بزرگى است. بزرگترین دارایى این شورا هم شما اعضاى محترم آن هستید؛ یعنى واقعاً این مجموعه‌اى که تشکیل شده - چه اعضاى حقیقى، چه اعضاى حقوقى - بهترین مجموعه است که اینجا هستند. خب، رئیس شورا، رئیس‌جمهور است، یعنى رئیس قوّه‌ى اجرایى کشور؛ نوّاب رئیس [هم‌]، رئیس مجلس شوراى اسلامى و رئیس قوّه‌ى قضائیّه. اینها خب خیلى با اهمّیّت است؛ اینها غالباً عناصر فرهنگى هستند، عناصر اهلِ فرهنگند و جزو دردمندان فرهنگى هستند که برایشان مسئله‌ى فرهنگ به‌عنوان یک مسئله‌ى اساسى همیشه مطرح بود؛ اعضا هم که خب اعضاى مهمّى‌اند. یکى از مهم‌ترین خواص و نقاط مهمّ این شورا این است که این شورا موجب میشود که مسئله‌ى فرهنگ کشور تابع زیر و بالا شدن جریانات سیاسى و جناحهاى سیاسى نباشد. این خیلى مهم است [که‌] از روزمرّگى نجات پیدا کند. یک چنین جایگاه مستقرّى که در همه‌ى دولت‌ها این جایگاه، جایگاه ثابتى است، جایگاه مستقرّى است - احیاناً چند نفر عضو آن عوض میشوند که این، ترکیب مهمّ اعضاى حقوقى و اعضاى حقیقى شورا را به هم نمیزند - و این موجب این است که حرکت فرهنگى یک کشور، یک ثباتى داشته باشد. حالا کارهاى مهمّى هم در این شورا شده است که شاید در خلال عرایضم اشاره بکنم. آنچه من در این بخش که مربوط به شورا است میخواهم تأکید بکنم بر آن، این است که اعضاى شورا بایستى این شورا را باور کنند؛ باور کنید که اینجا قرارگاه مرکزى فرهنگى کشور است؛ باور کنید که اینجا فرماندهى مسائل عمده‌ى فرهنگى کشور و سیاست‌گذارى کشور را بر عهده دارد؛ اعضا بایستى به این توجّه کنند. حضور مستمر، چه حضور اعضا به‌طور استمرار، چه حضور خود شورا، یعنى شورا تعطیل‌بردار نیست. خب، رؤساى کشور طبعاً مسافرت دارند، اینجا و آنجا رفت‌وآمد میکنند؛ این نباید موجب بشود که شورا تعطیل بشود، شورا باید استمرار پیدا کند؛ یعنى همین سازوکار مدیریّت شورا که پیش‌بینى شده به‌خاطر این است که این شورا هرگز نباید تعطیل بشود. این هم یک مسئله است که مربوط به این شورا است. [در مورد] مصوّبات؛ بله، من هم کاملاً اعتقادم بر همین است که به کلّیّات و مسائل اهمّ، مسائل بنیانى و زیرساختى باید پرداخته بشود؛ همچنان که در این چند سال اخیر بخصوص به این معنا توجّه شده. ما قبلها از این جهت ناراحت بودیم که در شورا چیزهاى جزئى گاهى وقت طولانى‌اى میگرفت؛ همان وقت در سالهاى دهه‌ى ۶۰ که خود بنده هم در شورا بودم، همین مشکل را داشتیم که گاهى اوقات سرِ یک فرد و یک شخص مبالغى وقت گرفته میشد؛ کارهاى اساسى میماند زمین؛ لکن خب بحمدالله حالا این‌جور نیست.

ضمانت اجرای مصوّبات

 مسئله‌ى سوّم مسئله‌ى ضمانت اجرا است؛ مصوّبات اینجا بایستى اجرا بشود؛ حالا سازوکارى براى ضمانت اجرا تدوین میکنید، فبهاونعمة؛ اگر فرض کنیم که یک سازوکار خاصّى هم براى ضمانت اجراى مصوّباتِ اینجا تدوین نمیشود، خودِ حضور رئیس جمهور و رئیس قوّه‌ى مقنّنه براى قانون‌گذارى - آنجاهایى که احتیاج به قانون‌گذارى است - و وزراى محترم و مسئولان دستگاه‌هاى ذى‌ربط، باید به معناى ضمانت اجرا باشد؛ یعنى وقتى که فرض بفرمایید نقشه‌ى جامع علمى - که واقعاً یکى از کارهاى بزرگ شورا تدوین این سند نقشه‌ى جامع علمى کشور بود که کار بسیار خوبى شد و سازوکار اجرایى خوبى هم براى آن تدوین شد که این جزو کارها است - تدوین میشود، دستگاه‌هاى اجرایى هر کدام به سهم خودشان بایستى اهتمام داشته باشند به اینکه این انجام بگیرد؛ یا مثلاً فرض کنید سند مهندسى فرهنگى - که شنیدم کار آن نزدیک به اتمام [است‌] یا اتمام پیداکرده - [که‌] باید براى آن هم سازوکار اجرایى حتماً تهیّه بشود که تحقّق پیداکند؛ یا سند دانشگاه اسلامى؛ یا سند تحوّل بنیادى آموزش و پرورش که وزیر محترم آموزش و پرورش خود را متعهّد بدانند که این را عملى کنند و اجرایى کنند؛ یا سند راهبردى نخبگان کشور - که در آن جلسه خود بنده هم شرکت کردم که سند بسیار مهمّى است - که این مسئله را خب معاونت محترم رئیس جمهور بایستى تعقیب کنند؛ و خلاصه باید خود اعضا و دستگاه‌هاى فرهنگى قبول کنند و باور داشته باشند که ما این جایگاه را به‌عنوان یک قرارگاه مرکزى [قرار دادیم‌]. تعبیر "قرارگاه" ممکن است به بعضى گوشها سنگین بیاید - قرارگاه یک اصطلاح جنگى است، اصطلاح نظامى است - و بگویند آقا، قرارگاه مال مسائل نظامى است، شما در مسائل فرهنگى هم فکر نظامى را رها نمیکنید! واقع قضیّه این است که کارزار فرهنگى از کارزار نظامى اگر مهم‌تر نباشد و اگر خطرناک‌تر نباشد، کمتر نیست؛ این را بدانید؛ یعنى میدانید هم شما، واقعاً یک میدان کارزار است اینجا. و بخصوص در قرارگاه‌هاى نظامى این‌جورى است؛ قرارگاه مسئولیّت اجراى مستقیم به معناى اینکه یک واحدى متعلّق او باشد، ندارد؛ امّا واحدها در اختیار او قرار میگیرند، به تعبیر نظامى در کنترل عملیّاتىِ او قرار میگیرند. وقتى ما یک قرارگاه نظامى تشکیل میدهیم، فرض بفرمایید سپاه میگوید این یگانهاى من در کنترل عملیّاتى آن تشکیلات [هستند]، پشتیبانى این یگان، متعلّق به آن سازمان است - یا ارتش، یا سپاه، یا هر دستگاه دیگر - امّا به‌کارگیرى این و هدایت این، به عهده‌ى قرارگاه است؛ یعنى یک چنین حالتى را در اینجا بایستى توجّه داشت.
 به‌هرحال این اسنادى را که تهیّه کردید - که اسناد بسیار خوبى است و من چند مورد را اسم آوردم و البتّه بیش از اینها است؛ چندین سند دیگر هم تدوین شده - جدّى بگیرید و این‌جور هم نباشد که مثلاً فرض کنید که یک سندى را که مربوط به دستگاه آموزش عالى است، یا مربوط به وزارت بهداشت است، یا مربوط به آموزش و پرورش است، یا مربوط به وزارت ارشاد است، شورا تدوین کند، تصویب کند، بسپارد به آن دستگاه و بکشد کنار؛ نه، این مصلحت نیست. بایستى نظارت خودش را بر کیفیّت اجرا، بر اجرایى شدن آن ادامه بدهد؛ حالا یا تا پایان کار، یا لااقل تا وقتى که این کار به جریان بیفتد و ببینند که دارد اجرا میشود. بنابراین اینجا هم مسئولیّت شورا در مورد ضمانت اجرا به‌نظر ما زیاد است.


تهاجم فرهنگی

 مسئله‌ى چهارمى که عرض میکنیم، مسئله‌ى تهاجم فرهنگى است. ما چند سال قبل از این بحث تهاجم فرهنگى را مطرح کردیم؛ بعضى‌ها اصل تهاجم را منکر شدند؛ گفتند چه تهاجمى؟ بعد یواش یواش دیدند که نه [فقط] ما میگوییم، خیلى از کشورهاى غیرغربى هم مسئله‌ى تهاجم فرهنگى را مطرح میکنند و میگویند غربى‌ها به ما تهاجم فرهنگى کردند؛ بعد دیدند که خود اروپایى‌ها هم میگویند آمریکا به ما تهاجم فرهنگى کرده! لابد دیده‌اید، خوانده‌اید که [گفتند] فیلمهاى آمریکایى، کتابهاى آمریکایى چه تهاجم فرهنگى‌اى به ما کرده‌اند و دارند فرهنگ ما را تحت تأثیر قرار میدهند. بعد بالاخره به برکت قبول دیگران، این حرف ما هم مورد قبول خیلى از کسانى که قبول نمیکردند قرار گرفت! تهاجم فرهنگى یک واقعیّتى است. صدها - حالا من که میگویم صدها، میشود گفت هزارها؛ منتها حالا بنده چون یک‌خرده در زمینه‌هاى آمارى دلم میخواهد احتیاط کنم، میگویم صدها - رسانه‌ى صوتى، تصویرى، اینترنتى، مکتوب در دنیا دارند کار میکنند با هدف ایران! با هدف ایران! نه اینکه دارند کار خودشان را میکنند. یک‌وقت هست که فرض کنید رادیوى فلان کشور یا تلویزیون فلان کشور یک کارى دارد براى خودش میکند؛ این نیست، اصلاً هدف اینجا است؛ با زبان فارسى [برنامه میسازند]؛ آن را با وقت استفاده‌ى فارسى‌زبان یا عنصر ایرانى تطبیق میکنند؛ مسائل ما را رصد میکنند و بر طبق آن مسائل، موضوعات و محتوا براى رسانه‌ى خودشان تهیّه میکنند؛ یعنى کاملاً واضح است که هدف اینجا است. خودشان هم میگویند، انکار هم نمیکنند. بنابراین تهاجم فرهنگى یک حقیقتى است که وجود دارد؛ میخواهند برروى ذهن ملّت ما و برروى رفتار ملّت ما - جوان، نوجوان، حتّى کودک - اثرگذارى کنند. این بازیهاى اینترنتى از جمله‌ى همین است؛ این اسباب‌بازى‌هایى که وارد کشور میشود از جمله‌ى همین است که من چقدر سر قضیّه‌ى تولید اسباب‌بازى داخلىِ معنى‌دار و جذّاب حرص خوردم با بعضى از مسئولین این کار که این کار را دنبال بکنند؛ البتّه بحمدالله ظاهراً اینجا یک تصمیمى در این زمینه گرفته شد، حالا ان‌شاءالله همان تصمیم را هم دنبال کنید که اجرایى بشود. خب، دوستان ما آمدند در یکى از دستگاه‌هاى فعّال و مسئول، عروسکهاى خوبى درست کردند؛ خوب هم بود؛ اوّل هم حسّاسیّت طرف مقابل را - یعنى مخالفین را، خارجى‌ها را - برانگیخت که اینها آمدند در مقابل باربى و مانند اینها، این [عروسکها] را درست کردند؛ ولى نگرفت. من به اینها گفتم که اشکال کار شما این است که شما آمدید به فلان نام، یک پسرى را، یک دخترى را آوردید در بازار، این عروسک شما را بچّه‌ى ما اصلاً نمى‌شناسد - ببینید، پیوست فرهنگى که میگوییم اینها است - خب، یک عروسک است فقط، در حالى که مرد عنکبوتى را بچّه‌ى ما میشناسد، بتمن را بچّه‌ى ما میشناسد. ده بیست فیلم درست کرده‌اند، این فیلم را آنجا دیده، بعد که میبیند همان عروسکى که در فیلم داشت کار میکرد، در مغازه هست، به پدر و مادرش میگوید این را براى من بخرید؛ عروسک را می‌شناسد؛ این پیوست فرهنگى [است‌]. شما بایستى این عروسک را که ساختید، در کنار ساخت عروسک، ده بیست فیلم کودک درست میکردید براى اینکه این عروسک معرّفى بشود پیش بچّه‌ها؛ بعد که معرّفى شد، آن‌وقت خودشان میخرند، [ولى‌] وقتى معرّفى نشد، بازار ندارد و ورشکست میشود؛ و ورشکست شد. یعنى یک چنین دقّتهایى را بایست کرد. به‌هرحال این تهاجم فرهنگى به این شکل یک واقعیّتى است.


سبک زندگى غربى در دل  کتابهاى آموزش زبان
کتابهاى آموزش زبان. خب میدانید، الان آموزش زبان انگلیسى - بالخصوص زبان انگلیسى، حالا زبانهاى دیگر خیلى خیلى کمتر - خیلى رواج پیدا کرده، آموزشگاه‌هاى فراوانى به‌وجود مى‌آورند. خب، مراکز آموزش هست؛ همه‌ى کتابهاى آموزش که خیلى هم با شیوه‌هاى جدید و خوبى این کتابهاى آموزش زبان انگلیسى تدوین شده، منتقل‌کننده‌ى سبک زندگى غربى است، سبک زندگى انگلیسى است. خب این بچّه‌ى ما، این نوجوان ما و جوان ما [که‌] این را میخواند، فقط زبان یاد نمیگیرد؛ حتّى ممکن است آن زبان یادش برود، امّا آنچه بیشتر در او اثر میگذارد آن تأثیر و انطباعى(۱۰) [است‌] که بر اثر خواندن این کتاب از سبک زندگى غربى در وجود او به‌وجود مى‌آید؛ این از بین نمى‌رود؛ این کارها را دارند میکنند.
 خب در مقابل اینها باید چه‌کار کرد؟ در مقابل اینها دو چیز لازم است: یکى کار، یکى ابتکار؛ این دو کار و این دو نقطه‌ى مهم را باید در نظر [داشت‌]؛ باید کار کنیم، کار هم باید کار ابتکارى باشد. البتّه در این مورد مسئولیّت صداوسیما خیلى سنگین است، مسئولیّت وزارت ارشاد خیلى سنگین است. من به جناب آقاى جنّتى(۱۱) هم به‌نظرم گفتم این را، یکى از کارهاى ما تولید کتاب است، ترجمه‌ى کتاب [است‌]. شما نگاه کنید ببینید در دنیا چه چیزهایى منتشر میشود که دانستن آن براى جوان ایرانى لازم است؛ ترجمه کنید، پول بدهید ترجمه کنند، کمااینکه دیگران دارند میکنند - من با کتاب زیاد انس دارم، کتاب زیاد میخوانم، در بازار نشر و مانند اینها از تازه‌هاى کتاب زیاد اطّلاع دارم - کارها دارد میشود؛ سرمایه‌دار میرود پول عالى میدهد به مترجم که فلان کتاب را ترجمه کن. من پرسیدم از یکى از همین حضرات که مترجم به شما مراجعه میکند یا شما به مترجم مراجعه میکنید؟ گفت نه، ما به مترجم مراجعه میکنیم؛ راست میگوید، مترجم پیدا میکنند براى اینکه ترجمه کند. خب این‌کار را شما هم باید بکنید؛ کتاب ترجمه کنید، کتاب تولید کنید، فیلم تولید کنید. ما امروز ظرفیّت ساخت فیلممان بحمدالله بالا است. من به آقاى دکتر روحانى - همین تازگى، چند وقت پیش - عرض کردم یک فیلمى را من دیدم؛ حقّاً و انصافاً از لحاظ اُسلوب و خوش‌ساختى و سبک کار شبیه فیلمهاى خوب هالیوود. این مهم است که ما الان این ظرفیّت را داریم در کشور [که‌] میتواند پیام‌رسانى کند، میتواند حرفهاى درست را منتقل بکند. فیلم هم چیز جذّابى است؛ سینما خیلى عنصر جذّابى است، رسانه‌ى فوق‌العاده‌اى است، یعنى واقعاً الان هیچ‌چیزى مثل سینما نیست از لحاظ اثرگذارى؛ خب روى این زمینه کار بکنید؛ کارهاى ابتکارى بکنید؛ اسباب‌بازى همین‌جور، بازىِ رایانه‌اى همین‌جور، عروسک همین‌جور، اینها چیزهایى است که لازم است. اسباب‌بازى رایج بچّه‌هاى ما شده تفنگ. خب بابا! آمریکایى‌ها که پدرجدّ ما در این کارند، الان پشیمانند، درآن درمانده‌اند که چه‌کار کنند. ما بچّه‌هاى خودمان را که اَلَک‌دولَک بازى میکردند که تحرّک داشت و خوب بود، گرگم‌به هوا بازى میکردند که کار بسیار خوبى بود و ورزش بود و بازى و سرگرمى بود، یا این چیزى که خط کشى میکنند و لىِ‌لىِ میکنند - بازىِ بچّه‌هاى ما اینها بود - آورده‌ایم نشانده‌ایم پاى اینترنت، نه تحرّک جسمى دارند، نه تحرّک روحى دارند، و ذهنشان تسخیر شده به وسیله‌ى طرف مقابل. خب بیایید بازى تولید کنید، بازى ترویج کنید، همین بازى‌هایى که بنده حالا اسم آوردم و ده‌تا از این قبیل بازى [که‌] بین بچّه‌هاى ما از قدیم معمول بوده را ترویج کنید؛ [این‌] یکى از کارها است، اینها را ترویج کنید. ما همه‌اش نباید نگاه کنیم ببینیم که غربى‌ها از چه‌جور بازى‌اى حمایت میکنند، ما هم از همان بازى حمایت بکنیم. خب حالا من نمیخواهم راجع به بعضى از این ورزشها چیزى بگویم، امّا خب ما خیلى کارهاى خوب داریم که مال ما است؛ من [قبلاً] گفتم،(۱۲) چوگان مال ما است، دیگران به اسم خودشان کردند؛(۱۳) [خب‌] این را ترویج کنید؛ ورزش باستانى یک ورزش زیبا و هنرى است، خب این را ترویج کنید؛ اینها را پیش ببرید و ترویج کنید که بچّه‌ها [سراغ اینها] بروند. بچّه‌هاى ما - نوه‌هاى بنده - اسم بازیکنان و ستاره‌هاى فوتبال دنیا را خیلى خوب بلدند، یکى یکى همین‌طور مکرّر اسم اینها را مى‌آورند؛ این طرفدار این است، آن طرفدار آن است، لباس نمیدانم فلان تیم فرنگى را این میپوشد، آن یکى لباس تیم دیگر را میپوشد، امّا اسم مثلاً فرض کنید که فلان دانشمند معاصر خودشان را نمى‌شناسند؛ اسم بیاورى نمى‌شناسند کیست؛ خب اینها بد است، اینها را ما بایستى واقعاً کار بکنیم.
 من عرض میکنم ما در برخورد با مسائل تهاجمى، پدیده را در اوّل ورود، حتّى قبل از ورود باید بشناسیم. فرض کنید یک چیزى، یک فکرى، یک روشى در دنیا دارد رایج میشود؛ پیدا است که این اینجا خواهد آمد - خب دنیا دنیاى ارتباطات است، دنیاى اتّصال و ارتباط است، نمیشود حصار کشید - قبل از آنکه بیاید، به فکر باشید که برخورد حکیمانه با این چیست. معناى این همیشه این نیست که ما آن را رد کنیم؛ نه، گاهى یک پدیده‌اى است که ما آن را میتوانیم قبول کنیم، گاهى پدیده‌اى است که میتوانیم اصلاح کنیم، گاهى پدیده‌اى است که میتوانیم یک ذیلى برایش تعریف کنیم که آن ذیل، مشکل آن را برطرف کند. دیر جنبیدن، دیر فهمیدن، دیر به فکر علاج افتادن، این اشکالات را دارد که بعد شما دچار مشکلاتى میشوید که نمیتوانید با آنها مواجه بشوید. پس من نمیگویم که فقط موضع دفاعى داشته باشیم - البتّه وقتى تهاجم هست، انسان باید دفاع کند؛ شکّى نیست - توصیه‌ى من فقط موضع دفاعى نیست؛ امّا موضع اثباتى، موضع تهاجمى، موضع حرکت صحیح باید داشته باشیم. به‌هرحال در مقابل فرهنگ مهاجم، بدترین کار، انفعال است؛ زشت‌ترین کار، انفعال است؛ خسارت‌بارترین کار، انفعال است. فرهنگ مهاجم نباید ما را منفعل بکند؛ حدّاکثر این است که بگوییم خیلى خب، ما در مقابل این نمیتوانیم یک حرکتى انجام بدهیم، امّا منفعل هم نمیشویم. منفعل شدن و پذیرفتن تهاجم دشمن، خطایى است که بایستى از آن پرهیز کرد.


