اطرافیان تو زمانی شخصیت خودشان را به تو نشان می دهند که دیگر وجود تو نفعی برای آن ها نداشته باشد!
اگر در تو نفعی برای خود ببینند اول طالب تو هستند... پس از آنکه تو را طلب کردند و تو نیز کمی به آنها منفعت دادی گویا دوستار و یا دوست تو میشوند... اگر که ادامه پیدا کرد منفعت تو به آنان مدام در مدح تو می کوشند و چنان در بیان صفات حسنه تو می کوشند که گویا از چیزی میگویند که تو هیچگاه آنها را در خود ندیدی و ... منفعت میبرند و لذت میبرند از اینکه تو آنها را در رسیدن به اهدافشان یاری میرسانی و ذوق میکنند .... اشک در چشمانشان چنان حلقه میزند که گویا چشمه ای در دلشان جوشیده و خوشا به حال آن که ذره ای از این حالات در دل او تغییر ایجاد نکرد و لحظه ای دلخوش از مدح و ثنای زودگذر آن ها نشد... :)
و چون منفعتی از تو به آنان نرسد کم کم همه آنچه ذکر شد بر باد می رود و کم کم به گونه ای خواهد شد که گویا هیچ چیزی در میان نبوده و نخواهد بود... تا جایی که توهمات به گونه ای بر آنان چیره میشود که شاید از تو متنفر هم بشوند... پس مراقبت کن از اینکه بدانی برای چه کسی و در چه راهی قدم بر میداری و چه چیزی از آن راه برای تو حاصل می شود .... و هر چه مطلع تر بر این موارد باشی کمتر بر تو سخت خواهد گذشت...
این حالات چیز غریبی نیست و به وفور در کتب مختلف و در شرح زندگانی ها و حتی در رمان ها به آنها خواهی رسید.... اگر در پی کشف قوانین باشی... و بدانی قوانین عالم تغییر پذیر نیستند...
ولی هستند کسانی که در هر شرایطی و در هر زمانی تو را دوست خواهند داشت... پس سزاوار است که ما نیز آنهایی را ارجحیت بدهیم که ما را برای لحظه ای و یا دوره ای برای کسب منافع خود نمی خواهند... مگر آنکه آنها برای تو چنان باشند که تو برای آنانی... پس مراقب باش که درب را برای هر کسی باز نکنی... جواب گرگ را از پشت در نیز می توان داد... و هر گرگی ارزش این را ندارد که با تو بر سر یک سفره بنشیند... چون اگر غذایی کافی بر سر میزی که برایتان "چیده اند نباشد امکان این هست که خراشی بر تو وارد کند... و باعث کشته شدن خودش شود..!
مطالعه کتب گوناگون و تفکر بسیار ما را در شناخت گرگ ها حرفه ای تر می کنند...