پاسخ:
سلام
بر شما دوست گرامی البته اگر بنده را به عنوان یک دوست قبول کنید...
در
اینجا چیز هایی را بیان می کنم که شاید تا کنون به صورت مدون هیچگاه به آنها
نپرداخته بودم و این به برکت بحث با شماست و از شما تشکر می کنم و امید من این است
که از این بحث ها استفاده بشود و شاید من را مجنون و دیوانه خطاب کنی و گمان ببری
که از بحث دارم فرار می کنم ولی خب اینگونه نیست بلکه همانطور که گفتم بنده اعتقاد راسخ به بحث کردن با شیوه های قدیمی را
ندارم،بحث باید در همان حین انسان را رشد دهد و باعث فراغت ذهن آدمی و توجه او به حقایق عالم شود و بعد بر مبنای
آنها تصمیم گرفت که حال باید چه کار کرد و چگونه باید جلو رفت! و کدام روش را باید
اتخاذ کرد.
من
مجبور نمی کنم که حتماً با من همراه شوی ولی مایلم که با من و در کنار من مشغول قدم زدن در عالم بشوی و کمی
در همین حین با هم بحث و تفکر نیز بپردازیم.
من حرف
ها و بیانات جنابعالی را می خوانم ولی تلاش ام این بوده که شما را با خودم همراه
کنم و این را صریحاً می گویم، چون معتقدم روش هایی فرامذهبی(به قول شما) وجود دارد
که می توان عالم بشریت را از وضع فعلی به وضع مطلوب سوق داد ولی اینکه چگونه و از
چه روشی؟ ناچارم شما را چند قدمی حتی کوتاه اگر مایل باشید با
خودم همراه کنم.
من چند سالی است (شاید از
دوره نوجوانی) که ذهنم مدام در گیر این است که این همه خشونت و ... ای که در دنیا
وجود دارد برای چیست و چگونه باید با آن برخورد کرد و اینکه چگونه جهان می تواند
طعم آرامش را به خود بگیرد... و چند سال اخیر جهت دهی و نظم فکری ام سامان یافته
به لطف خدا و شاید بتوان گفت دوران طلایی زندگیم را این 4-5 سال اخیر تشکیل می دهد.
به شدت با برخوردهای تند
مذهبی مخالفم و راه نجات بشر را در یافتن مسیر توسط خود بشر می دانم و نه به زور
چماق و ... .(که البته جای خودش باید این جمله تبیین گردد و این شامل این نمیشود
که اگر یک گرگ به گوسفندان شما حمله کرد برید و با نازی کردن و خواهش کردن گرگ را
از دام های خود جدا کنید و این حرف دیگری است) مثال این شاید این باشد که بخواهی
به زور چماق یک آهو را وادار کنید که از یک آبی که البته مورد نیازش هست و اگر
نخورد تلف می شود بنوشد، خیر به زور نمی شود این کار را کرد و اگر این کار را
بکنید ممکن است آب وارد مسیر تنفسش بشود و اگر قرار بود مدت بیشتری عمر کند تا از
تشنگی تلف بشود شما با این عمل ناشایست موجب
مرگ زودرس او نیز می شوید خب باید چه کار کرد؟!
شاید
به یک روش بشود عمر او را طولانی تر کرد و اینکه بیایید و به او سرم وصل کنید و آب
و مواد مورد نیازش را اینگونه به صورت مستقیم وارد خونش کنید خب این خوب است ولی
کافی نیست.
بیا یک
روش دیگر هم هست که بتوان او را از این امر نجات داد و آن این است که با درد دل
کردن و حرف زدن با او به او به گونه ای بفهمانی که باید این آب را بنوشی، ولی
مسلماً او از تو خواهد پرسید که برای چه؟
خب تو
چه جوابی می دهی؟
شاید
بگویی که اگر این آب را نوش نکنی خواهی مرد و نمی توانی به زندگی ادامه دهی!
اگر در
جواب به تو گفت که مردن و زنده بودن چه تفاوتی برای من می کند و اگر زنده باشم
قرار است چه اتفاقی برای من بیفتد چه پاسخی به او می دهی؟
این که
مرا گرگ بدرد با اینکه از تشنگی بمیرم چه تفاوتی برای من می کند؟
در حین
همین بحث ها با او هستی که یک دفعه می بینی جان داد و تلف شد!
خب
حالا چه کاری از تو بر آمد؟ چه سودی برای او داشتی غیر از اینکه در دم مرگ توجه او
را از طبیعتی که هرچند ناخوشایند برایش بود به خودت جلب کردی و فکر او را کمی
مشغول ساختی ولی نتوانستی به او کمکی بکنی!
شاید
اگر به فکر او فشار نمی آوردی بیشتر زندگی می کرد و این همه انرژی برای درک حرف
های تو و پاسخ گویی به تو نمی گذاشت!
و اما
روش چهارم...
که
البته وقتی ادامه می دهم که بدانم شما با من همراه میشوید یا نه و آیا مایل به
ادامه بحث به این روش هستی یا نه!
باور
کن اغلب این بحث ها و روش هایی که موجوده و خشونت ها و دعوا های فکری و نظامی و
... فقط به خاطر خود پسندی عده ای بوده و هست و دوست داشته اند دیگران را زیر سلطه
خودشان بیارن، نه به خاطر اینکه به آنها کمکی کنن بلکه مثلا چون گمان می کرده حرف
او برتره و یا نسبت به کسی حسادت می کرده و یا می خواسته به قول خودمان پوزه ی فلان دانشمند یا حاکم و یا ... را به خاک
بمالد...
برای
همین دوست دارم از یک فضایی که یک سری انسان غالبا خود خواه کمی بیرون بیایی و از بیرون
به آنها بنگری و بفهمی درد عالم بشریت چیست؟
اگر تو
خودت عین درد باشی هیچگاه درد را احساس نمی کنی!
باید
از درد بودن و دردشدن فاصله بگیری تا درد کشیدن را حس کنی!
مبانی
من شبیه به اون جمله آخرت هست که بعداً اگر بحث ادامه پیدا کرد می گویم...
موفق
باشید...