مسئله‌ى علم در دانشگاه و در مراکز پژوهشى
  مسئله‌ى پنجم که من اینجا یادداشت کردم عرض بکنم، مسئله‌ى علم در دانشگاه و در مراکز پژوهشى است؛ که خب خوشبختانه دیدم آقاى دکتر روحانى به آن توجّه کردند. خیلى مهم است این مسئله‌ى علم. اوّلاً این پیشرفت علمى ما در این ده دوازده سال اخیر یک واقعیّت است؛ بعضى این را باور نکردند؛ بعضى حتّى این را انکار کردند. یک شخص عزیزى - که حالا بعضى از دوستانى که در جلسه هستند، توجّه دارند که من چه کسى را میگویم؛ نمیخواهم اسم بیاورم - همان اوائلى که این قضیّه‌ى هسته‌اى و سانتریفیوژ و این حرفها باب شده بود و مکرّر گفته میشد، در یک نامه‌اى به من نوشت که آقا، این حرفها دروغ است، باور نکنید - هم این را، هم گمان میکنم مسئله‌ى سلّولهاى بنیادى را؛ حالا الان درست یادم نیست، نامه‌ى او بین کاغذهاى ما هست - اینهایى که مى‌آیند به شما گزارش میدهند، [حرف‌] اینها را باور نکنید، اینها واقعیّت ندارد، اینها خلاف واقع است! خود این شخص هم آدم دانشمندى است، آدم مورد قبول و مورد اعتماد من است، بنده هم دوست دارم آن شخص را، امّا باور نمیکرد؛ البتّه ما باور کرده بودیم و الحمدلله روزبه‌روز هم این باور تأیید شد. بعد از چندین‌سال، چندى قبل اینجا یک جلسه‌اى بود که بعضى از دوستان این جلسه هم در آن حضور داشتند، همان شخص عزیز به من رو کرد و گفت که در دانشگاه‌هاى ما از این پیشرفتهایى که این جوانها دارند انجام میدهند استقبال نمیشود و شروع کرد شکایت از این طرف قضیّه که حالا جوانهاى ما دارند کارهاى زیادى انجام میدهند و استقبال نمیشود. من یادم آمد از آن حرفى که ایشان سالها پیش به من گفته بود که این پیشرفتها دروغ است. نه آقا، این پیشرفتها راست است؛ اینکه ما سیزده برابرِ متوسّط رشد جهانى، سرعت پیشرفت [علم‌] داشته‌ایم، راست است؛ این را دیگران گفتند، مخالفین ما گفتند. در بخشهاى مختلف، جوانهاى ما کارهاى بزرگى را بحمدالله توانستند انجام بدهند و کار کردند و پیش رفتند. توصیه‌ى من به وزیر محترم آموزش عالى و وزیر محترم بهداشت و درمان، بخصوص این است که نگذارید این چرخه‌ى حرکت کُند بشود. این را هرچه میتوانید توسعه بدهید و تسریع کنید و پیشرفت کنید.

دانشگاه محلّ جَوَلان گرایشهاى سیاسى‌ نشود/ ما میتوانیم تمدّن نوین اسلامى را برپا کنیم و دنیایى بسازیم که سرشار باشد از معنویّت و با کمک معنویّت و هدایت معنویّت راه برود
  یکى از چیزهایى که جلو این را میگیرد، سیاسى شدن دانشگاه‌ها است. این را توجّه کنند آقاى فرجى‌دانا(۱۴) و آقاى هاشمى؛(۱۵) نگذارید دانشگاه جولانگاه حرکتهاى سیاسى بشود. اینکه ما جوان را به‌عنوان یک موتور محرّک تحوّلات سیاسى بپذیریم، حرف من است. من یک‌وقتى این مطلب را گفتم، بعضى از همین آقایانى که حالا دَم از دانشگاه میزنند، من را ملامت کردند که شما این جوانها را به هَوس انداختید، به هیجان انداختید؛ نه، من اعتقاد دارم به این قضیّه؛ نسل جوان در هر جامعه، موتور حرکت تحوّلات اجتماعى و تحوّلات سیاسى است؛ بخصوص جوان دانشجو؛ طبیعتش این است. این حرف دیگرى است؛ این غیر از این است که ما دانشگاه را محلّ جَوَلان گرایشهاى سیاسى‌اى که بعضى‌شان مخالف با اصل نظامند یا مخالف با جهت‌گیرى‌هاى نظامند بکنیم. این را باید حتماً مراقبت کنید و جلوى آن را بگیرید. در این زمینه من این جمله را هم عرض بکنم؛ یک "میتوانیم"ای را ملّت ما گفته؛ نگذارید این "میتوانیم" تبدیل بشود به عکس آن. گفتند ما میتوانیم به قلّه‌هاى رفیع علمى برسیم؛ میتوانیم مرجع علمى جهان بشویم؛ میتوانیم خودمان را از حقارت علمى نجات بدهیم، که امروز نجات دادند و دشمنان ما، مخالفین ما دارند اعتراف میکنند که ایران به دانش دست یافته؛ نه فقط در زمینه‌ى هسته‌اى، در زمینه‌هاى دیگر هم همین را دارند میگویند و اعتراف میکنند. این "میتوانیم" را که در روح این جوانهاى ما دارد جَوَلان میکند، نگذارید از بین برود؛ شما هم بگویید میتوانیم و دنبال کنید این میتوانیم را. ما میتوانیم تمدّن نوین اسلامى را برپا کنیم و دنیایى بسازیم که سرشار باشد از معنویّت و با کمک معنویّت و هدایت معنویّت راه برود؛ این کارها را میتوانیم انجام بدهیم، که به توفیق الهى هم [این کار را] میکنیم.



زبان فارسى
  مطلب ششمى که من اینجا یادداشت کرده‌ام، مسئله‌ى زبان فارسى است؛ من خیلى نگران زبان فارسى‌ام؛ خیلى نگرانم. سالها پیش ما در این زمینه کار کردیم، اقدام کردیم، جمع کردیم کسانى را دُور هم بنشینند. من میبینم کار درستى در این زمینه انجام نمیگیرد و تهاجم به زبان زیاد است. همین‌طور دارند اصطلاحات خارجى [به‌کار میبرند]. ننگش میکند کسى که فلان تعبیر فرنگى را به کار نبرد و به جایش یک تعبیر فارسى یا عربى به کار ببرد؛ ننگشان میکند. این خیلى چیز بدى است؛ این جزو اجزاء فرهنگ عمومى است که باید با این مبارزه کرد. دوستان! زبان فارسى یک روزى از قسطنطنیّه‌ى آن روز، از استانبولِ آن روز، زبان علمى بوده تا شبه قارّه‌ى هند؛ اینکه عرض میکنم از روى اطّلاع است. در آستانه(۱۶) - مرکز حکومت عثمانى - زبان رسمى در یک برهه‌ى طولانى‌اى از زمان، زبان فارسى بوده. در شبه قارّه‌ى هند برجسته‌ترین شخصیّت‌ها با زبان فارسى حرف میزدند و انگلیس‌ها اوّلى که آمدند شبه قارّه‌ى هند، یکى از کارهایى که کردند این بود که زبان فارسى را متوقّف کنند؛ جلو زبان فارسى را با انواع حیَل و مکرهایى که مخصوص انگلیس‌ها است گرفتند. البتّه هنوز هم زبان فارسى آنجا رواج دارد و عاشق دارد؛ کسانى هستند در هند - که بنده رفته‌ام دیده‌ام، بعضى‌هایشان اینجا آمدند آنها را دیدیم - عاشق زبان فارسى‌اند؛ امّا ما در کانون زبان فارسى، داریم زبان فارسى را فراموش میکنیم؛ براى تحکیم آن، براى تعمیق آن، براى گسترش آن، براى جلوگیرى از دخیلهاى خارجى هیچ اقدامى نمیکنیم. یواش یواش [در] تعبیرات ما یک حرفهایى میزنند - هر روزى هم که میگذرد یک چیز جدیدى مى‌آید - ما هم نشنفته‌ایم. گاهى مى‌آیند یک کلمه‌اى میگویند، بنده میگویم معناى آن را نمیفهمم ، میگویم معناى آن چیست؟ معنا [که‌] میکنند، تازه ما اطّلاع پیدا میکنیم که این کلمه آمده؛ [این‌] یواش یواش کشانده شده به طبقات و توده‌ى مردم؛ این خطرناک است. اسم فارسى را با خطّ لاتین مینویسند! خب چرا؟ چه کسى میخواهد از این استفاده کند؟ آن کسى که زبانش فارسى است یا آن کسى که زبانش خارجى است؟ اسم فارسى با حروف لاتین! یا اسمهاى فرنگى روى محصولات تولید شده‌ى داخل ایران که براى من عکسهایش را و تصویرهایش را فرستادند! خب چه داعى داریم ما این کار را بکنیم؟ بله، یک‌وقت شما یک محصول صادراتى دارید، آنجا در کنار زبان فارسى - فارسى هم باید باشد البتّه؛ هرگز نبایستى از روى محصولات ما زبان فارسى برداشته بشود - البتّه زبان خارجى هم به آن کشورهایى که خواهد رفت، اگر زبان دیگرى دارند نوشته بشود، امّا محصولى در داخل تولید میشود، در داخل مصرف میشود، چه لزومى دارد؟ روى کیف بچّه‌هاى دبستانى چه لزومى دارد که یک تعبیر فرنگى نوشته بشود؟ روى اسباب بازى‌ها همین‌جور؛ من واقعاً حیرت میکنم. این جزو چیزهایى است که شما خیلى درباره‌اش مسئولیّت دارید. البتّه من مثالهایى در ذهن دارم براى این استعمال زبان فارسى که نمیخواهم دیگر حالا آنها را عرض کنم؛ نام شرکت، نام محصول، نام مغازه! و از این قبیل همین‌طور مکرّر تعبیرات فرنگى و بخصوص انگلیسى؛ من از این احساس خطر میکنم و لازم است که حضرات و شوراى عالى انقلاب فرهنگى نسبت به این مسئله بجد دنبال کنند و دولت به طور جدّى مواجه بشود با این مسئله. حالا معناى مواجهه این نیست که فوراً فردا مثلاً با یک شیوه‌ى تندى یا شیوه‌ى خشنى برخورد کنند، [مواجه بشوید] امّا حکمت‌آمیز؛ ببینید چکار میتوانید بکنید که جلو این را بگیرید؛ این هم یک مسئله.



مسئله‌ى علوم انسانى
  مسئله‌ى علوم انسانى هم مسئله‌ى دیگرى است که خیلى مهم است. البتّه آقاى دکتر حدّاد - مثل اینکه نیستند امروز اینجا - یک گزارش مفصّل و خوبى به من دادند در مورد کارهایى که در زمینه‌ى علوم انسانى در هیئتى که ایشان مسئول آن هستند انجام گرفته،(۱۷) که خب بعضى از دوستان هم از نداشتنِ خروجى این کار گله‌مندند و شکایت میکنند، که اینها در جلسه‌ى شورا باید مطرح بشود. به نظر بنده اساسى‌ترین کار هم این است که مبناى علمى و فلسفىِ تحوّل علوم انسانى باید تدوین بشود؛ این کار اساسى و کار اوّلى است که بایستى انجام بگیرد. این هم این مسئله.


مسئله‌ى آسیبهاى اجتماعى و علل فرهنگى آن
  و مسئله‌ى آخر هم، مسئله‌ى آسیبهاى اجتماعى و علل فرهنگى آن است؛ که من اشاره کردم به مسئله‌ى طلاق، مسئله‌ى موادّ مخدّر، فسادهاى مالى، مسئله‌ى جنایت. خب یکى از همین تأثیرات تهاجم فرهنگى دشمنان، افزایش سرقت مسلّحانه از بانکهااست؛ این را اوّل ما در فیلمها دیدیم - قابل توجّه جناب آقاى ضرغامى -(۱۸) که حمله میکنند؛ حالا عین همان قضایا، اینجا دارد اتّفاق مى‌افتد؛ خب یاد میگیرند دیگر. ما باید این را بدانیم چه‌کار داریم میکنیم. یعنى واقعاً این آسیبها را بفهمیم. [همین طور] مسئله‌ى جمعیّت. یکى از خطراتى که وقتى انسان درست به عمق آن فکر میکند، تن او میلرزد، این مسئله‌ى جمعیّت است؛ که من به آقاى دکتر هاشمى(۱۹) هم به‌نظرم یک جمله‌ى کوتاهى گفتم، با آقاى دکتر روحانى هم مفصّل صحبت کردیم؛ مسئله‌ى جمعیّت را جدّى بگیرید؛ جمعیّت جوان کشور دارد کاهش پیدا میکند. یک جایى خواهیم رسید که دیگر قابل علاج نیست. یعنى مسئله‌ى جمعیّت از آن مسائلى نیست که بگوییم حالا ده سال دیگر فکر میکنیم؛ نه، اگر چند سال بگذرد، وقتى نسلها پیر شدند، دیگر قابل علاج نیست. ان‌شاءالله که موفّق و مؤیّد باشید، خدا همه‌تان را محفوظ بدارد، باقى بدارد و این عرایضى که ما کردیم، ان‌شاءالله مورد توجّه باشد.
 یاد کنیم از مرحوم آقاى دکتر حبیبى که جلسه‌ى قبلى که اینجا ما دُور هم جمع شدیم، آقاى دکتر حبیبى - با اینکه کسالت داشتند و مریض بودند - شرکت کردند که من از ایشان تشکّر کردم. خدا ان‌شاءالله شماها را محفوظ بدارد؛ و قدر این فضلا و نخبگانى که در اینجا هستند و نیروهاى جوانى هم که در جمع شما هستند که واقعاً وجودشان خیلى مغتنم است و بحمدالله از نشاط جوانى و نیروى جوانى و ابتکار جوانى برخوردارند، بایستى خیلى بدانید.
والسّلام و علیکم و رحمةالله‌
 
۱) خانم کبرى‌ خزعلى‌
۲) اشاره‌ى رئیس جمهور به تأکید رهبر انقلاب اسلامی براى تهیّه‌ى پیوست فرهنگى براى طرحهاى مهم.
۳) از جمله، ابلاغ سیاستهاى کلّى برنامه پنجم توسعه در چهارچوب سند چشم‌انداز (۱۳۸۷/۱۰/۲۱)
۴) اشاره‌ى رئیس جمهور به نیاز شورا به داشتن بخش پایش و نظارت در امر فرهنگ.
۵) ابلاغ سیاستهاى کلّى اصل ۴۴ قانون اساسى (۱۳۸۴/۳/۲)
۶) از جمله ۱۳۶۲/۵/۲۸
۷) اشاره‌ى رئیس جمهور به لزوم مشارکت مردم در مسأله‌ى فرهنگ.
۸) کنایه از سؤال و جواب‌
۹) نامه‌ى امام خمینى(ره) به رئیس شوراى عالى انقلاب فرهنگى درباره‌ى اجراى مصوّبات آن شورا (۱۳۶۳/۱۲/۶)
۱۰) اثرپذیرى‌
۱۱) وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامى‌
۱۲) از جمله ۱۳۷۵/۱۰/۸
۱۳) اشاره به ثبت ورزش چوگان در آذرماه سال جارى در کمیته‌ی میراث ناملموس سازمان یونسکو به نام کشور جمهورى آذربایجان.
۱۴) وزیر علوم، تحقیقات و فنّاورى‌
۱۵) وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکى‌
۱۶) لقب شهر استانبول در زمان عثمانى‌
۱۷) شوراى تحوّل و ارتقاى علوم انسانى، در تاریخ ۱۳۸۸/۷/۲۱ تحت نظارت شوراى عالى انقلاب فرهنگى تأسیس شد.
۱۸) رئیس سازمان صدا و سیما در دیدار حضور داشت.
۱۹) وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکى‌
  • tavalod.blog.ir

آقای هاشمی در ادامه داستان جالبی از ترجمه کتاب سرگذشت فلسطین تعریف می کند. از دهه 40 می گوید و از خفقان ساواک و از انتشار کتابی درباره فلسطین. کتابی که نویسنده اش سفیر اردن بود و مترجمش سرباز فراری!. کتابی که 5 تومان پیش فروش شد و 7 تومان فروش رفت. کتابی که هم امام(ره) خواندنش را به علماء توصیه کردند و هم دکتر مصدق چکی در حمایتش فرستاد. آقای هاشمی بعد از این روایت تاریخی گلایه ای هم از برخی کارهای بی منطق و افراطی و شعاری این سالها می کند که نانش به اسرائیل رسید و دودش به چشم فلسطینی ها رفت. تعبیر آقای هاشمی درباره انکار هولوکاست جالب است. می گوید انکار هولوکاست و توجیه ظلم هیتلر، برای صهیونیست ها،  مثل این بود که به آدم کوری دو تا چشم بینا هدیه بدهند.این تعبیر خیلی هم بیراهه نیست چرا که نویسنده فیگارو (مارک هنری) همین چند وقت پیش و بعد از حضور آقای روحانی در نیویورک بود که نوشت: اسرائیل تازه بعد از رفتن احمدی نژاد فهمید چه کسی رفته!.

آقای هاشمی خیلی تأکید دارد که حساب یهودی ها و صهیونیستهای اشغالگر را از هم جدا کند. خاطره ای قدیمی هم از  یک شهروند یهودی ساکن رفسنجان تعریف می کند که هم در کمال دوستی با مردم زندگی می کرد و هم داروی درمان مسلمانان را می داد. آقای هاشمی از توصیه های قرآنی ارتباط با اهل کتاب می گوید. این گستردگی اندیشه قرآنی هاشمی به قول آیت الله معرفت(ره) ریشه در عمق نگاه قرآنی او دارد. نگاهی که در آن نه تنها بهشت فقط جای شیعیان نیست بلکه سایر مسلمانان و سایر ادیان را هم به شرط عمل به دین خود شامل می شود. بزرگترین فاصله هاشمی و افراطی ها از همین نگاه قرآنی نشأت گرفته. یکی فراخ و روشن و جاذب ، دیگری تنگ و تاریک و دافع.

منبع: پایگاه اطلاع رسانی هاشمی


حتماً بخوانید:

+ دیدگاه امام خامنه ای و روحانی درباره هولوکاست

  • tavalod.blog.ir

بسم الله الرحمن الرحیم

تولید میهن

در قسمت در باره ما این سایت آمده:

این پایگاه توسط جمعی از دانشجویان با هدف معرفی محصولات با کیفیت ایرانی و جایگزین مشابه خارجی راه اندازی شده است. در مسیر جهاد اقتصادی و حمایت از تولید ملی، از گزارشهای مردمی شما نیز استقبال می شود.
باشد که در این راه بتوانیم رضای خالق را کسب کرده و خدمت به مخلوق را پیشه خود سازیم.

به هر حال ما از این کارشان استقبال می کنیم، کار زیبایی انجام داده اند.


مطلب خودکار ایرانی را از آن سایت در اینجا می آورم:


خودکار پاپکو

 

این خودکار قبلا در این پستمعرفی شده. خیلی روان می نویسد و جوهر هم پس نمی دهد. فقط درب آن پس از باز کردن خوب روی پشت خودکار باقی نمی ماند که نماینده پاپکو می‌گفت در طرح جدید این مشکل را حل کرده‌اند. قیمت آن هم مناسب است و از قیمت خودکارها خارجی هم رده کمتر است. از نمایندگی می‌توانید در تعداد کم با قیمت مصرف کننده ۳۵۰ تومان بخرید. البته عمده آن تخفیف دارد.

 

 

 

خودکار استایلیش

 

استایلیش که متعلق به کارخانه پارس مداد است سه نوع خودکار دارد که ظاهرشان تفاوتهایی جزئی دارد، البته میزان ریز یا درشت بودن نوکشان هم فرق دارد.

 

X5 با نوک ۰٫۷ میلیمتری

 

X3 با نوک ؟

 

                                                                     

 

LX با نوک ۱ میلیمتری

 

 

 

 

استایلیش دو نوع خودکار ساده تر ( و احتمالا قدیمی تر ) هم دارد که عکس آنها را نمی توانم بگذارم و لینک آن در فروشگاه رفاه را می دهم.

اولی شبیه خودکار های استابیلو است :

 

http://tehran.refah.ir/thumb?src=/files/list/ab63ee5e9ed397e545a0a72ab20a022e.jpg&w=240&h=240

 

با قیمت مصرف کننده ۱۴۵ تومان

مدل خوشنویس :

 

http://tehran.refah.ir/thumb?src=/files/list/f2c1c21993894e03ee5224c20e699612.jpg&w=240&h=240

 

که قیمت آن موجود نبود. احتمالا دیگر تولید نمی شود.

اطلاعات کارخانه پارس مداد برای سفارش دادن در تعداد :

آدرس : ایران – یزد – کیلومتر ۲ جاده فرودگاه

 

کد پستی: ۸۹۱۷۸۸۴۹۳۸

 

تلفن+۹۸ ۳۵۱ ۷۲۱۱۳۱۱ :

دورنگار: ۷۲۱۱۳۱۸ ۳۵۱ ۹۸+

کاربرانی هم که نظر گذاشته بودن از این خودکار راضی بودن، من هم یکی خریدم تا حالا که خوب بوده.
امیدوارم شما هم استفاده کنید.



  • tavalod.blog.ir

بسم الله الرحمن الرحیم   
راضیه خانم عزیز سلام علیکم


نامه سرشار از پاکی، صداقت، ایمان، لطف و امید شما را زیارت کردم و خداوند بزرگ را بخاطر وجود شما و همه انسانهای هوشمند، صبور، عالم و وفادار سپاسگزارم.
عشق و علاقه مومنان به یکدیگر ریشه در لطف الهی دارد و واسطه آن، وجود بی مثال و نازنین تجلی عشق الهی به مخلوقات یعنی امام عصر علیه السلام است.
لازمه حرکت متعالی و سیر در صراط مستقیم الهی ، ثبات قدم و ایستادگی بر اصول و مفاهیم و ارزشهای اساسی و صد البته صبوری و تحمل است.
جهان با سرعت باورنکردنی در حال تعالی وآماده شدن برای دعوت و پذیرش حقیقت هستی و تجلی اعظم خداوند، انسان کامل و پیام آور همه خوبیها و زیباییها- در راس آنها توحید وعدالت و علم وعشق- است.
امام خود هم راه و هم راهنما وهم معیار و هم قله وهم یاور و دستگیر انسانهاست. در واقع برای رسیدن به خدا، راه امام است و قله نیز امام است چراکه در اوج است.
خدا را سپاس که انسانها به سرعت جهانی میشوند. اندیشه ها جهانی، افق نگاهها جهانی و ارزشهای مشترک و فطری انسانها به مطالبه عمومی و جهانی ملتها تبدیل میشود.
امید است که با رسیدن کاروان بشری به شایستگی حکومت جهانی عدالت و توحید و عشق، عصاره همه خوبیها ظاهر شود وبا حضور او همه آرزوهای الهی و فطری و تاریخی انسانها محقق گردد.
ظلم و تبعیض و تحقیر و فقر و اندوه جای خود را به کرامت و محبت و زیبایی و عدالت بدهد و جهانی انسانی جایگزین وضع فعلی گردد.
کاروان توحید در پیچ های آخر و نزدیک به میعادگاه و موعود است. ذات حق پیروز و ذات باطل شکست است. حق در هر حال پیروز است حتی اگر در خاک کربلا و زیر سم اسبان قطعه قطعه شود و یا به اسارت برود. وقتی قرار است حق پایدار و ارزشها مستقر گردد و مکتب پیروز شود، پافشاری بر حق عین پیروزی است. آیا کسی شک دارد که در کربلا پیروز قطعی امام حسین(ع) و یاران وفادارش بودند و هستند و شکست خوردگان قطعی، جبهه یزید و پیروانش بودند و هستند؟ باید تلاش کرد تا در مسیر باشیم.
خدا را سپاسگزارم که ملت بزرگ ایران در مسیر الهی خود ثابت قدم است و دشمنان قسم خورده حق و عدل در سراشیبی سقوط قرار دارند.
عزیز ارجمند
از اینکه این کوچک را مورد لطف قرار داده اید ممنونم. کوچکترینم و کاری نکرده ام و همواره خود را بدهکار انقلاب، امام(ع)، ملت و بویژه شهدا و ایثارگران میدانم و از خداوند میخواهم که هم چنان مورد عنایت مولا ودر زمره عاشقان و کمترین سربازان او باشم.
از خداوند عزیز یگانه برای شما و خانواده محترم سلامتی، عزت، ایمان کامل، سربازی مولا، موفقیت در تمام عرصه ها و همه خوبیها و لطف و رحمت الهی را مسئلت دارم.
امیدوارم در روز موعود همه با هم و در کنار هم ودر خدمت آن سرور بی همتا باشیم. خداوند یار و نگهدار شما باشد.

احمدی نژاد



  • tavalod.blog.ir
مشاور ارشد رییس جمهور در واکنش به درخواست احمدی‌نژاد برای مناظره با رییس جمهور گفت: از دستاوردهای دولت تدبیر وامید این است که مردم مشاهده می‌کنند که بیش و پیش از آنکه دولت فرصت داشته باشد از طریق رسانه ملی و سایر رسانه‌ها مطالب و واقعیت را بیان کند، دیگران در لباس نقد از همه ابزارهای در اختیار خود برای انحراف افکار عمومی استفاده می‌کنند.
 محمدرضا صادق در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، درباره این‌که آیا نامه محمود احمدی‌نژاد به رییس جمهور مبنی بر دعوت وی برای مناظره را مشاهده کردید گفت: من ساعتی پیش از طریق رسانه‌ها در جریان این نامه قرار گرفتم.

وی همچنین درباره بخشی از این نامه که در آن احمدی‌نژاد خطاب به رییس جمهور عنوان کرده بود برای روشن شدن حقایق ناب مناظره با وی برگزار کند گفت: متاسفانه حقیقت ناب دشواری‌ها و شرایطی است که تاهنگام روی کار آمدن دولت تدبیر و امید مردم با آنها مواجه بودند و مدیریت اجرایی هشت سال گذشته چه در محکمه و چه در نزد افکار عمومی باید نسبت به آنها پاسخگو باشد.

صادق همچنین در ارزیابی خود از انتشار این نامه در رسانه‌ها تصریح کرد: انتشار این نامه از این طریق به جز زمینه سازی برای فاصله گرفتن از واقعیت‌ها معنی دیگری نمی تواند داشته باشد و نمی‌توان این شیوه را پاسخگویی محسوب کرد.

وی خاطر نشان کرد: به نظر من اگر قرار است پاسخی دقیق و مبتنی بر ادله صحیح ارائه شود، خوب است و دولت تدبیر و امید هم از آن استقبال می کند، اما مرور عملکرد هشت سال گذشته دستگاه اجرایی در ارایه انواع و اقسام آمارها وگزارش‌ها که با واقعیت فاصله داشت از انواع تریبون هایی که دولت از آن برخوردار بود، نشان می‌دهد که چنین اتفاقی رخ نخواهد داد.

مشاور ارشد رییس جمهور با یادآوری این‌که امروز مردم عملکرد دستگاه اجرایی در هشت ساله گذشته را در واقعیت‌های موجود در جامعه مشاهده می‌کنند، گفت:‌آنچه رییس جمهور در تبیین واقعیت‌های وضعیت کشور در گزارش 100 روزه دولت تدبیر و امید ارائه کرد، گوشه‌ای از واقعیات بود و این در حالی است که در هشت ساله گذشته فرصتی به کسی داده نمی‌شد، تا حتی نسبت به مطالبی که علیه ‌آنها مطرح می‌شد، توضیحی ارایه دهند.

صادق یادآور شد: از دستاوردهای دولت تدبیر وامید این است که مردم مشاهده می‌کنند که بیش و پیش از آنکه دولت فرصت داشته باشد از طریق رسانه ملی و سایر رسانه‌ها مطالب و واقعیت را بیان کند، دیگران در لباس نقد از همه ابزارهای در اختیار خود برای انحراف افکار عمومی استفاده می‌کنند.

شرط مناظره آن است که رئیس دولت دهم راستگویی را رعایت کند

از سوی دیگر اکبر ترکان مشاور عالی رئیس جمهور درباره دعوت محمود احمدی‌نژاد از حسن روحانی برای برگزاری یک مناظره دو نفره، گفت: از مناظره استقبال می‌کنیم اما شرط مناظره آن است که رئیس دولت دهم شرط راستگویی را رعایت کند.
اکبر ترکان در گفتگو با مهر با بیان اینکه اطلاعی از ارسال نامه محمود احمدی نژاد رئیس جمهور سابق به حسن روحانی رئیس جمهور برای برگزاری مناظره ندارم، گفت: به هر حال دولت یازدهم از مناظره و پاسخگویی محمود احمدی نژاد نسبت به عملکرد خود استقبال می کند اما شرط این مناظره آن است که رئیس دولت دهم راستگو باشد.

مشاور عالی رئیس جمهور افزود: حسن روحانی و محمود احمدی نژاد در یک سطح قرار ندارند که بخواهند با هم مناظره کنند اما به هر حال، ما از پاسخگویی رئیس دولت دهم استقبال می کنیم.


ترکان: شخصا حاضر به مناظره با احمدی‌نژاد هستم

اکبر ترکان مشاور عالی رئیس‌جمهور در گفت‌وگو با خبرنگار حوزه دولت خبرگزاری فارس، با اشاره به دعوت رئیس‌جمهور سابق از حسن روحانی برای مناظره با بیان اینکه آقای احمدی‌نژاد همطراز آقای روحانی نیست، اعلام کرد: تلاش می‌کنیم فردی را از دولت یازدهم که به لحاظ اعتبار علمی و اجتماعی هم رتبه آقای احمدی‌نژاد باشد،برای این مناظره دعوت کنیم.

وی با اشاره به مناظره‌های جنجالی سال 88 و تأکید بر این مطلب که در آن مناظره‌ها دولت‌های قبلی فرصت پاسخگویی به اتهامات مطرح شده را نداشتند اظهار داشت: علی‌رغم اینکه به این دعوت خوشبین نیستم و پیش از همه چیز باید راستگویی آقای احمدی‌نژاد برای من مسجل شود، برای این مناظره در فضای آماری اعلام آمادگی‌ می‌کنم.

ترکان در پاسخ به این سؤال که با توجه به شعار دولت یازدهم به عنوان دولت «راستگویان و درستکاران» احساس نمی‌شود که تقاضای راستگویی نوعی توهین به رئیس‌جمهور سابق تلقی شود، گفت: آقای احمدی‌نژاد در ارائه آمار در روزهای انتهایی دولت خود به نوعی سیاسی کاری انجام داد، کسانی که گزارش صد روزه دولت یازدهم را تهیه کرده‌اند همان افراد منصوب آقای احمدی‌نژاد هستند، رئیس مرکز آمار ایران، مسئول خزانه کل کشور، مسئولین تولید حساب‌های ملی در بانک مرکزی در دولت جدید هیچ تغییری نکرده‌اند،  سیاسی‌کاری اشخاص و عدم صداقت آنها سبب تصور می‌شود، رئیس‌جمهور سابق در گزارشات چند ماه پایانی دولت خود اطلاعات صحیحی به مردم نداد.

ترکان با بیان اینکه احمدی‌نژاد دیگر رئیس‌جمهور نیست اظهار داشت: پیشنهاد می‌کنم رؤسای سابق جمهوری با یکدیگر مناظره کنند. 

«برادرانه به آقای احمدی‌نژاد پیشنهاد می‌کنم که از پیشگاه ملت معذرت‌خواهی و از پیشگاه خدا طلب مغفرت کند زیرا خسارت‌های فراوانی به کشور در حوزه اقتصاد، سیاست و اعتماد مردم به دولت وارد کرده است».

ترکان با طرح این ادعا که مزاج احمدی‌نژاد با فضای آرام سازگاری ندارد، گفت: مدتی است که کشور آرام است و ما شاهد رفتارهای منطقی در همه عرصه‌های حکومتی هستیم و این وضعیت مورد پسند احمد‌ی‌نژاد نیست.

وی با اعلام بی‌اطلاعی از اینکه این دعوت به رؤیت شخص حسن روحانی رسیده است، گفت: من نه به عنوان نماینده دولت بلکه به عنوان شخص «اکبر ترکان»‌ حاضر به مناظره با احمدی‌نژاد هستم.

به گزارش نکات پرس،
  • tavalod.blog.ir
 بعد از بی‌جواب ماندن دعوت به مناظره وزیر اقتصاد دولت محمود احمدی‌نژاد، رسانه‌های دولتی و متعلق به اردوگاه کارگزاران و دوم خرداد که از همراهی‌گاه و بی‌گاه اصولگرایان و صدا وسیما نیز بهره می‌برند، نه تنها دست از تخریب عملکرد هشت ساله و سیاه نمایی شرایط کشور برنداشتند بلکه موج جدیدی از تخریب و سیاه نمایی را به بهانه ارائه گزارش ۱۰۰ روزه آغاز کردند.
حسن روحانی در روز ارائه گزارش ۱۰۰ روزه که تا پیش از انتخابات وعده حل تمام مشکلات در این مدت را داده بود و بعد از پیروزی شکننده در انتخابات وعده خود را به ارائه گزارش تغییر داد، در لحظه ارائه گزارش نیز تمام تلاش خود را به کار گرفت تا تمام دستاوردهای دولت نهم و دهم را نه تنها به حساب نیاورد بلکه حتی نقاط مثبت کارنامه دولت نهم و دهم را که بار‌ها از سوی مردم و مقام معظم رهبری مورد تقدیر قرار گرفته است را نیز به عنوان موارد منفی یاد کند!
 

ساه نمایی آقا ی رئیس جمهور

البته در کنار رئیس جمهور سایر دولت مردان نیز تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا با فضا سازی رسانه‌ای و تخریب احمدی‌نژاد و دولت وی ذهن مردم را با فضا سازی رسانه‌ای خود مخدوش کنند.

البته احمدی‌نژاد در این بین تنها سکوت پیشه کرد تا اینکه در ۱۲ آذر ۹۲ احمدی‌نژاد در نامه‌ای به حسن روحانی نوشت:

جناب حجت‌الاسلام والمسلمین آقای حسن روحانی

رئیس‌محترم جمهوری اسلامی ایران

سلام علیکم

با آرزوی موفقیت برای جنابعالی و خدمتگزاران دلسوز در سراسر کشور، با آنکه اینجانب - حتی پس از شنیدن گزارش چند روز گذشته شما که بر «پایه» «انتساب عناوین غیرمنصفانه و بی‌پایه» به دولت‌های نهم و دهم شکل گرفته بود- به اقتضای مصالح کشور، بنا بر سکوت داشته و دارم، لکن به احترام تقاضاهای بی‌شمار گروه‌های مختلف مردم و از جمله صاحب‌نظران سیاسی و اقتصادی‌، لازم دیدم که از جنابعالی دعوت نمایم تا در فضایی کاملاً دوستانه و صمیمی، در مناظره‌ای صریح، اصولی و روشنگر در منظر افکار عمومی، ابهامات و حقایق ناب را آنطور که هست، مورد تصدیق و تاکید قرار دهیم تا از فرصت برداشتن گام‌های بلند و استوار در مسیر روبه جلوی کشور دریغ نشود.

اینجانب با تاکید مجدد بر لزوم تحکیم‌ دوستی‌ها و حفظ وحدت و همدلی به ویژه در شرایط کنونی، این روشنگری را از جهت پاسداشت تلاش‌های گسترده، صادقانه و کم‌نظیر همکاران و کارکنان دولت در سراسر کشور و نیز قشر وسیعی از فعالان عرصه خدمت در بخش خصوصی، وظیفه خود می‌دانم، چرا که بار مسئولیت پیشرفت آتی ایران عزیز عمدتا و همچنان بر دوش این عزیزان خواهد بود. بدیهی است که جفا بر این خیل عظیم می‌تواند خسارات جبران‌ناپذیری را متوجه کشور نماید.

خدا را شاهد می‌گیرم که این دعوت نه بر اساس یک حس شخصی، بلکه بر مبنای احساس تکلیف دینی و ملی صورت می‌گیرد. وگرنه اینجانب و همکارانم در طول ۸ سال مسئولیت خود، زمانی که در عین تحمل بار سنگین خدمات کم‌سابقه در جای‌جای میهن اسلامی به موازات دشمنی‌های بیگانگان، حجم کم‌نظیر ناملایمات و بی‌مهری‌های برخی در داخل را به عشق ملت بزرگ ایران به جان پذیرفتیم، امتحان خود را به نیکی پس داده‌ایم..

همچنین در انتخابات اخیر ریاست‌جمهوری در شرایطی که دولت دهم در فقدان نماینده‌ای از خود در رقابت‌ انتخاباتی و ما لا پاسخگویی- آماج حجم سنگین و گسترده‌ای از اتهامات و انتقادات ناروا بود- به خوبی و شایستگی به وظیفه شرعی و قانونی خود در صاینت از آرا مردم عمل کرد و با برگزاری انتخاباتی قانونی و سالم، ظرفیت بالای خود را به ظهور رساند. علاوه بر ضرورت حمایت و دفاع از تلاش‌های شبانه‌روزی نیروهای مخلص و سخت‌کوش کشور در همه حوزه‌ها و قوه‌ها، چیزی که موجب مزید نگرانی شده این است که نادیده انگاشتن ظرفیت‌ها و توانمندی‌ها و داشتن برآوردهای ناصحیح و آمارهای نادرست از وضعیت کشور چه بسا به تصمیم‌سازی‌های ناصواب در عرصه سیاسی و اقتصادی داخلی و بین‌المللی و تضعیف امید و نشاط ملی بینجامد.

از این رو با تاکید مجدد بر این دعوت به عنوان قطره‌ای از اقیانوس ملت ایران، آمادگی دارم که همه توان و تجربه خود را برای تسهیل و پیشبرد امور در خدمت دولت قرار دهم..

خادم ملت ایران

محمود احمدی‌نژاد

حال گویا توپ در زمین حسن روحانی و یارانش است، محمود احمدی‌نژاد در عین ادب و احترام رئیس جمهور را به مناظره فراخوانده تا ادعای خود را اثبات کند، این در حالی است که مردان روحانی که گویا از این دعوت به منظره دستپاچه شدند در رویکردی جدید به جای رد یا قبول این دعوت شروع به توهین و هتاکی علیه رئیس جمهور سابق کشور کردند.
 

مناظره احمدی نژاد و روحانی

ترکان، احمدی‌نژاد را به دروغ گویی متهم کرد و گفت: شرط مناظره آن است که رئیس دولت دهم راستگویی را رعایت کند!

صادق نیز مدعی شد: در هشت ساله گذشته فرصتی به کسی داده نمی‌شد...

حالا باید منتظر بود و دید آیا روحانی و دولتمردانش توان اثبات ادعای خود را دارند یا اینکه آنان حاضر به پذیرفتن رسیک به محک خوردن ادعا‌هایشان نیستند.

نکات پرس در این مسیر می‌کوشد تا ضمن حفظ احترام و در چارچوب قوانین نظام مقدس جمهوری اسلامی بستر آزاد اندیشی را در این رابطه بگشاید.

از همین رو نظرات این پست بدون در نظر گرفتن سلایق سیاسی به شرط حفظ ادب و قانون بدون سانسور منتشر خواهد شد.

لازم به تذکر است که مخاطبین محترم که قصد مباحثه در این پست را دارند به شرایط زیر دقت کنند:

۱: هر گونه توهین و فحاشی حذف خواهد شد

۲: در صورت ارائه آمار بکوشید مستند و با ارئه سند نظر خود را ثبت کنید.

۳: قوانین مطبوعات را در ثبت نظر لحاظ کنید.

۴: در ثبت نظرات تنها با یک اسم نظر ثبت کنید چراکه ثبت نظرات با اسامی مختلف بی‌اخلاقی رسانه‌ای محسوب می‌شود.

۵: نظرات تنها به زبان فارسی منتشر می شوند

به گزارش نکات پرس

  • tavalod.blog.ir
  • tavalod.blog.ir

بسم الله الرحمن الرحیم

زندگى امیرالمؤمنین، زندگىِ یک مسلمان کامل و یک انسانِ تراز عالى به شمار میرود؛ الگو، امیرالمؤمنین است. دوره‌ى زندگى امیرالمؤمنین، کودکى و نوجوانى او، در آغوش پیغمبر و تحت تربیت پیغمبر بوده است و اصلاً در دامان پیغمبر رشد پیدا کرده و با تربیت او تربیت شده است. در دوران اول جوانى و نوجوانى، مسئله‌ى بعثت و حوادث دشوارى که با بعثت پیغمبر، براى آن بزرگوار پیش آمد و امیرالمؤمنین دائم متصل به پیغمبر بود و همه‌ى این حوادث را امیرالمؤمنین تجربه کرد. از اول بعثت تا آن روزى که بعثت و رسالت اعلام شد، حمله‌ها و سختیها شروع شد. خودِ امیرالمؤمنین میفرماید: «لقد کنت اتّبعه اتّباع الفصیل اثر امه»؛ مثل برّه‌اى که دنبال مادرش حرکت میکند، دائم متصل به رسول خدا بودم. «یرفع لى فى کلّ یوم من اخلاقه علما و یأمرنى بالاقتداء به»؛ هر روز، با عمل و اخلاق خود، یک درس و دانش جدیدى به من مى‌آموخت و از من میخواست که به آن عمل کنم. پیغمبر این شخصیت والا و ملکوتى را تربیت میکرد و میساخت. «و لقد کان یجاور فى کل سنة بحراء»؛ هر سال مدتى را در غار حراء میگذرانید. «فأراه و لایراه غیرى»؛ من میرفتم او را میدیدم؛ هیچ کس غیر از من به سراغ او نمیرفت و او را نمیدید. «و لم یجمع بیت واحد یومئذ فى الاسلام غیر رسول‌اللَّه(صلّى‌اللَّه علیه و آله) و خدیجة و انا ثالثهما»؛ تنها خانه‌اى که اهل آن، مسلمان بودند، خانه‌ى ما بود؛ پیغمبر بود، خدیجه بود و من. «ارى نور الوحى و الرّسالة و اشمّ ریح النّبوة»؛ نور پیغمبرى را میدیدم؛ عطر دلپذیر نبوت را استشمام میکردم. امیرالمؤمنین این چنین پرورش پیدا کرد.

آن وقت قضایاى بعثت و سختیها پیش آمد؛ آن روزى که پیغمبر خدا و مسلمانها را از مکه بیرون کردند و آنها مجبور شدند به شعب ابى‌طالب - آن درّه و شکاف کوه که متعلق به ابى‌طالب بود؛ جاى بى‌آب و علف - پناه ببرند، امیرالمؤمنین هفده سالش بود. جوان هفده ساله وارد شعب ابى‌طالب شد و بیست ساله بودند که با آن روش معجزآسا بیرون آمدند. وقتى پیغمبر به طائف رفتند تا شاید بتوانند در آنجا اثرى بگذارند - که ده روز در طائف ماندند - امیرالمؤمنین همراه پیغمبر بود؛ که آنجا اشراف و ثروتمندان طائف فهمیدند که پیغمبر اکرم به طائف آمده است، غلامان و نوکران و مردم کوچه و بازار را تحریک کردند و آنها به پیغمبر سنگ زدند؛ آنجا امیرالمؤمنین ایستاد و از پیغمبر دفاع کرد. آن شبى که براى اولین بار، چند نفر از بزرگان مدینه مخفیانه به خانه‌ى قدیمىِ عبدالمطلب آمدند و براى بیعت، کنار پیغمبر نشستند و کفار قریش اطلاع پیدا کردند و آمدند اطراف آن خانه را گرفتند تا حمله کنند، آن کسانى که آمدند دفاع کردند، امیرالمؤمنین و جناب حمزه بودند. این جوان - جوان مؤمن، جوان نورانى، جوان متصل به منبع وحى، مؤمن واقعى، پرهیزگار و پاکیزه‌ى کامل - تمام این دوران سیزده ساله و همه‌ى وجودش را وقف دفاع از رسالت و پیغمبر کرد. سخت‌ترین کارها را هم در هنگام هجرت پیغمبر، امیرالمؤمنین به عهده گرفت؛ یعنى منتقل کردن زنان (فواطم) و دادن اماناتى که دست پیغمبر بود و بعد رساندن خود به قوا و مدینه؛ بعد در مدینه، سردار تراز اول، مؤمن تراز اول، شاگرد تراز اول پیغمبر و عبادت کننده‌ى تراز اول در میان همه‌ى مسلمانان، امیرالمؤمنین است. در جنگ، همه‌ى چشمها به اوست؛ در مسجد و هنگام عبادت هم، همه‌ى دلها تحت الشعاعِ دل نورانى اوست. پاى منبر پیغمبر هم، از همه‌ى شاگردان پذیرنده‌تر، داننده‌تر و پرسنده‌تر اوست؛ در یک روایت هست که به حضرت عرض کردند: شما چقدر از پیغمبر زیاد نقل میکنید؟ فرمود: من از پیغمبر سؤال میکردم، جواب میداد؛ وقتى سؤال نمیکردم، خودِ او ابتدا به من مى‌گفت. بنابراین، شاگرد درجه‌ى یک بود. دوره‌ى پیغمبر، این ده سال هم با همه‌ى محنتها، شُکُوه‌ها، شیرینیها و تلخیهایش، این‌طورى گذشت.


۱۳۸۵/۰۷/۲۱

بیانات در خطبه‌‌هاى نماز جمعه‌‌ى تهران‌

  • tavalod.blog.ir

.:بسم الله الرحمن الرحیم:.

در آداب المتعلمین - یعنى آداب احترام شاگرد به استاد - کتابها نوشته شد. شهید ثانى، کتابى تحت عنوان «منیةالمرید فى اداب المفید والمستفید» دارد؛ یعنى استاد و مستفید (شاگرد) آدابشان در مقابل هم چیست. شاگرد بایستى مثل نوکرِ استاد باشد. واقعاً هم ماها در حوزه‌هاى علمیه همین‌گونه بودیم. حقیقتاً اگر استادى اجازه مى‌داد که شاگرد دنبال سرش تا خانه او را بدرقه کند، این شاگرد خوشحال بود. اصلاً شاگرد، استاد را انتخاب مى‌کند. حوزه، براى انتخاب استاد، اجبارى نیست. هنوز هم همین‌طور است. طلبه، این درس و آن درس مى‌رود و بالاخره یکى را انتخاب مى‌کند. بعد سر درس اشکال مى‌کند و هیچ حرفى را از استاد تعبدى قبول نمى‌کند. الان هم همین‌طور است. الان هم هرکس باشد، فرقى نمى‌کند. من وقتى در این‌جا درس مى‌دهم، طلبه‌ها مى‌آیند اشکال مى‌کنند و تا وقتى که باور و قبول نکنند، ساکت هم نمى‌شوند. اگر هم ساکت بشوند، مى‌گویند اشتباه کردیم. یعنى در محیطهاى علمى ما، نسبت به حرف استاد هیچ تعبدى نیست و شاگرد این‌طور با استاد جرى برخورد مى‌کند. اما همین شاگرد با آن استادى که این‌گونه جرى برخورد مى‌کند، مثل نوکر اوست. حالا البته به آن شدت سابق نیست. تا زمانهاى ما واقعاً بود، ولى هنوز هم با محیط دانشگاه خیلى فرق دارد. یعنى شاگردى رد بشود و به استادش احترام نکند، اصلاً چنین چیزى معقول نیست؛ چه رسد به این‌که به استادش اهانت کند. اگر اهانت کند، مى‌گویند چرا اهانت مى‌کنى، به درسش نیا، چه اجبارى دارى؟

غرضم حرف آن آقاست که مى‌گفت: چندین قرن - مثلاً دوازده یا سیزده قرن - علم و دین همراه بود. شاگرد در تاریکى باید جلوتر از استاد برود که اگر چاله‌یى هست، او بیفتد، استادش نیفتد. باید مثل نوکرِ استادش باشد. آن روز مى‌گفتند که پنجاه سال است علم و دین از هم جدا شده است. ...

۱۳۶۹/۰۸/۰۱
بیانات در دیدار با وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکى و رؤساى دانشگاههاى علوم پزشکى سراسر

  • tavalod.blog.ir
  • tavalod.blog.ir

ایمان به خدا، ایمان به دین، ایمان به مقدّسات و ایمان به غیب، ارزشهاى کمى نیست؛ اینها را نباید دست کم گرفت؛ اینها بسیار اهمیت دارد و تضمین‌کننده سعادت و صلاح و فلاح است. ممکن است یکى ایمان به غیب داشته باشد، اما ده اشکال هم داشته باشد؛ چنین کسى پیشرفت نمى‌کند. بحث بر سر تأثیر ایمان به غیب است. اگر ایمان به غیب نباشد، خیلى از مشکلات به‌وجود مى‌آید. همان‌طور که مى‌دانید، بدون شک علم پایه تمدّن است؛ اما شرط کافى براى یک مدنیّتِ درست نیست. نتیجه علمِ منهاى ایمان به غیب، همین مى‌شود که امروز در دنیا مى‌بینید. ببینید امروز علم با همه شرافت و ارزشش، در دست جهانخواران و دیوانه‌هاى زنجیرىِ بین‌المللى به چه تبدیل شده است! نه حقّى براى انسان، نه حقّى براى ملتها، نه حقّى براى حقیقت و نه ارزشى براى راستگویى و صدق قائل نیستند. ایمان در دل جوان مى‌تواند دمیده شود؛ هم ایمان به دین و عالم غیب و معرفت و معنویت، و هم ایمان به هویت ملى خودش؛ شخصیت تاریخى و بستگیها و دلبستگیهاى گذشته و حال خودش.

۱۳۸۲/۰۲/۲۲

بیانات در دیدار اساتید دانشگاه شهید بهشتى‌

  • tavalod.blog.ir

 اصلاحات یکى از واژه‌هایى است که همیشه پُرجاذبه بوده است. دولت جدید از اوّلى که آمد، مسأله اصلاحات را مطرح کرد. همه انسانهایى که از هر فسادى رنج مى‌برند، دلشان با این شعار مى‌تپد و طرفدار اصلاحاتند. اصلاحات چیز بسیار خوبى است؛ اما اصلاحات چیست؟ این‌جاست که باز دشمن پادرمیانى مى‌کند. تبلیغات امپراتورى خبرى دشمن وارد میدان مى‌شود و کارى مى‌کند که در داخل کشور عدّه‌اى پیدا شوند و شعار اصلاحات بدهند؛ عدّه‌اى پیدا شوند و شعار نفى اصلاحات بدهند. مگر ممکن است کسى با اصلاحات مخالف باشد؟ آرى؛ کار دشمن این‌گونه است. کار دشمن، شبهه انداختن و غبارآلود کردن فضا براى بهره‌گیرى است. دشمن که به اصلاحات علاقه‌اى ندارد. حرف قاطع در این زمینه، یک کلمه است: اصلاحات، یا اصلاحات انقلابى و اسلامى و ایمانى است و همه مسؤولان کشور، همه مردم مؤمن و همه صاحب‌نظران با آن موافقند؛ یا اصلاحات، اصلاحات امریکایى است و همه مسؤولان کشور، همه مردم مؤمن و همه آحاد هوشیار ملت با آن مخالفند.

در زمینه اصلاح، دو جمله از امام حسین علیه‌السّلام نقل شده است. امام حسین علیه‌السّلام مى‌فرماید: «خرجت لطلب الاصلاح فى امّة جدّى».(21) او دنبال اصلاحات است و مى‌خواهد اصلاح به وجود آورد. یک جاى دیگر هم مى‌فرماید: «لنرى المعالم من دینک و نظهر الأصلاح فى بلادک»؛(22) مى‌خواهیم اصلاح در میان ملت اسلام و کشور اسلامى به وجود بیاید. این شعارِ امام حسین علیه‌السّلام است.

اصلاح چیست؟ اصلاح این است که هر نقطه خرابى، هر نقطه نارسایى و هر نقطه فاسدى، به یک نقطه صحیح تبدیل شود. انقلاب، خودش یک اصلاح بزرگ است. اگرچه در اصطلاحات سیاسى دنیا، «انقلاب» را در مقابل «اصلاح» قرار مى‌دهند، اما من با آن اصطلاح نمى‌خواهم حرف بزنم. من اصلاح با اصطلاح اسلامى را مطرح مى‌کنم. خود انقلاب، بزرگترین اصلاح است. تداوم اصلاحات، در ذات و هویّت انقلاب نهفته است. یک ملت انقلابى و هوشیار و شجاع، به طور دائم نگاه مى‌کند تا ببیند فسادهایى که از قبل در میان او مانده - فسادهایى که در طول زمان بر اثر غفلتها و سوء مدیریّتها و سوء تدبیرها و تجاوزها به وجود آمده - کدام است تا آنها را اصلاح کند. اشتباهات و خطاها کدام است، تا آنها را اصلاح کند. انقلاب که بدون اصلاح امکان ندارد. هیچ جامعه انسانى، بدون اصلاح امکان ندارد. از اوّلِ انقلاب همه آرزو داشتند که اصلاحات به وجود آید. هر کس هم به قدر همّت خود کارى کرده است. امروز هم دولتى آمده و شعار خودش را «اصلاحات» قرار داده است. بسیار خوب؛ من مى‌دانم که مسؤولان این دولت - کسانى که شعار اصلاح دارند؛ از جمله رئیس جمهور محترم - مقصودشان از اصلاحات چیست. آنها همین اصلاحات اسلامى را مى‌خواهند.

بدیهى است که در میان جامعه مواردى وجود دارد که باید اصلاح شود. ما اصلاح ادارى لازم داریم؛ اصلاح اقتصادى لازم داریم؛ اصلاح قضایى لازم داریم؛ اصلاح امنیتى لازم داریم؛ اصلاح در قوانین و مقرّرات لازم داریم. ما احتیاج داریم که دستگاه اداریمان مقرّراتى داشته باشد که براى همه یکسان باشد و در آن تبعیض نباشد. اگر بود، نقطه فاسدى است و باید اصلاح شود. باید رشوه و ارتشاء وجود نداشته باشد؛ اگر بود، فساد است و باید اصلاح شود. راههاى کسب ثروت باید مشروع باشد. اگر کسانى از راههاى نامشروع کسب ثروت کردند، این فساد است و باید اصلاح شود. اگر کسانى از امتیازاتِ بیجا استفاده کردند، ثروتهاى بادآورده به دست آوردند و دیگران را به قیمت این‌که خودشان ثروتمند شوند، فقیر کردند، این فساد است و باید اصلاح شود. اگر در جامعه امتیازاتِ انحصارى به وجود آوردند و همه نتوانستند از فرصتهاى برابر استفاده کنند، این فساد است و باید اصلاح شود. اگر امنیت شغلى و ثبات مقرّرات نبود؛ اگر انسانى که مى‌خواهد در جامعه کار کند، دست و پایش را بستند و براى تلاش کردن، به او فرصت ندادند، اینها فساد است و باید اصلاح شود. اگر در جامعه گرایش مصرفى رو به رشد است، این فساد است. اگر در تلاشهاى اقتصادى، دلّالى بر تولید ترجیح دارد، این فساد است. اینها را باید اصلاح کرد. اصلاحات اینهاست. اگر مردم دچار حالت بى‌انضباطیند - بخصوص مسؤولان بخشهاى اداره کشور بى‌انضباطند - و انضباط اجتماعى نیست، این فساد است. اگر احساس مسؤولیت نیست، این فساد است. اگر در جوانان، ملکات انسانى - یعنى شجاعت، صفا، صدق، نشاط، فعالیت و کار - رشد پیدا نمى‌کند، این فساد است. اگر روابط جنسىِ ناسالم در جامعه هست، این فساد است. اگر اعتیاد در جامعه هست، این فساد است. اگر سطح معرفت و شعور عمومى در حدّ مطلوب نیست، این فساد است. اگر وظیفه‌شناسى در مسؤولان نیست، این فساد است. اگر کسانى هستند که خانواده‌ها را ناامن مى‌کنند؛ اگر کسانى هستند که شهرها و خیابانها و جاده‌ها و روستاها را ناامن مى‌کنند، این براى کشور فساد است. اگر جرم و جنایت هست؛ اگر دسترسى به قضاوتِ عادلانه نیست؛ اگر رسیدگیهاى قضایى طولانى مى‌شود و پرونده‌ها مدتها مى‌ماند، اینها فساد است و باید اصلاح شود. باید از جرم و جنایت پیشگیرى کرد. انقلاب، ما را به ایجاد این اصلاحات امر مى‌کند و فرمان مى‌دهد. همه خوشحالند و دوست مى‌دارند که این‌گونه اصلاحات در جامعه انجام گیرد. البته این اصلاحات هم با تعارف انجام نمى‌گیرد؛ این اصلاحات، با قاطعیّت و با اقدام انجام مى‌گیرد.


۱۳۷۹/۰۱/۲۶

بیانات در خطبه‌هاى نماز جمعه تهران‌

  • tavalod.blog.ir

۱۳۷۶/۱۱/۱۴

گفت و شنود صمیمانه رهبر معظم انقلاب اسلامى با گروهى از جوانان و نوجوانان

*رهبر عزیز! بسیار دوست مى‌داریم که شما از دوران کودکى خودتان بگویید و این‌که چند برادر و خواهر هستید؛ از اوّلین روز مدرسه و اوّلین معلم و دوستان و همکلاسیها، از سرگرمیها و از علاقه خود به درس و بازى براى ما تعریف کنید.

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم

قبل از آن‌که به سؤالات این دختر خانم عزیز جواب دهم، باید بگویم خوش به حال شما جوانان و نوجوانان امروز! به شما اهمیت داده مى‌شود؛ به شما پرداخته مى‌شود. این آقایان محترم(1)، با این مایه‌هاى فکراى که من حالا مورد تأمّل قرار دادم، براى شما - بخصوص - برنامه‌ریزى و برنامه‌سازى مى‌کنند، تدارک اندیشیدن براى شما ترتیب مى‌دهند، با شما حرف مى‌زنند، تماس برقرار مى‌کنند و هر نامه‌اى از نامه‌هاى شما را جواب مى‌دهند.

البته من سابقه آشنایى با شما عزیزان ندارم؛ اما از همین گزارش(2) چیزهاى زیادى را نسبت به استعداد و توان شما حس کردم. البته من گاهى برنامه «نیمرخ» را هم به یاد نوجوانى نگاه مى‌کنم - هم برنامه نیمرخ را، هم گاهى برنامه کودکان را تماشا مى‌کنم - بنابراین باید گفت: خوش به حال نسل جوان و نوجوان امروز که این‌قدر برایشان امکانات فکر کردن و فهمیدن و تماس گرفتن و اظهار کردن مافى‌الضّمیرِ خودشان فراهم است.

حالا اگر من در پاسخ سؤالات این خانم - که البته این سؤالات، خیلى بود؛ اصلاً یادم نمى‌ماند. باید آنها را دانه دانه مطرح کنید، تا ان‌شاءاللَّه جواب بدهم - بخواهم حرف بزنم، خواهید دید که اصلاً زمان ما این‌گونه نبود؛ به ما این‌قدر اهمیت داده نمى‌شد، با ما این‌طور صحبت نمى‌شد، از ما این‌طور نظراتمان و حرف دلمان خواسته نمى‌شد - که از شما خواسته مى‌شود - خوب؛ شما از این جهت از ما جلو هستید. ان‌شاءاللَّه که خداوند بر شما مبارک کند و این دهه فجر هم بر شما مبارک باشد. موفّق باشید.

خوب؛ حالا ایشان(3) گفتند که شما عزیزان من، از بچه‌هایى هستید که با این برنامه تماس دارید و بعضى از خانواده‌هاى معظّم شهدا از تهران و از شهرستانهایید. خیلى خوب؛ حالا پاسخ به سؤالات را یکى یکى شروع مى‌کنیم:

ما هشت خواهر و برادر از دو مادر بودیم؛ یعنى پدرم از خانمى، سه فرزند داشت که هر سه هم دختر بودند. بعد، آن خانم فوت کرده بودند و پدرم با خانم دیگرى - که مادر ما باشند - ازدواج کرده بودند. ما بچه‌هاى این خانم دوم، پنج نفر بودیم؛ چهار برادر و یک خواهر، و در این پنج نفر، من دومى بودم. البته در این بین، دو بچه هم از بین رفته بودند؛ با آن حساب، من چهارمى مى‌شوم؛ اما چون واسطه‌ها کم شده بودند، من بچه دوم خانواده بودم. البته خواهرهاى بزرگ ما از خانم اوّل بودند؛ آنها از ما خیلى بزرگتر بودند.

پدر و مادرم، پدر و مادر خیلى خوبى بودند. مادرم یک خانم بسیار فهمیده، باسواد، کتابخوان، داراى ذوق شعرى و هنرى، حافظ شناس - البته حافظ شناس که مى‌گویم، نه به معناى علمى و اینها، به معناى مأنوس بودن با دیوان حافظ - و با قرآن کاملاً آشنا بود و صداى خوشى هم داشت.

ما وقتى بچه بودیم، همه مى‌نشستیم و مادرم قرآن مى‌خواند؛ خیلى هم قرآن را شیرین و قشنگ مى‌خواند. ما بچه‌ها دورش جمع مى‌شدیم و برایمان به مناسبت، آیه‌هایى را که در مورد زندگى پیامبران است، مى‌گفت. من خودم اوّلین بار، زندگى حضرت موسى، زندگى حضرت ابراهیم و بعضى پیامبران دیگر را از مادرم - به این مناسبت - شنیدم. قرآن که مى‌خواند، به آیاتى که نام پیامبران در آن است مى‌رسید، بنا مى‌کرد به شرح دادن.

بعضى از شعرهاى حافظ که هنوز - بعد از سنین نزدیکِ شصت سالگى - یادم است، از شعرهایى است که آن وقت از مادرم شنیدم. از جمله، این دو بیت یادم است:

سحر چون خسرو خاور عَلَم در کوهساران زد           به دست مرحمت یارم در امّیدواران زد

***

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند                گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

غرض؛ خانمى بود خیلى مهربان، خیلى فهمیده و فرزندانش را هم - البته مثل همه مادران - دوست مى‌داشت و رعایت آنها را مى‌کرد. پدرم عالِم دینى و ملّاى بزرگى بود. برخلاف مادرم که خیلى گیرا و حرّاف و خوش برخورد بود، پدرم مردى ساکت، آرام و کم حرف مى‌نمود؛ که این تأثیرات دوران طولانى طلبگى و تنهایى در گوشه حجره بود. البته پدرم تُرک زبان بود - ما اصلاً تبریزى هستیم؛ یعنى پدرم اهل خامنه تبریز است - و مادرم فارس زبان. ما به این ترتیب از بچگى، هم با زبان فارسى و هم با زبان ترکى آشنا شدیم و محیط خانه محیط خوبى بود. البته محیط شلوغى بود؛ منزل ما هم منزل کوچکى بود. شرایط زندگى، شرایط باز و راحتى نبود و طبعاً اینها در وضع کار ما اثر مى‌گذاشت.

در مورد بازى کردن پرسیدید؟ بله؛ بازى هم مى‌کردیم. منتها در کوچه بازى مى‌کردیم؛ چون در خانه جاى بازى نداشتیم و بازیهاى آن وقت بچه‌ها فرق مى‌کرد. یک مقدار هم بازیهاى ورزشى بود؛ مثل والیبال و فوتبال و اینها که بازى مى‌کردیم. من آن موقع در کوچه، با بچه‌ها والیبال بازى مى‌کردم؛ خیلى هم والیبال را دوست مى‌داشتم. الان هم اگر گاهى بخواهیم ورزش دستجمعى بکنیم - البته با بچه‌هاى خودم - به والیبال رو مى‌آوریم که ورزش خیلى خوبى است.

بازیهاى غیر ورزشىِ آن وقت، «گرگم به هوا» و بازیهایى بود که در آنها خیلى معنا و مفهومى نبود؛ یعنى اگر فرض کنیم که بعضى از بازیها ممکن است براى بچه‌ها آموزنده باشد و انسانِ با تفکّر آنها را انتخاب کند، این بازیهایى که الان در ذهن من هست، واقعاً این خصوصیت را نداشت؛ ولى بازى و سرگرمى بود.

چیزى که حتماً مى‌دانم براى شما جالب است، این است که من همان وقت، معمّم بودم؛ یعنى در بین سنین ده و سیزده سالگى - که ایشان سؤال کردند - من عمامه به سرم و قبا به تنم بود! قبل از آن هم همین‌طور. از اوایلى که به مدرسه رفتم، با قبا رفتم؛ منتها تابستانها با سرِ برهنه مى‌رفتم، زمستان که مى‌شد، مادرم عمامه به سرم مى‌پیچید. مادرم خودش دختر روحانى بود و برادران روحانى هم داشت، لذا عمامه پیچیدن را خوب بلد بود؛ سرِ ما عمامه مى‌پیچید و به مدرسه مى‌رفتیم. البته اسباب زحمت بود که جلوِ بچه‌ها، یکى با قباى بلند و لباس نوع دیگر باشد. طبعاً مقدارى حالت انگشت‌نمایى و اینها بود؛ اما ما با بازى و رفاقت و شیطنت و این‌طور چیزها جبران مى‌کردیم و نمى‌گذاشتیم که در این زمینه‌ها خیلى سخت بگذرد.

به‌هرحال، بازى در کوچه بود. البته خاطراتى هم در این زمینه دارم که اگر مناسب شد، ممکن است در خلال صحبت بگویم. بازى ما بیشتر در کوچه بود؛ در خانه کمتر به بازى مى‌رسیدیم.

* از روز اوّل مدرسه و اوّلین معلّم بگویید:

باید بگویم اوّلین مرکز درسى که من رفتم، مدرسه نبود، مکتب بود - در سنین قبل از مدرسه - شاید چهار سال، یا پنج سالم بود که من و برادر بزرگتر از مرا - که از من، سه سال و نیم بزرگتر بود - با هم در مکتب دخترانه گذاشتند؛ یعنى مکتبى که معلّمش زن بود و به جز چند نفر پسر، بقیه شاگردان، دختر بودند. البته من خیلى کوچک بودم.

تجربه‌اى که از آن زمان مى‌توانم به یاد بیاورم این است که بچه را در سنین چهار، پنج سالگى اصلاً نباید به مدرسه و مکتب و غیر آن گذاشت؛ براى این‌که هیچ فایده‌اى ندارد. من به نظرم مى‌رسد که از آن دوره مکتب قبل از مدرسه، هیچ استفاده علمى و درسى نکردم. طبعاً ما را به مکتب فرستاده بودند تا قرآن یاد بگیریم؛ چون در مکتبها معمولاً قرآن درس مى‌دادند. آن زمان در مدرسه‌ها قرآن معمول نبود و درس نمى‌دادند.

بد نیست بدانید که من متولد سال 1318 هستم. این دورانى که مى‌گویم، مربوط به سالهاى 1323 و 1324 است - اوایل مکتب رفتن ما - بنابراین یک دوره آن است؛ که اوّلین روز مکتب اوّل را یادم نیست. پس از مدتى - یکى دو ماه - که در آن مکتب بودیم، ما را از آن مکتب برداشتند و در مکتبى گذاشتند که مردانه بود؛ یعنى معلمش مرد مسّنى بود. شاید شما در داستانهاى قدیمى، «ملّا مکتبى» خوانده باشید. درست همان ملّامکتبىِ تصویر شده در داستانها و در قصّه‌هاى قدیمى به ما درس مى‌داد.

من کوچکترین شاگرد آن مکتب بودم - شاید آن‌زمان، حدود پنج سالم بود - و چون هم خیلى کوچک بودم، هم سیّد و پسر عالِم بودم، آقاى «ملّامکتبى»، صبحها مرا کنار دست خودش مى‌نشاند و پول کمى، مثلاً اسکناس پنج قرانى - آن وقتها اسکناس پنج ریالى بود، اسکناس یک تومانى و دو تومانى بود. شما ندیده‌اید - یا دو تومانى از جیب خود بیرون مى‌آورد، به من مى‌داد و مى‌گفت: تو اینها را به قرآن بمال که برکت پیدا کند! بیچاره دلش را خوش مى‌کرد به این‌که به این ترتیب - مثلاً - پولش برکت پیدا کند؛ چون او و امثال او درآمدى نداشتند.

روز اوّلى که ما را به آن مکتب بردند، به یاد دارم که از نظر من روز بسیار تیره، تاریک، بد و ناخوشایندى بود! پدرم، من و برادر بزرگم را با هم وارد اتاقى کرد که به نظرم خیلى وسیع مى‌آمد. البته شاید آن موقع به قدر نصف این اتاق، یا مقدارى بیشتر از نصف این اتاق بود؛ اما به چشم کودکىِ آن روز من، جاى خیلى وسیعى مى‌آمد و چون پنجره‌هایش شیشه نداشت و از این کاغذهاى مومى داشت، تاریک و بد بود. مدتى هم آن‌جا بودیم.

لیکن روز اوّلى که ما را به دبستان بردند، روز خوبى بود؛ روز شلوغى بود. بچه‌ها بازى مى‌کردند، ما هم بازى مى‌کردیم. اتاق ما کلاس بسیار بزرگى بود - باز به چشم آن وقتِ کودکى من - و عدّه بچه‌هاى کلاس اوّل، زیاد بودند. حالا که فکر مى‌کنم، شاید سى نفر، چهل نفر، بچه‌هاى کلاس اوّل بودیم. به هرحال و روز پُرشور و پُرشوقى بود و خاطره بدى از آن روز ندارم.

البته چشم من ضعیف بود، هیچ‌کس هم نمى‌دانست، خودم هم نمى‌دانستم؛ فقط مى‌فهمیدم که چیزهایى را درست نمى‌بینم. بعدها چندین سال گذشت و من خودم فهمیدم که چشمهایم ضعیف است؛ پدر و مادرم هم فهمیدند و برایم عینک تهیه کردند. آن زمان - وقتى که من عینکى شدم - گمان مى‌کنم حدود سیزده سالم بود؛ لیکن در دوره اوّل مدرسه این نقصِ کار من بود. قیافه معلم را از دور نمى‌دیدم، تخته سیاه را که روى آن مى‌نوشتند، اصلاً نمى‌دیدم و این، مشکلات زیادى را در کار تحصیل من به وجود مى‌آورد.

حالا خوشبختانه بچه‌ها در کودکى، فوراً شناسایى مى‌شوند و اگر چشمشان ضعیف است، برایشان عینک مى‌گیرند و رسیدگى مى‌کنند. آن زمان اصلاً این چیزها در مدرسه‌اى معمول نبود.

البته مدرسه ما یک مدرسه به اصطلاح غیر دولتى بود؛ بعلاوه مدرسه دینى بود که معلّمین و مدیرانش از افراد بسیار متدّین انتخاب شده بودند و با برنامه‌هاى اندکى دینى‌تر از معمولِ مدارسِ آن روز، اداره مى‌شد؛ چون آن مدرسه‌ها اصلاً برنامه دینى درستى نداشتند و کسى توجّهى و اعتنایى به آن نمى‌کرد.

در مورد معلّمین اوّل ما، بله یادم است که مدیر دبستان ما آقاى «تدّین» بود که تا چند سال پیش هم زنده بود. من در زمان ریاست جمهوریم ارتباطات زیادى با او داشتم. مشهد که مى‌رفتم به دیدن ما مى‌آمد. پیرمرد شده بود. یک معلّم دیگر داشتیم که اسمش آقاى «روحانى» بود و الآن نمى‌دانم کجاست. عدّه‌اى از معلّمین را یادم است؛ بله، تا کلاس ششم - دوره دبستان - خیلى از معلّمین را دورادور مى‌شناختم. متأسفانه الان هیچ کدام را نمى‌دانم کجا هستند. اصلاً زنده‌اند، نیستند و چه مى‌کنند؛ لیکن بعد از دوره مدرسه هم با بعضى از آنها ارتباط و آشنایى داشتم.

* به چه درسهایى علاقه داشتید؟

دورانهاى کلاس اوّل و دوم و سوم را که اصلاً یادم نیست و الان هیچ نمى‌توانم قضاوتى بکنم که به چه درسهایى علاقه داشتم؛ لیکن در اواخر دوره دبستان - یعنى کلاس پنجم و ششم - به ریاضى و جغرافیا علاقه داشتم. خیلى به تاریخ علاقه داشتم، به هندسه هم - بخصوص - علاقه داشتم. البته در درسهاى دینى هم خیلى خوب بودم؛ قرآن را با صداى بلند مى‌خواندم - قرآن‌خوانِ مدرسه بودم - یک کتاب دینى را آن وقت به ما درس مى‌دادند - به نام تعلیمات دینى - براى آن وقتها کتاب خیلى خوبى بود؛ من تکّه‌هایى از آن کتاب را که فصل، فصل بود، حفظ مى‌کردم.

در همان دوره آخر دبستان - یعنى کلاس پنجم و ششم - تازه منبر آقاى «فلسفى» را از رادیو پخش مى‌کردند که ما از رادیو شنیده بودیم. من تقلید منبر او را - در بچگى - مى‌کردم و به همان سبک، آن بخشهاى کتاب دینى را با صدا بلندى و خیلى شمرده، پشت سر هم مى‌خواندم. معلّمم و پدر و مادرم خیلى خوششان مى‌آمد؛ مرا تشویق مى‌کردند. بله؛ این درسهایى بود که آن زمان دوست مى‌داشتم.

* ضمن تشکّر از وقتى که گذاشتید؛ حضرتعالى در نوجوانى، چه حالات و روحیّاتى داشتید و در چه سنّى به این فکر افتادید که راه آینده خود را انتخاب کنید و چه کسى به شما بیشترین کمک را در این زمینه کرد؟

خیلى ممنون، سؤال خوبى کردید. البته من اگر بخواهم به نوجوانان عزیز، در این مورد که شما مطرح کردید، سفارش کنم، سفارش من این خواهد بود که نوجوانان باید به فکر حال باشند؛ براى این‌که به فکر آینده باشند، وقت زیاد است. در دوره جوانى - دوران سنین هجده، بیست سالگى - راجع به آینده هرچه مى‌خواهند فکر عملى بکنند؛ چون در سنین نوجوانى - یعنى سنین سیزده، چهارده و پانزده سالگى - اگر بخواهند درباره آینده فکر کنند، این فکر، خیلى تعیین کننده نیست. چون به‌هرحال حتماً یک طریق و مسیرى را - هر آینده‌اى داشته باشند - باید بگذرانند؛ لذا باید به فکر حالِ خودشان باشند.

البته اگر به فکر آینده هم باشند، ما کسى را ملامت نمى‌کنیم. به‌هرحال، گاهى انسان به فکر آینده مى‌افتد؛ اما من از این‌که چه زمانى به فکر آینده افتادم، هیچ یادم نیست. این‌که در آینده زندگى خودم، بنا بود چه شغلى را انتخاب کنم، از اوّل براى خود من و براى خانواده‌ام معلوم بود. همه مى‌دانستند که من بناست طلبه و روحانى شوم. این چیزى بود که پدرم مى‌خواست و مادرم به شدّت دوست مى‌داشت. خود من هم علاقه‌مند بودم؛ یعنى هیچ بى‌علاقه به این مسأله نبودم.

اما این‌که لباس ما را از اوّل، این لباس قرار دادند، به این نیّت نبود؛ به خاطر این بود که پدرم با هر کارى که رضاخان پهلوى کرده بود، مخالف بود - از جمله، اتّحاد شکل از لحاظ لباس - و دوست نمى‌داشت همان لباسى را که رضاخان به زور مى‌گوید، بپوشیم. مى‌دانید که رضاخان، لباس فعلى مردم را که آن زمان لباس فرنگى بود و از اروپا آمده بود، به زور بر مردم تحمیل کرد. ایرانیها لباس خاصى داشتند و همان لباس را مى‌پوشیدند. او اجبار کرد که بایستى این‌طور لباس بپوشید؛ این کلاه را سرتان بگذارید!

پدرم این را دوست نمى‌داشت، از این جهت بود که لباس ما را همان لباس معمولى خودش که لباس طلبگى بود، قرار داده بود؛ اما نیّت طلبه شدن و روحانى شدن من در ذهنشان بود. هم پدرم مى‌خواست، هم مادرم مى‌خواست، خود من هم مى‌خواستم. من دوست مى‌داشتم و از کلاس پنجم دبستان، عملاً درس طلبگى را در داخل مدرسه شروع کردم.

معلّمى داشتیم که خودش طلبه بود و سالهاى پنجم یا ششم دبستان - به نظرم هر دو سال - معلم کلاس ما بود. او پیشنهاد کرد که به ما درس «جامع‌المقّدمات» بدهد. مى‌دید که من و یکى، دو نفر از بچه‌ها علاقه‌مندیم و استعدادمان هم خوب بود؛ فکر کرد که به ما درس بدهد، ما هم قبول کردیم.

«جامع‌المقّدمات» اوّلین کتابى است که طلبه‌ها مى‌خواندند، - هنوز هم معمول است - و مجموعه‌اى از جزوات، یعنى چند کتاب کوچک است. من چند تا از آن کتابهاى کوچک را در دبستان خواندم؛ بعد هم که بیرون آمدم، به شدّت و با جدّیت و علاقه دنبال کردم.

من بعد از دبستان به دبیرستان نرفتم؛ یعنى دوره دبیرستان را به طور داوطلبانه و به صورت شبانه، خودم مى‌خواندم. درس معمولى من طلبگى بود و بعد از دوره دبستان، مدرسه طلبگى رفتم - یعنى از دوازده سالگى به بعد - بنابراین از همان وقتها دیگر من به فکر آینده - به این معنا - بودم؛ یعنى معلوم بود که دیگر بناست طلبه شوم.

البته طلبگى و لباس طلبگى، به‌هیچ‌وجه مانع از کارهاى کودکانه آن زمان نبود؛ یعنى هم عمامه سرمان مى‌گذاشتیم، هم وقتى مى‌خواستیم بازى کنیم، عمامه را در خانه مى‌گذاشتیم، به کوچه مى‌آمدیم و با همان قبا مى‌دویدیم و بازى مى‌کردیم - کارهایى که بچه‌ها مى‌کنند - وقتى مى‌خواستیم با پدرمان به مسجد برویم، باز عمامه را سرمان مى‌گذاشتیم و عبا را به دوش مى‌انداختیم و با همان وضع و حال و چهره کودکانه به مدرسه مى‌رفتیم و مى‌آمدیم.

* ما جوانان چه الگویى را براى خودمان در نظر بگیریم و خودمان را با آن مقایسه کنیم؟

من نمى‌توانم کسى یا اشخاص معیّنى را اسم بیاورم که حتماً آنها الگوى شما باشند. بالاخره هر کسى ذوقى و سلیقه‌اى دارد؛ منتها مى‌شود این‌طور فرض کرد الگویى را که انسان انتخاب مى‌کند، باید الگویى باشد که شخصیت و منش او کاملاً با آرمانهاى انسان، همخوان و هماهنگ باشد.

فرض بفرمایید بعضیها یک هنرپیشه را الگوى خودشان قرار دهند. خوب؛ این خیلى منطقى نیست. مثلاً یک هنرپیشه خارجى را الگوى خودشان قرار دهند. این نمى‌تواند منطقى باشد. محیط او محیط دیگر و زندگى او زندگى دیگرى است. یک انسان مسلمان؛ یک نوجوان مسلمان و ایرانى که برایش عزّت ایران، سربلندى و آینده ایران و آینده نسل خودش، آن هم در چهارچوب معارف و احکام اسلامى مطرح است، نمى‌تواند خارج از این چهارچوبها الگو انتخاب کند.

بنابراین الگو را بایستى در بزرگانى که از لحاظ دید و جهتگیرى و اهداف به هدفهاى ما مى‌خورند، انتخاب کرد. در بین مسلمانان صدر اسلام، اشخاصِ بسیار برجسته و خوبى هستند. در بین شخصیتهاى برجسته امروز و دوره‌هاى گذشته نیز همین‌طور، واقعاً شخصیتهاى برجسته‌اى هستند.

به زندگى ائمّه که نگاه کنید - مثلاً زندگى امام حسن و امام حسین علیهماالسّلام - جوانیهاى آنها بسیار چیزهاى با ارزشى در خود دارد که هر جوان و نوجوانى را جذب مى‌کند. هم نوع دخترانه‌اش هست، هم نوع پسرانه‌اش. همه آنها شخصیتهایى بودند که مى‌توانند واقعاً براى انسان جاذبه داشته باشند و براى نوجوانان و جوانان ما الگو محسوب شوند.

* علّت این‌که جاذبه آن الگوهاى نامناسب، بیشتر است، چیست و چه کنیم که جوانان ما به سمت این الگوها که شما فرمودید، حرکت کنند؟

هر کس که درست معرفى شود، اگر واقعاً برجسته باشد، جاذبه پیدا مى‌کند. اگر شما مى‌بینید که ممکن است بعضى از چهره‌هاى درخشان صدر اسلام براى بخشى از جوانان ما جاذبه نداشته‌باشند - براى همه که نمى‌شود گفت جاذبه ندارند؛ ممکن است بگوییم براى بخشى جاذبه دارند و براى بخشى جاذبه ندارند - به خاطر این است که آنها از آن شخصیتها شناسایى درستى ندارند. نسبت به آنها آشنایى ندارند.

حالا ممکن است کسى بگوید: چطور ما نمى‌شناسیم، اما فلان خارجى مى‌شناسد؟ بله؛ اتّفاقاً همین‌طور است. چون زندگى ائمّه - زندگى امام حسن و امام حسین علیه‌السّلام - براى ما زیاد سطحى تکرار شده است - بدون این‌که عمقى داشته باشد - لذا خیلى چیزهاى ریزى در آنها هست که راحت از زیر نگاه ما رد مى‌شود و ما به آن دقّت نمى‌کنیم؛ اما همین یک نمونه، وقتى براى آدمى که با این نامها آشنایى نداشته، مطرح مى‌شود، خیلى جلوه و اهمیت دارد.

برادرمان(4) اشاره کردند که ما مى‌خواهیم دریا را با پیمانه کوچک پیمانه کنیم. من مى‌خواهم بگویم که این معرفیها هم کار همین آقایان(5) و همین برنامه‌هاست و اصلاً پیمانه کردن دریا با پیمانه کوچک نیست، بلکه راه درست همین است. گسترش وسعه کار رادیو و تلویزیون، خیلى زیاد است. اگر حقیقتاً برنامه‌هاى خوبى در صدا و سیما ترتیب داده شود، این برنامه‌ها مى‌تواند جاذبه داشته باشد. زندگى ائمّه را با زبان نو معرفى کنید. فقط هم نمى‌خواهم ائمّه را بگویم؛ البته ائمّه، واقعاً برترین و زیباترین هستند. بهترین شیوه‌ها، زیباترین چهره‌ها و زیباترین روحها در آنهاست؛ اما غیر ائمّه هم از صدر اسلام، کسان زیادى هستند. مخصوص صدر اسلام نیست؛ از گذشته و در تاریخ خودمان، چهره‌هاى خیلى زیادى داریم که همه مى‌توانند براى جوانان ما الگو باشند. اگر اینها با زبان خوب و با استفاده از ابتکار معرفى شوند، براى جوانان ما جا مى‌افتند.

خوب؛ وقتى انسان اینها را ابتدا به جوان عرضه نکند، اگر جوان هم بخواهد مقدارى سطحى‌نگرى کند، چشمش به عکسى، یا به پوسترى مى‌افتد و در یک مجلّه، خبرى را مى‌خواند و فرض بفرمایید آدمى را که از جهتى یک جنبه جاذبه‌اى هم در زندگى او هست - از جهت ورزش، یا از جهت کار هنرپیشگى و غیره - الگوى خودش قرار مى‌دهد؛ اما وقتى که آن چهره‌ها و زیباییهاى حقیقى نشان داده شوند، جوانان ما به آنها رو مى‌آورند و از آنها استقبال مى‌کنند.

* تدیّن و تمدّن در ذهن جوانان دو مقوله جدا از هم است. شما در جوانى در این مورد، چگونه فکر مى‌کردید؟

نمى‌شود من به این فکر کنم که در دوره نوجوانى - سیزده، چهارده سالگى - در این زمینه‌ها چه فکر مى‌کردم. واقعاً یادم نیست که بخواهم از آن زمان چیز دقیقى را ذکر کنم. من نکته‌اى را این‌جا به شما بگویم:

این سؤالات و این تفکّراتى که امروز براى شما مطرح است، در دوره ما براى افرادى مثل شما اصلاً مطرح نبود؛ یعنى ممکن بود که یک نفر در این سنین، از حالاى شما در کارهاى علمى پیشتر باشد. این کاملاً قابل قبول است؛ کمااین‌که من در همان سنین نوجوانى، بعد از گذشت دو سه سال که طلبگى خوانده بودم، درسم خیلى پیشرفت کرده بود، راههاى طولانى را در زمان کوتاهى طى کرده بودم و سوادم خوب بود؛ اما به‌هیچ‌وجه درک من از مسائل روز - از مسائل فرهنگى و عمومى - به قدر درک امروز جوانان همسنِّ آن وقتِ خودم نبود.

این بدان خاطر بود که شرایط آن روز، اصلاً شرایطى نبود که اجازه فکر کردن به کسى بدهد. عدّه‌اى گرفتار نان بودند، عدّه‌اى گرفتار زندگیهاى خودشان بودند، یک عدّه در تلاش معاش بودند؛ اصلاً فضا، فضایى نبود که آدم بتواند نسبت به این مسائل فکر کند. نمى‌شود بگوییم که ما آن زمان براى وفق دادن تدیّن و تمدّن، چه کار مى‌کردیم.

شما عزیزان بدانید این حرفى که «تمدّن و تدیّن با هم تطبیق نمى‌کنند» جزو آن حرفهایى است که خیلى کهنه و قدیمى است و اصلاً حرف امروز نیست. زمانى اروپاییها با دینى که داشتند - دین مسیحیتِ تحریف شده کلیساى قرون وسطى‌ - با نشانه‌هاى تمدّن مواجه شدند؛ بدیهى است که آن تدیّن، اصلاً با آن تمدّن تطبیق نمى‌کرد. آن تدیّن، تدیّنى بود که اگر کسى «گالیله» مى‌شد، حتماً باید سوزانده شود! اگر کسى یک کشف جدید مى‌کرد، حتماً بایستى نابود و تکفیر مى‌شد!

اصلاً بحث تدیّن و تمدّن که با هم تطبیق نمى‌کند، مربوط به آن دوره است، آن هم مربوط به اروپا؛ منتها همچنان که اروپاییها همه چیز خودشان را - البته چیزهاى زیاد و بد، نه چیزهاى خیلى خوب - عمداً به کشورهاى تحت سلطه استعمارى منتقل مى‌کردند، این فکر را هم بتدریج با شیوه‌هاى خیلى موذیانه، به داخل جامعه ما منتقل کردند. در داخل جامعه هم کسانى بودند که دوست مى‌داشتند این افکار را ترویج کنند؛ بقایاى افکار آنها را ترویج کردند، که آن هم مربوط به دوره چهل، پنجاه سال قبل است و گاهى تا این زمانها در گوشه و کنار مانده است و کسانى مطرح مى‌کنند، والّا این حرف، حرفِ امروز نیست.

تدیّن و تمدّن، چرا باید با هم منافاتى داشته باشند؟ تمدّن، یعنى زندگى توأم با نظم علمى، با تجربیات خوب زندگى، استفاده از پیشرفتهاى زندگى، و تدیّن یعنى جهت درست در زندگى داشتن - جهت عدل، انصاف، صفا، صداقت و رو به طرف خدا - اینها با هم چه منافاتى دارند؟! انسان مى‌تواند با این جهتگیرى، آن‌طور زندگى کند؛ کمااین‌که خیلى از دانشمندان و متفکّرین ما متدیّن بودند؛ خیلى از پیشروان همین تمدّن کنونى اروپا هم - البته عمدتاً در دوره‌هاى بعدى - متدیّن بودند.

تمدّن اسلامى در زمان خودش جزو تمدّنهاى درخشان تاریخ بود که امروز هم نشانه‌هایش وجود دارد. امروز هم بحمداللَّه خیلى از ملتهاى مسلمان - بخصوص ملت ما - از مدنیّت روز بهره‌مند مى‌شوند، از دانش روز استفاده و در تحصیل آن کوشش مى‌کنند. در هر جایى که کوشش کنند، پیشرفتهاى بسیارى هم به دست مى‌آورند؛ متدیّن هم هستند، منافاتى هم ندارد.

* با وجود ابهام در هدف ما جوانان و بعضاً یأس در زندگى، به نظر شما چگونه برنامه‌ریزى کنیم و چه هدف و معیارى را انتخاب نماییم؟

البته این‌که شما گفتید ما این‌طور هستیم، من نمى‌دانم منظورتان از ما کیست؟ حتماً نباید منظورتان نسل جوان و نوجوان باشد؛ چون خیلى از جوانان این‌گونه نیستند. بعضیها این‌طورند، بعضیها هم نیستند. شما هم که این را مطرح مى‌کنید، من اطمینان ندارم خودتان هم حتماً این‌گونه باشید. ممکن است شما واقعاً هیچ‌گونه سردرگمى نداشته باشید، ولى البته چرا؛ بعضیها این‌طورند.

بچه‌هاى عزیز من! ببینید؛ هدف زندگى باید چیزى فراتر از خود زندگى باشد؛ چون وقتى شما چیزى را به عنوان هدف زندگى انتخاب مى‌کنید، یعنى زندگى، وسیله و ابزارى براى آن است. غیر از این است؟ یعنى حیات انسان، مقدّمه و وسیله‌اى است براى آن هدف، والّا اگر - مثلاً - این هدف را پولدارشدن قرار دهیم، آیا واقعاً مى‌ارزد که انسان، حیات و لحظات و آنات ارزشمند زندگى خود را صرف کند، براى این‌که پول به دست آورد؟! از پول مى‌خواهد چه استفاده‌اى بکند؟ چهار صباح دیگر با پول زندگى کند! یعنى انسان در واقع بخش عمده‌اى از زندگى و حیات را مایه بگذارد، تا بتواند بخش دیگرى را - که آن را هم حتماً زندگى خواهد کرد - با کیفیّت بهترى به کار ببرد. این معامله خیلى مغبونانه‌اى است! هدف زندگى باید خیلى بالاتر از این باشد.

انسان وقتى که به دنیا مى‌آید و دوره‌اى را مى‌گذراند و از دنیا مى‌رود، نفس این آمدن و رفتن، نشان دهنده این است که آفریننده و خالق انسان، از این حرکت و از این جابه‌جایى هدفى دارد. ما باید کارى کنیم که هدفمان در زندگى، با هدفى که خالق دارد، به هم نزدیک شود و با هم تطبیق کند. این درست‌ترین کار است. انسان باید زندگى را طورى انتخاب کند که وقتى این زندگى تمام شد، از آنچه که به دست آورده، خشنود و خوشحال باشد. در لحظات آخر زندگى که انسان از این دنیا خارج مى‌شود، احساس نکند که دستش خالى است.

شما هر هدف مادّاى را که فرض کنید، اگر زندگى را صرف آن کردید، وقتى از دنیا مى‌روید، دستتان خالى است - هرچه مى‌خواهد باشد - چیزى ندارید. باید هدفى فراتر از زندگى دنیا، فراتر از خود این زندگى مادّى داشته باشید، که همان رضاى خدا، آباد کردن خانه آخرت و جلب خشنودى پروردگار است. شما باید این را هدف اصلى قرار دهید، تا وقتى که زندگى تمام شد، احساس کنید کارتان را انجام داده‌اید.

مثل این است که فرض کنید ما را ده روز، بیست روز به اردوگاهى مى‌برند، براى یک دوره تمرین، آموزش، کار، یا ورزش. طبیعى است هرچه در این اردوگاه قرار مى‌دهند، هدفى دارد - انسان وقتى در اردوگاهى وارد مى‌شود، بدیهى است که براى مقصود و منظورى وارد مى‌شود - وقتى این ده روز تمام شد، آدم باید احساس کند که دستاوردى دارد و از این‌جا بیرون مى‌رود. توجّه مى‌کنید؟ اگر دستاورد، در خود آن ده روز خلاصه شده باشد، ما خسارت کرده‌ایم؛ یعنى ما در آخرِ کار، هیچ چیز در اختیار نداریم. البته من اردوگاه را که مثال مى‌زنم، در واقع مثال ناقصى است؛ چون شما بعد از اردوگاه، یک دوره و زندگى دیگرى در ذهنتان هست، اما وقتى که از این دنیا رفتیم، دیگر هیچ چیز نداریم؛ از این سرمایه، هیچ چیز در اختیار ما نیست. بعد از مردن، آن چیزى در اختیار ماست که آن را در این‌جا براى خودمان فراهم کرده باشیم. هدف باید این‌طور انتخاب شود. آن وقت چگونه این هدف انتخاب شود؟ اگر شما در زندگى براى خودتان برنامه‌اى بریزید که در آن خدمت به مردم باشد و این هدف تأمین شود، وقتى زندگى را به پایان بردید، احساس مى‌کنید که کار بزرگى را انجام داده‌اید و با دست پُر مى‌روید. چرا؟ چون خودتان را در راه خدمت به مردم گذاشتید.

اگر هدف، خدمت به فرهنگ باشد، همین‌طور است. اگر خدمت به کشور، خدمت به بشریت و هر کارى باشد که خداى متعال از آن خشنود است، وقتى زندگى شما تمام شد، آن لحظه‌اى که مى‌روید، دستتان پُر است. چرا؟ چون سرِ محاسبه‌اى مى‌روید که نظر محاسبه کننده در این دوره زندگى شما تأمین شده است؛ یعنى آن کارى را که او خواسته، شما انجام داده‌اید؛ دارید مى‌روید و محموله خود را به او هدیه مى‌دهید.

علّت این‌که مقام شهادت، این‌قدر بالا و والاست، همین است که شهید در واقع همه زندگى خودش را به او مى‌دهد؛ براى آن هدف و مقصودى که خداى متعال، آفرینش انسان را براى آن انجام داده است؛ یعنى اقامه عدل، اقامه زندگى سعادتمندانه براى انسانها، نزدیک شدن انسانها به خدا و اقامه احکام الهى در جامعه. هدفها اینهاست دیگر؛ حیات طیّبه! کسى که در راه خدا شهید مى‌شود، به این معناست که در این راه، مجاهدت و تلاش کرده و سرانجام در این راه، جان خودش را از دست داده است. البته چنانچه در این راه، به مرگ طبیعى هم بمیرد، آن هم خیلى ارزش دارد؛ ولى اگر در این راه کشته شود - یعنى همان شهادت - طبعاً ارزش بسیار والاتر و بیشترى دارد. لذاست که این مقامش بالاست؛ به خاطر این‌که همه زندگى را یک جا تقدیم این راه کرده است.

باید برنامه‌ریزى را این‌طور بکنید. شما نگاه کنید، اگر مى‌خواهید در جامعه خودتان، در کشور خودتان برنامه‌ریزى کنید، ببینید کدام یک از کارهایى که در جامعه وجود دارد، یا ممکن است در آینده باشد - یا هست، یا ممکن است باشد. ممکن است کارى الان نباشد، ولى بتوان آن را ایجاد کرد و به وجود آورد - و کدام یک از این سرگرمیها و اشتغالها مى‌تواند جامعه و انسانها را به اهداف والاى الهى و اسلامى نزدیک کند. ببینید آن کدام است، آن را انتخاب کنید. اگر آن را انتخاب کردید و البته کار کردید، مى‌تواند همین هدف شما - یعنى این برنامه‌ریزى - براى خود شما هم زندگى راحتى را به وجود آورد. یعنى وقتى ما مى‌گوییم هدف خدایى انتخاب کنیم، معنایش این نیست که باید در مدت عمرمان گرسنگى بکشیم و زندگىِ بد بگذرانیم؛ نخیر، کاملاً مى‌تواند جهتگیرىِ خدایى باشد، در عین حال تأمین کننده نیازهاى زندگى انسان هم باشد. شما در جامعه، هر شغلى انتخاب کنید که به نفع مردم باشد، لابد درآمدى هم دارد، لابد زندگى مناسبى هم همراه آن هست؛ اما وقتى شما این را انتخاب کردید که به جامعه خدمت کنید، براى این‌که امر الهى و دستور دینى را عمل نمایید، خودتان را به آن هدف، نزدیک کرده‌اید.

* چه کتابهایى را در دوران نوجوانى مطالعه کردید و نظرتان درباره‌ى مطالعه اسلامى چیست؟

من در دوران جوانى زیاد مطالعه مى‌کردم. غیر از کتابهاى درسى خودمان که مطالعه مى‌کردم و مى‌خواندم، کتاب تاریخ، کتاب ادبیات، کتاب شعر و کتاب قصّه و رمان هم مى‌خواندم. به کتاب قصّه خیلى علاقه داشتم و خیلى از رمانهاى معروف را در دوره نوجوانى خواندم. شعر هم مى‌خواندم. من با بسیارى از دیوانهاى شعر، در دوره نوجوانى و جوانى آشنا شدم. به کتاب تاریخ علاقه داشتم و چون درس عربى مى‌خواندم و با زبان عربى آشنا شده بودم، به حدیث هم علاقه داشتم.

الان احادیثى یادم است که آنها را در دوره نوجوانى خواندم و یادداشت کردم؛ دفتر کوچکى داشتم که یادداشت مى‌کردم. احادیثى را که دیروز، یا همین هفته نگاه کرده باشم، یادم نمى‌ماند، مگر این‌که یادآورى وجود داشته باشد؛ اما آنهایى را که در آن دوره خواندم، کاملاً یادم است. شما هم واقعاً باید قدر بدانید؛ هرچه امروز مطالعه مى‌کنید، برایتان مى‌ماند و هرگز از ذهنتان زدوده نمى‌شود. دوره نوجوانى براى مطالعه و یاد گرفتن، دوره خیلى خوبى است؛ واقعاً یک دوره طلایى است و با هیچ دوران دیگرى قابل مقایسه نیست.

من خیلى کتاب نگاه مى‌کردم؛ منزل ما هم کتاب زیاد بود. پدرم کتابخانه خوبى داشت و خیلى از کتابها هم براى من مورد استفاده بود. البته خود ما هم کتاب داشتیم، کرایه هم مى‌کردیم. نزدیک منزل ما کتابفروشى کوچکى بود که کتاب، کرایه مى‌داد. من رمان و اینها که مى‌خواندم، معمولاً از آن‌جا کرایه مى‌کردم.

الان یادم افتاد که به کتابخانه آستان قدس هم مراجعه مى‌کردم. آستان قدس هم در مشهد، کتابخانه خیلى خوبى دارد. در دوره اوایل طلبگى - در همان سنین پانزده، شانزده سالگى - به آن‌جا مراجعه مى‌کردم. گاهى روزها آن‌جا مى‌رفتم - نزدیک آستان قدس است - و مشغول مطالعه مى‌شدم؛ صداى اذان با بلندگو پخش مى‌شد، به قدرى غرق مطالعه بودم که صداى اذان را نمى‌شنیدم! خیلى نزدیک بود و صدا خیلى شدید داخل قرائتخانه مى‌آمد و ظهر مى‌گذشت، بعد از مدتى مى‌فهمیدیم که ظهر شده است! با کتاب اُنس داشتم. البته الان هم که در سنین نزدیک شصت سالگى هستم - همان‌طور که گفتید بعضى از شما جاى فرزند من هستید و بعضى مثل نوه من مى‌مانید - از خیلى از نوجوانان بیشتر مطالعه مى‌کنم؛ این را هم بدانید.

* درخواستِ این‌که معظمٌ‌له چند نمونه کتاب معرفى کنند.

من نمى‌خواهم به بچه‌ها خیلى کتاب و رمان معرفى کنم؛ حالا ممکن است اسم مؤلّفینش را بگویم. مثلاً یک نویسنده معروف فرانسوى هست به نام «میشل زواکو» که کتابهاى زیادى دارد. من اغلب رمانهاى او را در آن دوره خواندم. یا نویسنده معروف فرانسوى «ویکتور هوگو» من کتاب «بینوایان» او را اوّلین بار در همان دوره نوجوانى از کتابخانه آستان قدس گرفتم. البته همه آن را نخواندم؛ مقداریش را خواندم. یکى دو بار بعد از آن هم تمامش را خواندم.

* نظر شما راجع به ادبّیات و هنر چه هست؟

ادبّیات، طبعاً مقوله خوب و مطلوبى است؛ منتها هنر - هنرى که با ادبیات، نسبت نزدیک دارد؛ مثل هنر شعر، یا بعضى هنرهاى دیگر - تأثیرش بیشتر است. نظر من نسبت به شعر، نظر بسیار مثبتى است. معتقدم شعر، هنر بسیار خوبى است. قریحه شعرى یک موهبت الهى است و شعر و همه هنرها، یک توان و قدرت و تعبیر رسایى از تخیّلات ظریف انسان هستند. بعضى از تصوّرات و تخیّلاتِ انسانى هست که جز با زبان هنر و با توصیف هنرى، با هیچ زبانى قابل توصیف و بیان نیست. اگر هنر نبود، خیلى از ما فى‌الضمّیر انسان، ناگفته و توصیف نشده باقى مى‌ماند. البته شعبه‌هاى گوناگون هنر، هر کدام خصوصیتى دارد. یکى از بهترینهایش که با ادبّیات ارتباط نزدیک دارد، شعر است و شعر، هنر رسا و بلیغى است. زبان شعر، بسیار گویاتر از هنرهاى دیگر است؛ یعنى زبان نقّاشى، موسیقى و بعضى هنرهاى دیگر، به اندازه زبان شعر، گویا و توانا نیست. البته شعر خوب، نه هر شعرى؛ شعرى که حقیقتاً هنر تخیّل در آن حضور داشته باشد و لمس شود. ضمناً بعضى از هنرهاى دیگر که توصیفشان به دقّت هنر شعر نیست، دایره شعورشان وسیع است؛ مثلاً وقتى شعر فارسى مى‌گویید، فقط یک فارسى‌زبان از زیباییهاى شعر فارسى استفاده مى‌کند، همچنان که از زیباییهاى یک شعر عربى، فقط یک عرب‌زبان استفاده مى‌کند. حتّى کسى که عربى را هم بلد است، زیباییهاى یک شعر عربى را مثل یک عرب‌زبان نمى‌فهمد. لیکن نقّاشى این‌طور نیست؛ شما یک نقاشى که مى‌کشید، دیگر زبان نمى‌شناسد، مرز زبان ندارد. موسیقى هم تا حدود زیادى همین‌طور است. بعضى هنرهاى دیگر نیز همین‌گونه است.

پس شاید بشود این‌طور گفت که هرچه توصیف هنر، دقیقتر و ریزتر و زبانش رساتر و بلیغتر است، حوزه و گستره شعورش نیز محدودتر است؛ اما هرچه که زبانش به ابهام نزدیکتر باشد، حوزه‌اش هم وسیعتر است. على‌اىّ‌حال هنر، مظهر زیبایى است. بیان زیباییها و توصیف تخیّلاتى است که انسان از زیبایى در ذهن خودش دارد.

* سرگرمیهاى شما در سنین جوانى چه بود؟

ما متأسّفانه سرگرمیهاى خیلى کمى داشتیم؛ این‌طور سرگرمیها آن وقت نبود. البته پارک بود، ولى کم و خیلى محدود. مثلاً در مشهد، فقط یک پارک در داخل شهر بود و محیطهایش، محیطهاى خیلى بدى بود. ما هم عضو خانواده‌هایى بودیم که پدرها و مادرها مقیّد بودند؛ اصلاً نمى‌توانستیم برویم. براى امثال من در دوره جوانى، امکان این‌که بتوانند از این مراکز عمومىِ تفریحى استفاده کنند، وجود نداشت؛ به خاطر این‌که این مراکز، مراکز خوبى نبود، غالباً مراکز آلوده‌اى بود. دستگاههاى آن روز هم مقدارى سعى داشتند که مراکز عمومى را آلوده به شهوات و فساد کنند! این کار، تعمّداً و طبعاً با برنامه‌ریزى انجام مى‌شد. آن زمانها این را حدس مى‌زدیم؛ ولى بعدها که قرائن و اطّلاعات بیشترى پیدا کردیم، معلوم شد که واقعاً همین‌طور بوده است؛ یعنى با برنامه‌ریزى، محیطهاى عمومى را فاسد مى‌کردند! لذا ما نمى‌توانستیم برویم. بنابراین تفریحات آن وقت ما از این قبیل نبود.

تفریح من در محیط طلبگى خودم در دوران جوانى، حضور در جمع طلبه‌ها بود. به مدرسه خودمان - مدرسه‌اى داشتیم به نام مدرسه نوّاب - مى‌رفتیم؛ جوّ طلبه‌ها براى ما جوّ شیرینى بود. طلبه‌ها دور هم جمع مى‌شدند، صحبت و گفتگو و تبادل اطّلاعات مى‌کردند و حرف مى‌زدند. محیط مدرسه براى خود طلبه‌ها مثل یک باشگاه محسوب مى‌شد؛ در وقت بى‌کارى آن‌جا دور هم جمع مى‌شدند. علاوه بر این در مشهد، مسجد گوهرشاد هم مجمع خیلى خوبى بود. آن‌جا هم افراد متدیّن، طلّاب، روحانیون و علما مى‌آمدند، مى‌نشستند و با هم بحث علمى مى‌کردند. بعضى هم صحبتهاى دوستانه مى‌کردند. تفریحات ما اینها بود.

البته من آن زمان ورزش مى‌کردم؛ الان هم ورزش مى‌کنم. متأسّفانه مى‌بینم جوانان ما در ورزش سستى مى‌کنند که این خیلى خطاست. آن زمان ما کوه مى‌رفتیم و پیاده‌رویهاى طولانى مى‌کردیم. من با دوستان خودم، چند بار از کوههاى اطراف مشهد، همین‌طور کوه به کوه و روستا به روستا، چند شبانه روز حرکت کردیم و راه رفتیم. از این‌گونه ورزشها داشتیم. البته اینها تفریحات سرگرم کننده‌اى بود که خارج از محیط شهر محسوب مى‌شد.

حالا در تهران، این دامنه زیباى البرز و ارتفاعات به این قشنگى و خوب هست؛ من خودم هفته‌اى چند بار به این ارتفاعات مى‌روم. متأسفانه مى‌بینم نسبت به جمعیت تهران، تعداد کسانى که آن‌جا مى‌آیند و از این محیط بسیار خوب و پاک استفاده مى‌کنند، خیلى کم است! تأسف مى‌خورم که چرا جوانان ما از این محیط طبیعى و زیبا استفاده نمى‌کنند! اگر آن زمان در مشهدِ ما چنین کوههاى نزدیکى وجود داشت - چون ما آن وقت در مشهد، کوههاى به این خوبى و به این نزدیکى نداشتیم - ما بیشتر هم استفاده مى‌کردیم.

* با تشکر از عنایت معظّمٌ‌له براى این دیدار، انتظار دارید نوجوانان در حال و آینده فرهنگ، اقتصاد و سیاست این مرز و بوم، چگونه گام بردارند؟

من البته انتظار دارم نوجوانان - همان‌طور که قبلاً گفتم - به جاى این‌که خیلى به آینده نگاه کنند، به حال بنگرند؛ یعنى الان شما در یک دوران طلایى زندگى مى‌کنید. این دوران - بین سنین ده، یازده سالگى، تا بیست‌ودو سه سالگى - حقیقتاً یک دوران طلایى است؛ دوران یاد گرفتن، آماده‌سازى ذهن و فکر خود براى آینده است، بخصوص که امکانات روز در کشور ما فراهم است. من مى‌ترسم اگر بچه‌ها امروز خیلى به فکر این باشند که «فردا چه‌کاره خواهیم شد»، در تخیّلاتِ زیاد و غیرعملى بروند - تخیّلاتى که خیلى به عمل نزدیک نیست و بیشتر یک حالت موهومات و افسانه‌پردازى ذهنى را به انسان، القا مى‌کند - و از زمان حالشان بمانند.

آن چیزى که من توصیه مى‌کنم، این است که بچه‌ها از استعداد و از وقت خودشان استفاده کنند؛ خوب درس بخوانند. ما بیشترین چیزى که امروز لازم داریم، این است که بچه‌ها به طور جدّى درس بخوانند.

من مى‌بینم با این‌که برنامه‌هاى مدارس ما برنامه‌هاى خیلى غلیظِ شدیدِ پُر و پیمانى نیست، بعضى از جوانان ما غالباً گله مى‌کنند که درس، ما را خسته کرده است، نمى‌توانیم بخوانیم. طبق اطّلاعاتى که من دارم، در بسیارى از کشورهاى دیگر - کشورهایى که امروز از لحاظ علمى و صنعتى و فنآورى پیشرفته‌تر از کشور ما هستند - درسهاى دوره راهنمایى و دبیرستان، از درسهاى مدارس ما - هم حجمش بیشتر و هم دشوارتر است؛ یعنى بر ذهن قابل کشش جوانان واقعاً تحمیلِ مطلب مى‌کند.

ذهن جوان، خیلى قابل کشش است، توانش براى کشیدن بار معلومات، خیلى زیاد است؛ محفوظات زیادى به آنها مى‌دهند. من مى‌بینم با این‌که درسهاى موجود، از لحاظ حجم و محتوا خیلى سنگین نیست، بعضى از جوانان ما فرصتى براى خودشان نمى‌بینند که بتوانند مطالعات جنبى کنند؛ در حالى که به نظر من، جوان مى‌تواند هم درس بخواند، هم مطالعه و هم ورزش کند.

وقتتان را صرف کارهاى جدّى کنید و همه اینها جدى است - ورزش و بازى هم جدّى است - براى جوان این‌طور است. البته بعضى از کارها جدّى نیست. فرض کنید انسان ساعتها بنشیند - البته جمعاً ساعتها - و تبلیغات تلویزیون را تماشا کنند؛ چون مثلاً بیست دقیقه قبل از این‌که فیلمى را به ما نشان دهند، تبلیغات مى‌کنند! این بیست دقیقه‌ها، خودش خیلى مى‌شود. من با این‌طور وقت‌گذرانى خیلى موافق نیستم؛ که ممکن است جمعاً ساعتها از وقت ما را بگیرد. بعضى از کارها، کارهاى زایدى است؛ اما درس خواندن، مطالعه و ورزش کردن، کارهاى لازمى است. جوانان در این سنین از همه اینها مى‌توانند استفاده کنند و خودشان را براى آینده بسازند. شما نگاه کنید که چه استعدادى خودش را در شما نشان مى‌دهد. اگرچه باید کسانى بنشینند و استعدادها را در افراد کشف کنند؛ اما حقیقت این است که استعداد در وجود جوان و نوجوان، به هر شکلى خودش را نشان مى‌دهد. توجّه مى‌کنید؟ بعید است که انسان بااستعدادى تا سنین حدود هجده، نوزده و بیست سالگى، خودش حس نکند که شوق و گرایش و علاقه و توانایى بیشترى براى کدام کار و به کدام سمت دارد. وقتى که فهمیدید استعدادتان در کدام طرف است - حالا یا خودتان کشف کردید، یا معلّم، مدرسه، یا پدر و مادر به نحوى کشف کردند - آن وقت به آن سمت بروید؛ هرچه مى‌خواهد باشد، نگویید این کوچک است، این کم است.

کشور ما به همه چیز احتیاج دارد. کشور به رئیس جمهور احتیاج دارد، به صنعتگر احتیاج دارد، به وزیر و طبیب هم احتیاج دارد. هر کشورى به همه‌نوع انسانى احتیاج دارد. این‌طور هم نیست که ما فرض کنیم اگر آن شغل را گرفتیم، زندگى ما بهتر خواهد شد و بعد راحت‌تر به اهداف زندگى خواهیم رسید؛ نخیر، این‌طور هم نیست. گاهى انسان در آن‌جایى که خیال نمى‌کند، هم زندگیش خوشتر مى‌گذرد، هم به هدفهاى والاى زندگى که جلب رضاى الهى است، نزدیکتر مى‌شود و مى‌تواند محصول صحیحى از زندگى خودش به دست آورد.

بنابراین آن چیزى که من مى‌توانم به جوانان و نوجوانان عزیز توصیه کنم، این است که از وقت - از حال - حداکثر استفاده را بکنند. البته این هم بدون برنامه‌ریزى نمى‌شود؛ باید بنشینند و با همان ذهن خودشان برنامه‌ریزى کنند. برنامه‌ریزى هم یک الگوى همگانى ندارد که من بگویم همه باید این‌طور برنامه‌ریزى کنند؛ نه. هر کسى بر حسب سنّش، بر حسب وضع زندگى خانوادگى و امکاناتش، بر حسب آن شهر و خانواده‌اى که در آن زندگى مى‌کند، ممکن است یک‌طور برنامه‌ریزى کند و یک طور امکان داشته باشد. همه باید برنامه‌ریزى کنند و از وقتشان با برنامه، حدّاکثر استفاده را بکنند.

* به علت جلوگیرى بیگانگان، ما از فنآورى غرب دوریم. جوانان ما چطور مى‌توانند از فنآورى غرب استفاده کنند، در حالى که اسیر آن نشوند؟

چرا اسیر و مسحور شوند؟ این یک استعداد بشرى است. یک نفر فکر و ذهن خودش را به کار انداخته و توانسته است چیزى را در این عالم طبیعت - در این طبیعت بزرگ و همچنان عمدتاً ناشناخته - به دست آورد. شما خودتان هم مى‌توانید این کار را بکنید؛ خودتان هم مى‌توانید ذهنتان را به کار بیندازید و این را به دست آورید.

اگر مسحور شدن به معناى این است که انسان، چیزى را تحسین کند، این اشکالى ندارد؛ بله، باید تحسین کند، چه مانعى دارد؟! هر پدیده علمى، هر پدیده حاکى از پیشرفت و برجستگى ذهن یک انسان، در خور تحسین است. اشکالى ندارد که ما هم تحسین کنیم؛ اما این‌که مسحور شود، یعنى خودش را در مقابل آن کوچک ببیند، خودش را تحقیر کند؛ نه، به‌هیچ‌وجه.

شما هم اگر همین امکان را در اختیار داشته باشید، همان و بهتر از آن را پدید مى‌آورید؛ کمااین‌که اگر شما در این چند ساله ملاحظه کنید، در همین زمینه‌هایى که جوانان و نوجوانان ما وارد شدند - در المپیادهاى ریاضى، فیزیک، رایانه و... - مى‌بینید که بچه‌هاى ایرانى از امثال و اقران خودشان جلو افتادند؛ یعنى از بیشتر کشورهاى جهان جلو افتادند دیگر. غیر از این است؟ با این‌که عمر این امتحان و آزمایششان خیلى کوتاه است!

بنابراین ما مى‌توانیم بفهمیم؛ یعنى یک نوجوان ایرانى راحت مى‌تواند کشف کند، اگر ذهن و استعدادش را به کار بیندازد، اگر واقعاً درس بخواند و بخواهد، او هم مى‌تواند کارهاى بزرگى انجام دهد.

البته من بارها به اندیشمندان خودمان گفته‌ام - آن نکته‌اى که شما گفتید - «غرب از ما خیلى جلواست»؛ این حقیقتى است. ما اگر بخواهیم از همان راهى که غرب حرکت کرده، دنبالش برویم تا به آن نقطه‌اى که امروز هست، برسیم، عمرها و قرنها طول خواهد کشید و نخواهیم توانست. ما احتیاج به راههاى میانبُر داریم. آیا راه میانبُرى وجود دارد؟ حتماً وجود دارد. کو؟ من نمى‌دانم؛ بروید تا پیدا کنید.

تمام این اکتشافات فعلى، راههاى میانبُرند. ببینید؛ زمانى حرکت با نیروى بخار نبود، با استفاده از نیروهاى دیگرى غیر از نیروى بخار بود؛ اما یک نفر نیروى بخار را به دست آورد. یعنى چیزى در طبیعت وجود داشت، نیروى بخار از اوّلِ عالَم وجود داشته، کسى آن را کشف کرد. این یعنى یک راه میانبُر.

راههاى میانبُر را کشف کنید. این نیروى الکتریسته که شما مشاهده مى‌کنید - که در واقع امروز همه کارهاى دنیا، یا قسمت مُعْظمى از آن را انجام مى‌دهد - همیشه در طبیعت وجود داشته، این‌که به وجود نیامده است؛ یک نفر رفت، این راه میانبُر را یافت و از آن عبور کرد.

خیلى خوب؛ هنوز بسیارى از راههاى میانبُر وجود دارد. دانشمندان بزرگ تصریح مى‌کنند که ما هنوز به بیشترى از اسرار عالم طبیعت - از جمله به بیشترى از اسرار وجود انسان - پى نبرده‌ایم؛ هنوز خیلى چیزها را کشف نکرده‌ایم. چه کسى مى‌تواند کشف کند؟ آن کسى که بتواند فکر کند، عالِم و دانشمند شود و از علوم روز استفاده نماید. او مى‌تواند راههاى جدید را کشف کند و به دست آورد. شما آن کس باشید. جوان ایرانى آن کس باشد؛ چرا باید خودش را در مقابل کسانى که این راه را تا به حال رفته‌اند، کوچک ببیند؟!

* ما شخصیت دیگرى از شما که پدر و رهبرمان هستید، با نام مستعار «امین» مى‌شناسیم. «دلم قرار نمى‌گیرد از فغان بى‌تو اسپندوار ز کف داده‌ام عنان بى‌تو». مى‌خواهیم جناب «امین» از نوشته‌ها و شعرهاى حتّى عارفانه‌شان براى جوان امروزى بگویند. بفرمایید چه شعرهایى داشته‌اید و مى‌خواستم از «امین» براى ما بگویید.

عرض کنم حضور شما که ماجراى «امین»، ماجراى دیگر و عالَم دیگرى است، عالَم شعر و احساس و اینهاست. البته مقدارى راجع به شعر با شما صحبت کرده‌ام؛ چند کلمه دیگر هم صحبت مى‌کنم:

من در دوره جوانى شعر گفتن را شروع کردم و گاهى شعر مى‌گفتم؛ منتها به دلایلى تا سالهاى متمادى شعرم را در انجمن ادبى - که آن وقت در مشهد تشکیل مى‌شد و من هم شرکت مى‌کردم - نمى‌خواندم. حالا عیبى ندارد آن دلیلى را که گفتم به آن دلیل نمى‌خواندم، بگویم.

علّت این بود که من سابقه زیادى با شعر داشتم، شعر را مى‌شناختم؛ یعنى خوب و بد شعر را مى‌شناختم. در آن انجمن، وقتى که شعرى خوانده مى‌شد و اشخاص نامدارى هم در آن انجمن بودند - که بعضى از آنها امروز هم هستند، بعضى هم فوت شده‌اند - نقدى که من نسبت به شعر انجام مى‌دادم، نقدى بود که غالباً مورد تأیید و تصدیق حضّار - از جمله خود سراینده شعر - قرار مى‌گرفت. وقتى که شعر خودم را، با دید یک نقّاد نگاه مى‌کردم، مى‌دیدم این شعر، مرا را راضى نمى‌کند؛ لذا نمى‌خواستم شعرم را بخوانم.

یعنى اگر شعرى بود که از شعر آن روز بهتر بود، حتماً مى‌خواندم؛ لیکن مى‌نشستم، فکر مى‌کردم، شعر را مى‌گفتم، مى‌نوشتم و پاکنویس مى‌کردم؛ اما در آن انجمن نمى‌خواندم. چرا؟ چون سطح آن انجمن به خاطر همین نقدهایى که مى‌شد - از جمله خود من زیاد نقد مى‌کردم - بالاتر از این شعر بود. شاید شعرهایى خوانده مى‌شد که از سطح آن شعر بالاتر نبود؛ اما مورد نقد قرار مى‌گرفت. به‌هرحال، مى‌توانم این‌طور بگویم که آن شعر، مرا به عنوان یک ناقد، راضى نمى‌کرد. اتّفاق افتاده بود که در غیر از آن انجمن - انجمنهاى دیگرى در بعضى از شهرهاى دیگر؛ یک شهر از شهرهاى معروفِ شعرخیز ایران که حالا نمى‌خواهم اسم بیاورم - شرکت کرده بودم و آن‌جا دیدم سطح آن انجمن، سطح نقد انجمن ما را در مشهد ندارد؛ از من شعر خواستند، لذا من خواندم - همان سالهاى قدیم.- این‌که مى‌گویم، مربوط به سالهاى 1336 و 37 و آن وقتهاست که در حدود سنین بیست، بیست‌ویک ساله، یا حداکثر بیست‌ودو ساله بودم. البته این تا سالهاى 1342 و 1344 - تا آن وقتها - ادامه داشت که بعد دیگر غرق شدنِ در کارهاى مبارزات، ما را از کار شعر به کلّى دور کرد؛ انجمن هم دیگر نمى‌رفتم.

به‌هرحال، آن زمان شعر مى‌گفتم؛ بعد شعر گفتن را رها کردم و نمى‌گفتم، تا چند سال قبل از این‌که تصادفاً یک طورى شد که دوباره احساس کردم مایلم گاهى چیزى بر زبان، یا بر ذهن، یا روى کاغذ بیاورم؛ آنها هم در بین مردم پخش نشده است - حالا شما یک بیت را خواندید - از شعرهایى که من گفته‌ام، چند غزل بیشتر در دست مردم نیست؛ نمى‌دانم شما این را از کجا و از چه کسى شنیده‌اید! این غزلى که مطلعش را خواندید، مالِ خیلى دور نیست؛ خیال مى‌کنم مربوط به همین سه، چهار سال قبل است.

* مى‌خواستم چون فرزندى از محضر پدر، این سؤال را بکنم که شما در دوره نوجوانى چه تصوّرى از خدا داشتید؟ حالات و روحیّات شما در این دوره چگونه بود؟ شما به نوجوانان توصیه مى‌کنید که چگونه با خدا حرف بزنند، چه چیزهایى از خدا بخواهند و رابطه‌شان با خدا چگونه باشد؟

عرض کنم که من در دوره نوجوانى - یعنى همان دورانى که تازه از دبستان بیرون آمده و طلبه شده بودم - به دعا و توجّه و توسّل خیلى اهتمام مى‌ورزیدم؛ اما این را که چه تصوّرى از خدا داشتم، الان نمى‌توانم چیزى به یاد بیاورم که درباره‌ى خدا چگونه فکر مى‌کردم، کمااین‌که انسان درباره ذات مقدّس پروردگار هم نباید خیلى فکر کند و راجع به ذات مقدّس پروردگار، در فکر فرو برود.

وجود خداى متعال، یک وجود بدیهى و روشن و واضحى است که همه وجود یک انسان، به او گواهى مى‌دهد؛ یعنى اگر انسان دچار وسوسه نشود و خودش را در وسوسه‌ها غرق نکند، ذهن انسان، دل و جان انسان به وجود خدا گواهى مى‌دهد. واقعاً وجود خدا حتّى به برهان و استدلال، احتیاج ندارد؛ اگر چه برهان و استدلال زیادى هم در مورد وجود پروردگار هست.

آنچه که آن وقت براى من مطرح بود و عملاً وجود داشت، این بود که اهل دعا و ذکر و دعاهاى مأثور و اعمالى که وارد شده بود، بودم. مثلاً یادم است هنوز بالغ نبودم که اعمال روز عرفه را بجا آوردم. اعمال آن روز، طولانى هم هست - لابد آشنا هستید؛ خیلى از جوانان با آن اعمال آشنا هستند - چند ساعت طول مى‌کشد. اعمال، از بعد از نماز ظهر و عصر شروع مى‌شود و اگر انسان بخواهد به همه آن اعمال برسد، شاید تا نزدیک غروب - روزهاى نه چندان بلند - به طول مى‌انجامد.

آن وقت من یادم است که با مادرم - چون مادرم هم خیلى اهل دعا و توجّه و اعمال مستحبّى بود - مى‌رفتیم یک گوشه حیاط که سایه بود - منزل ما حیاط کوچکى داشت - آن‌جا فرش پهن مى‌کردیم - چون مستحب است که زیر آسمان باشد - هوا گرم بود؛ آن سالهایى که الان در ذهنم مانده، یا تابستان بود، یا شاید پاییز بود، روزها نسبتاً بلند بود. در آن سایه مى‌نشستیم و ساعتهاى متمادى، اعمال روز عرفه را انجام مى‌دادیم. هم دعا داشت، هم ذکر و هم نماز. مادرم مى‌خواند، من و بعضى از برادر و خواهرها هم بودند، مى‌خواندیم. دوره جوانى و نوجوانى من این‌گونه بود؛ دوره اُنس با معنویات و با دعا و نیایش.

البته ما آن وقت از یک امتیاز برخوردار بودیم که اگر آن امتیاز، امروز در جوانى باشد، دعا و ذکر و نماز براى او شیرین خواهد بود و مطلقاً خسته کننده نخواهد شد؛ و آن توجّه به معانى است. ببینید؛ هر کس که از نماز خسته مى‌شود، یا معناى نماز را نمى‌داند، یا توجّه نمى‌کند، والّا اگر کسى معناى نماز را بداند و به نماز هم توجّه کند، امکان ندارد از نماز خسته شود؛ اصلاً امکان ندارد.

اگر کسى معناى دعا، مثلاً دعاى ابى‌حمزه ثمالى، یا دعاى امام حسین علیه‌السّلام در روز عرفه را بفهمد و توجّه کند - که هر دو خیلى طولانى هستند و چون گاهى انسان معنا را هم مى‌داند، اما توجّه نمى‌کند، ذهنش جاهاى دیگر مى‌رود - امکان ندارد از این دعاى به این بلندى خسته شود. یعنى این گفتگویى که در این دعا انجام گرفته، بین آن بنده برگزیده و شایسته و بامعرفت و خدا، این‌قدر پُرجاذبه و نافذ و حقیقى است - یعنى بیان کننده آن خواستهاى فطرى انسان است - که امکان ندارد کسى هیچ وقت از آن خسته شود. من توصیه‌ام به جوانان این است که عبادت را با توجّه انجام دهند. من اصرار نمى‌کنم که زیاد عبادت کنید؛ نه. شما خواستید زیاد عبادت کنید، خواستید کم عبادت کنید؛ ولى آنچه انجام مى‌دهید با توجّه باشد. البته همه باید عبادت واجب را انجام دهند؛ آن‌که قابل اغماض و اینها نیست. هر کسى باید عبادت واجبش را انجام دهد. عبادات واجب، چیزى هم نیست، فقط هفده رکعت نماز در شبانه‌روز، عبادت واجب ماست که این چیز زیادى نمى‌شود. هفده تا یک دقیقه، یا حداکثر هفده تا دو دقیقه چیزى نمى‌شود. من نمى‌گویم جوانان عبادات مستحبّه - مثل دعا خواندن، تلاوت قرآن، یا نمازهاى مستحبى - را زیاد انجام دهند؛ اما مى‌گویم همان مقدارى که انجام مى‌دهند با توجّه باشد. اگر با توجّه انجام دادند، بهره مى‌برند؛ حقیقتاً از آن چیزى که مى‌خوانند، استفاده مى‌کنند. حالا ممکن است بعضى عربى بلد نباشند، ترجمه‌هاى خوبى شده است؛ من بعضى از ترجمه‌هاى دعاها را دیده‌ام، واقعاً خوب است. بد نیست شما این را بدانید. من با دید ادبى که به این دعاها نگاه مى‌کنم، جزو زیباترین سخنان زبان عربى است. همین دعاى کمیل، یا دعاى امام حسین علیه‌السّلام در عرفه، یا همین دعاى ابى‌حمزه، یا آن مناجات شعبانّیه، اینها در زبان عرب، جزو زیباترین متنهاى ادبى است؛ خیلى زیباست؛ البته این دعاها متنهاى قدیمى است. مى‌دانید که زبان، تحوّل پیدا مى‌کند؛ مثلاً به صورت یک تشبیه ناقص، گلستان سعدى قدیمى است، زبان قدیمى دارد، اما کسى که آن را بخواند و اهل ادبّیات و هنر باشد، از زیبایى آن بهره مى‌برد. این تعبیرات، بسیار زیباست؛ هم الفاظ زیباست، هم معانى زیباست.

مفاهیم و معارفى که در صحیفه سجّادیه است، به قدرى زیباست که! انسان گاهى اوقات حیرت مى‌کند این چه ذهنى است، چه مغزى است که اینها را توانسته است کنار هم بنشاند و چنین تعبیراتى را درست کند! لذا من توصیه مى‌کنم که ارتباطات بچه‌ها با خدا، ارتباطاتِ با توجّه و با حالى باشد؛ بخصوص نمازها را با حال بخوانند. دعا که مى‌خوانند، با حال و با توجّه بخوانند و بدانند با چه وجودى حرف مى‌زنند و چه مى‌خواهند و بدانند این خواست، پاسخ دارد. در قرآن، به ما گفته شده است: «ادعونى استجب لکم»(6)؛ مرا بخوانید تا به شما پاسخ دهم. یک جا دارد: «واسئلوا اللَّه من فضله»(7)؛ از فضل خدا طلب کنید و بخواهید. اینها وعده‌هاى الهى است و وعده‌هاى الهى، صادقترین وعده‌هاست و حتماً چنانچه از خدا بخواهید، خدا به شما پاسخ خواهد داد. اگر اُنس پیدا کنید، خواهید دید که خیلى از پاسخها همانى است که در همان لحظه به شما داده مى‌شود؛ یعنى آدم نباید خیال کند که پاسخ دعا حتماً همان پولى است که از خدا خواسته است و باید برسد! گاهى اوقات پاسخ، همانى است که در آن لحظه به شما مى‌دهند. آن‌چنان نورانیتّى در دل شما به وجود مى‌آید که مى‌بینید اصلاً پاسختان را همان ساعت گرفته‌اید. آن حالتى را که انسان در دعا پیدا مى‌کند، گاهى احساس مى‌کند که دیگر غیر از آن، هیچ چیز نمى‌خواهد. وقتى یاد پروردگار در دل انسان، زنده باشد، این‌گونه است.

* سؤالم را طور دیگرى مطرح مى‌کنم: شما خدا را چگونه شناختید؟

البته من به صورت ایمانى، از خانواده گرفتم و به صورت معرفتى، بعدها با فکر و با مطالعه کتابهاى استدلالى، توانستم به معرفت استدلالى دست پیدا کنم. عزیزان من! مى‌توانم به شما بگویم که معرفت استدلالى لازم است؛ اما آن چیزى که انسان را نجات مى‌دهد و به حرکت وا مى‌دارد، همان معرفت ایمانى است. یعنى وقتى که ابوذر مسلمان شد، پیامبر اسلام نرفته بود برهان نظم و برهان خلف و برهان علّت اُولى‌ را براى او بیان کند و بگوید به این دلیل خدایى هست و خدا یکى است و این بتها خدا نیستند. نخیر؛ با آن بیان پُرجاذبه خودش، ایمانى را در دل ابوذر انداخته بود. مى‌دانید، آن بیانى که بر اثر نورانیّتِ ایمان در دل انسان به وجود مى‌آید چقدر ارزشمند است! حالا چه آن را پدر و مادر به انسان بدهند، چه یک بزرگتر دیگر، چه یک حادثه که گاهى آن ایمان ناب را به انسان مى‌بخشد که آن براى انسان، خیلى بیشتر به کار مى‌آید، تا آن استدلالها. اگر چه آن استدلالها حتماً لازم است؛ زیرا در آن ایمانى که گفتم، ممکن است گاهى وسوسه بشود، بعضى بیایند و خدشه کنند. انسان براى این‌که خودش را از آن وسوسه‌ها به جاى امنى برساند، به آن استدلال احتیاج دارد. آن استدلال، مثل ستون و دیوارى است که انسان به آن تکیه مى‌دهد و خیالش آسوده است که جاى وسوسه و دغدغه نیست؛ یعنى کسى نمى‌تواند در انسان، تردید ایجاد کند. اما آن چیزى که انسان را به کار مى‌آید، به حرکت وادار مى‌کند و در میدانهاى زندگى کمک مى‌کند، همان اعتقادى است که از ایمان، از محبّت، از جاذبه و از شور و عشق، حاصل مى‌شود.

* یک نوجوان، در دعا از خدا چه بخواهد؟

هر چه بخواهد عیبى ندارد؛ یعنى نوجوان، آرزوهایى دارد دیگر. گاهى آرزوهاى انسان در یک اتاق خلاصه مى‌شود - در اتاق خودش که در خانه دارد، یا با خانواده‌اش زندگى مى‌کند - یعنى خیلى کوچک است؛ همان را هم از خدا بخواهید، مانعى ندارد. از خدا همه چیز بخواهید؛ یعنى هیچ چیز را نگویید کوچک است، یا بد است که از خدا بخواهیم همه چیز را مى‌شود از خدا خواست.

فرق خدا و بندگان خدا این است که بندگان خدا به گونه‌اى هستند که گاهى بد است انسان چیزهایى را از آنها بخواهد؛ اما از خدا، هیچ چیز بد نیست که شما بخواهید. خدا قدرتش زیاد است، علمش هم زیاد است، نیاز شما را هم مى‌داند و آن چیزى که از شما مى‌پسندد، ارتباط با اوست. این ارتباط، با درخواست حاجت است. بسیار خوب؛ حاجت بخواهید، خدا هم ان‌شاءاللَّه عطا خواهد کرد. اگر مصلحت شما باشد، خدا آن حاجت را روا خواهد کرد. آینده‌تان را بخواهید، توفیقات و پیشرفتتان را بخواهید، سلامت خودتان را بخواهید، ایمان قوى را از خدا بخواهید. مى‌دانید، یکى از خواسته‌هایى که در دعاهاى ما خیلى روى آن تکیه شده، همان ایمان و یقین ثابت و روشن و شورانگیز است؛ این را هم از خدا بخواهید. این را هم خدا به شما مى‌دهد. دنیا بخواهید، آخرت بخواهید، براى پدر و مادرتان و براى دوستانتان بخواهید. دعا این است.

* از چه زمانى به فعالیتهاى سیاسى علاقه‌مند شدید و مطالعات سیاسى را آغاز کردید؟

من شاید پانزده یا شانزده سالم بود که مرحوم «نوّاب صفوى» به مشهد آمد. مرحوم نواب صفوى براى من، خیلى جاذبه داشت و به کّلى مرا مجذوب خودش کرد. هر کسى هم که آن وقت در حدود سنین ما بود، مجذوب نوّاب صفوى مى‌شد؛ از بس این آدم، پُرشور و بااخلاص، پر از صدق و صفا و ضمناً شجاع و صریح و گویا بود. من مى‌توانم بگویم که آن‌جا به طور جدّى به مسائل مبارزاتى و به آنچه که به آن مبارزه سیاسى مى‌گوییم، علاقه‌مند شدم. البته قبل از آن، چیزهایى مى‌دانستم. زمان نوجوانىِ ما با اوقات «مصدّق» مصادف بود. من یادم است در سال 1329 وقتى که مصدّق تازه روى کار آمده بود و مرحوم «آیةاللَّه کاشانى» با او همکارى مى‌کردند - مرحوم آیةاللَّه کاشانى نقش زیادى در توجّه مردم به شعارهاى سیاسى دکتر مصدّق داشتند - لذا کسانى را به شهرهاى مختلف مى‌فرستادند که براى مردم سخنرانى کنند و حرف بزنند. از جمله در مشهد، سخنرانانى مى‌آمدند. من دو نفر از آن سخنرانان و سخنرانیهایشان را کاملاً یادم است. آن‌جا با مسائل مصدّق آشنا شدیم و بعد، مصدّق سقوط کرد.

در سال 1332 که قضیه 28 مرداد پیشامد کرد، من کاملاً در جریان سقوط مصدّق و حوادث آن روز بودم؛ یعنى من خوب یادم است که اوباش و اراذل، در مجامع حزبى که به دولت دکتر مصدّق ارتباط داشتند، ریخته بودند و آن‌جاها را غارت مى‌کردند. این مناظر، کاملاً جلوِ چشمم است!

بنابراین من مقوله‌هاى سیاسى را کاملاً مى‌شناختم و دیده بودم؛ لیکن به مبارزه سیاسى به معناى حقیقى، از زمان آمدن مرحوم نوّاب علاقه‌مند شدم. بعد از آن‌که مرحوم نوّاب از مشهد رفت، زیاد طول نکشید که شهید شد. شهادت او هم غوغایى در دلهاى جوانانى که او را دیده و شناخته بودند، به وجود آورده بود. در حقیقت سوابق کار مبارزاتى ما به این دوران برمى‌گردد؛ یعنى به سالهاى 1333 و 34 به بعد.

* از نحوه زندگى در دوران پهلوى و در طول مبارزات، که چقدر در زندان و تبعید به سر برده‌اید، بفرمایید.

من بارها بازداشت شدم. مرا شش مرتبه بازداشت کردند؛ یک بار هم زندان بردند، یک بار هم تبعید شدم. مجموعاً این دورانها نزدیک به سه سال طول کشیده است. دوره زندگى ما در آن زمانها، براى ایرانیها دوران بسیار بدى بود.

اوّلاً نکته خیلى مهمّى که امروز شاید شما واقعاً نتوانید آن را درست تصوّر کنید، این است که آن دوران، مسائل کشور - سیاست و دولت - مطلقاً براى مردم مطرح نبود. امروز مردم ما در کشور، وزرا را مى‌شناسند، رئیس جمهور را مى‌شناسند، آن وقتى که نخست‌وزیر بود، او را مى‌شناختند، کارهاى عمده را مى‌دانند، در مبارزات سیاسى خیلى چیزها را خبر دارند که دولت، امروز چه اقدامى کرده و چه تصمیمى گرفته است؛ ولى آن زمان، دولتها مى‌آمدند و مى‌رفتند و اصلاً مردم نمى‌فهمیدند! یک نخست‌وزیر مى‌رفت، یک نخست‌وزیر دیگر مى‌آمد، کابینه عوض مى‌شد، انتخابات مى‌شد و اصلاً مردم خبر نمى‌شدند! توجّه مى‌کنید؟! به کل نسبت به مسائل دولت، بى‌تفاوت بودند. دولت براى خودش کارهایى مى‌کرد، مردم راه خودشان را مى‌رفتند، دولت راه خودش را مى‌رفت، فشار روى مردم، خیلى زیاد بود و آزادى اصلاً نبود.

من یادم است که دوستى از دوستان ما از پاکستان آمده بود، براى ما نقل مى‌کرد که بله، من در داخل پارک، فلان کس را دیدم که اعلامیه‌اى را به فلانى داد؛ من تعجّب کردم که مگر در پارک کسى مى‌تواند به کسى اعلامیه بدهد! او از تعجّب من تعجّب کرد و گفت: چرا نشود؟! پارک است دیگر، انسان اعلامیه را درمى‌آورد و به آن طرف مى‌دهد. گفتم: چنین چیزى مى‌شود؟! این مربوط به دوران مبارزات ما بود که من دوره نوجوانى را هم گذرانده بودم؛ یعنى اختناق در ایران آن‌قدر زیاد بود که اصلاً تصوّر نمى‌کردیم ممکن است کسى بتواند به زبان صریح، روشن، روز روشن، جلوِ چشم مردم، حرف سیاسى به کسى یا به دوستى بزند، یا کاغذى را به او بدهد، یا کاغذى را از او بگیرد! از بس فشار و خفقان بود. به کوچکترین سوءظن، افراد را مى‌گرفتند و به خانه‌هاى مردم مى‌ریختند!

بارها به منزل ما ریختند و منزل ما را گشتند - منزل پدرم، منزل خودم - کاغذها و نوشته‌هاى مرا بارها بردند! خیلى از نوشته‌ها و یادداشتهاى علمى و غیر علمى من از بین رفته و غارت شده است؛ بردند، جمع کردند و بعد دیگر ندادند! یا وقتى دادند، همه‌اش را ندادند!

زندگى از لحاظ سیاسى، زندگى سختى بود؛ یعنى زندگى سیاسى بسیار زندگى سختى بود. خفقان بود و آزادى نبود. من در دوره مبارزات، براى جوانان و دانشجویان در مشهد، مدّتها درس تفسیر مى‌گفتم. یک وقت به بخشى از قرآن رسیدیم که راجع به قضایاى «بنى‌اسرائیل» بود؛ قهراً راجع به بنى‌اسرائیل هم تفسیر قرآن مى‌گفتیم. یک مقدار راجع به بنى‌اسرائیل و یهود صحبت کردم؛ بعد از مدّت کمى مرا بازداشت کردند! البته نه به آن بهانه، به جهت و به عنوان دیگرى بازداشت کردند و به زندان بردند. جزو بازجوییهایى که از من مى‌کردند، این بود که شما علیه اسرائیل و علیه یهود حرف زده‌اید! توجّه مى‌کنید؟ یعنى اگر کسى آیه قرآنى را که راجع به بنى‌اسرائیل حرف زده بود، تفسیر مى‌کرد و درباره آن حرف مى‌زد، بعد باید جواب مى‌داد که چرا این آیه قرآن را مطرح کرده است! چرا این حرفها را زده و چرا راجع به بنى‌اسرائیل، بدگویى کرده است! یعنى وضع سیاسى، این‌گونه وضع سخت و دشوارى بود و سیاسها این‌قدر ضدّ مردمى و وابسته به خواست اربابها بود!

البته با این دو سه کلمه نمى‌شود اوضاع و احوال دوران اختناق را بیان کرد. من این را به شما بگویم که حقّاً و انصافاً اگر ده جلد کتاب هم نوشته شود و همه آنها تشریح و توصیف آن دوران باشد، باز هم نمى‌شود بیان کرد! البته بعضى از حرفها هست که اصلاً نمى‌شود با زبانِ معمول بیان کرد؛ بعضى از تصوّرات هست که جز با زبان ادب و هنر بیان نمى‌شود. در شعر مى‌شود بیان کرد، در کارهاى ادبى و هنرى مى‌شود بیان کرد؛ اما خیلى از آنها را در زبان معمولى نمى‌شود گفت.

* خاطره‌اى از دوران انقلاب و به طور اخص، خاطره‌اى در رابطه با امام راحل بفرمایید.

البته خیلى خاطره هست؛ یعنى همه محفوظات ما به یک معنا خاطره است. یکى از خاطرات خیلى جالب من، آن شب اوّلى است که امام وارد تهران شدند؛ یعنى روز دوازدهم بهمن - شب سیزدهم - شاید اطّلاع داشته باشید و لابد شنیده‌اید که امام، وقتى آمدند، به بهشت زهرا رفتند و سخنرانى کردند، بعد با هلى‌کوپتر بلند شدند و رفتند.

تا چند ساعت کسى خبر نداشت که امام کجا هستند! علّت هم این بود که هلى‌کوپتر، امام را در جایى که خلوت باشد برده بود؛ چون اگر مى‌خواست جایى بنشیند که جمعیت باشد، مردم مى‌ریختند و اصلاً اجازه نمى‌دادند که امام، یک جا بروند و استراحت کنند. مى‌خواستند دور امام را بگیرند.

هلى‌کوپتر در نقطه‌اى در غرب تهران رفت و نشست، بعد اتومبیلى امام را سوار کرد. همین آقاى «ناطق نورى» اتومبیلى داشتند، امام را سوار مى‌کنند - مرحوم حاج احمد آقا هم بود - امام مى‌گویند: مرا به خیابان ولى‌عصر ببرید؛ آن‌جا منزل یکى از خویشاوندان است. درست هم بلد نبودند؛ مى‌روند و سراغ به سراغ، آدرس مى‌گیرند، بالاخره پیدا مى‌کنند - منزل یکى از خویشاوندان امام - بى‌خبر، امام وارد منزل آنها مى‌شوند!

امام هنوز نماز هم نخوانده بودند - عصر بود - از صبح که ایشان آمدند - ساعت حدود نه و خرده‌اى - و به بهشت زهرا رفتند تا عصر، نه ناهار خورده بودند، نه نماز خوانده بودند، نه اندکى استراحت کرده بودند! آن‌جا مى‌روند که نمازى بخوانند و استراحتى بکنند. دیگر تماس با کسى نمى‌گیرند؛ یعنى آن‌جا که مى‌روند، با کسى تماس نمى‌گیرند. حالا کسانى که در این ستادهاى عملیاتى نشسته بودند - ماها بودیم که نشسته بودیم - چقدر نگران مى‌شوند! این دیگر بماند. چند ساعت، هیچ کس از امام خبر نداشت؛ تا بعد بالاخره خبر دادند که بله، امام در منزل فلانى هستند و خودشان مى‌آیند، کسى دنبالشان نرود!

من در مدرسه رفاه بودم که مرکز عملیاتِ مربوط به استقبال از امام بود - همین دبستان دخترانه رفاه که در خیابان ایران است که شاید شما آشنا باشید و بدانید - آن‌جا در یک قسمت، کارهایى را که من عهده‌دار بودم، انجام مى‌گرفت؛ دو، سه تا اتاق بود. ما یک روزنامه روزانه منتشر مى‌کردیم. در همان روزهاى انتظار امام، سه، چهار شماره روزنامه منتشر کردیم. عدّه‌اى آن‌جا بودیم که کارهاى مربوط به خودمان را انجام مى‌دادیم.

آخر شب - حدود ساعت نه‌ونیم، یا ده بود - همه خسته و کوفته، روز سختى را گذرانده بودند و متفّرق شدند. من در اتاقى که کار مى‌کردم، نشسته بودم و مشغول کارى بودم؛ ناگهان دیدم مثل این که صدایى از داخل حیاط مى‌آید - جلوِ ساختمان مدرسه رفاه، یک حیاط کوچک دارد که محلِّ رفت و آمد نیست؛ البته آن هم به کوچه در دارد، لیکن محلِّ رفت و آمد نیست - دیدم از آن حیاط، صداى گفتگویى مى‌آید؛ مثل این‌که کسى آمد، کسى رفت. پا شدم ببینم چه خبر است. یک وقت دیدم امام از کوچه، تک و تنها به طرف ساختمان مى‌آیند! براى من خیلى جالب و هیجان‌انگیز بود که بعد از سالها ایشان را مى‌بینم - پانزده سال بود، از وقتى که ایشان را تبعید کرده بودند، ما دیگر ایشان را ندیده بودیم - فوراً در ساختمان، ولوله افتاد؛ از اتاقهاى متعدّد - شاید حدود بیست، سى نفر آدم، آن‌جا بودند - همه جمع شدند. ایشان وارد ساختمان شدند. افراد دور ایشان ریختند و دست ایشان را بوسیدند. بعضیها گفتند که امام را اذیّت نکنید، ایشان خسته‌اند.

براى ایشان در طبقه بالا اتاقى معیّن شده بود - که به نظرم تا همین سالها هم مدرسه رفاه، هنوز آن اتاق را نگه داشته‌اند و ایام دوازده بهمن، گرامى مى‌دارند - به نحوى طرف پله‌ها رفتند تا به اتاق بالا بروند. نزدیک پاگرد پله که رسیدند، برگشتند طرف ما که پاى پله‌ها ایستاده بودیم و مشتاقانه به ایشان نگاه مى‌کردیم. روى پله‌ها نشستند؛ معلوم شد که خود ایشان هم دلشان نمى‌آید که این بیست، سى نفر آدم را رها کنند و بروند استراحت کنند! روى پله‌ها به قدر شاید پنج دقیقه نشستند و صحبت کردند. حالا دقیقاً یادم نیست چه گفتند. به‌هرحال، «خسته نباشید» گفتند و امید به آینده دادند؛ بعد هم به اتاق خودشان رفتند و استراحت کردند.

البته فرداى آن روز که روز سیزدهم باشد، امام از مدرسه رفاه به مدرسه علوىِ شماره دو منتقل شدند که برِ خیابان ایران است - نه مدرسه علوى شماره یک که همسایه رفاه است - و دیگر رفت و آمدها و کارها، همه آن‌جا بود. این خاطره به یادم مانده است.

من شما جوانان عزیز - پسرها و دخترها - و همه جوانان و نوجوانان ایران بزرگ و عزیزمان را به خدا مى‌سپارم. ان‌شاءاللَّه که همه‌تان موفّق و مؤیّد باشید. ان‌شاءاللَّه زندگى جوانى را که زندگى تکامل و تعالى عملى و اخلاقى و همه‌جانبه است، به بهترین وجهى طى کنید و از خطراتى که سر راه انسانها قرار دارد، به سلامت عبور کنید و در آینده‌اى که چندان دور نیست، یعنى بیست سال دیگر - به نظر شما زمانِ خیلى طولانى‌اى است؛ لیکن کسى که چند تا بیست سال عمر کرده است، مى‌داند که بیست سال، زمان خیلى کوتاهى است؛ برخلاف تصوّر جوانان که خیال مى‌کنند بیست سال، خیلى طولانى است؛ بیست سال مثل یک ساعت براى انسان مى‌گذرد - ان‌شاءاللَّه هر کدام از شما بتوانید براى کشورتان یک شخصیت مفید و سودمند و پیش‌برنده، و براى هم‌میهنانتان یک الگوى مناسب و براى نوجوانان آن روز، شخصیتهایى باشید که به شما اقتدا کنند؛ از شما یاد بگیرند و از وجود شما استفاده کنند. ان‌شاءاللَّه در دوره جوانى و در همه عمرتان بتوانید رضاى خداوند را جلب کنید و ان‌شاءاللَّه در راهى که خداى متعال براى انسان خواسته - که راه سعادت و خوشبختى همان است - به بهترین وجهى حرکت کنید.

والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

1) اشاره به مسؤولان برنامه کودک و نوجوان صدا و سیم
2) گزارش مسؤول برنامه، قبل از شروع سؤالات‌
3) اشاره به مسؤول برنامه‌‌
4) سؤال کننده ‌
5) مقصود گردانندگان صداوسیماست.‌
6) غافر: 60‌
7) نساء: 32‌
  • tavalod.blog.ir